ماهنامه شماره 68 - صفحه 4
 

 

سيد جمال‌الدين پس از اقامت سه ساله در اروپا راهي ايران شد و به نظر مي رسد که به چند کشور اطراف خليج فارس نيز سفر کرده باشد. عباس ميرزا ملک آرا برادر ناصرالدين شاه علل دعوت از سيد جمال‌الدين را اين چنين ذکر کرده است:" محمدحسن خان ملقب به اعتمادالسلطنه وزير انطباعات است و نوشتن روزنامه ايران و تاريخ ايران برعهده اوست به حضور شاه عرض کرده بود که وجود سيد جمال‌الدين به جهت نوشتن روزنامه و تاريخ ضرور است و به اذن شاه تلغرافي به عدن کرد حسب الامر شاه سيد مذکور را به طهران دعوت ... و در منزل حاج محمدحسن اصفهاني امين دارالضرب منزل نمود".24 با خبر ورود سيد به ايران مشتاقان او از شهرهاي سر راه گرفته تا تهران به ديدارش شتافتند. روشنفکران و آزادي خواهان از حضور او در ايران بسيار خشنود بودند و سعي مي کردند بهره کافي از وجودش ببرند. سيد جمال‌الدين توسط امين دارالضرب در تاريخ 2 ربيع‌الاخر 1304 به ديدن ناصرالدين شاه رفت. اعتمادالسلطنه از اينکه خود، سيد را به حضور شاه نبرده است بسيار دلگير و ناراحت مي شود و در خاطراتش اين اتفاق را يادداشت مي کند.25 در همان جلسه اول شرفيابي، صحبتهاي سيد باعث نگراني شاه مي شود، ملک آرا در اين باره مي نويسد:" در مجلس اول عرض نمود که مرا آورديد من مانند شمشيري برنده هستم در دست شما مرا عاطل و باطل مگذاريد مرا بهرکار عمده و بر ضد هر دولت بيندازيد زياده از شمشير برش دارم."26 با اين سخنان شاه ديگر به او اجازه حضور در دربار را نداد، از طرف ديگر روايت است که وزير مختار انگليس حضور سيد را در ايران مضر دانسته 27و از دولت ايران اخراج وي را خواستار شده بود. اما چون شخص شاه سيد را به ايران دعوت کرده بود ، اخراج او از کشور کار پسنديده اي نبود از اين رو به حاج امين الضرب محرمانه ندا دادند که سيد را محترمانه از کشور خارج کند. حاجي نيز که خود از دلبستگان به سيد بود به بهانه سرکشي از املاک و رسيدگي به طرح راه آهن شمال ـ تهران که سيد نيز او را تشويق به اين کار کرده بود به مازندران رفتند، حاج امين الضرب سيد جمال‌الدين را راهي باکو کرد و پس از مدتي خود نيز به او ملحق شد.28

 

در طي سالهاي 1304 تا 1307 سيد در روسيه و پترزبورگ و وين اقامت داشت و در اين زمان با شخصيتهاي ايراني نامه نگاري بسيار داشت، همچنين با بزرگان روسيه حشر ونشر داشت و آنان را تشويق به حمايت از هندوستان در مقابل انگلستان مي‌کرد. ناصرالدين شاه در سفر سوم خود به فرنگ سيد را در مونيخ ديد و بنا به" توصيه ملکه انگليس"29 بار ديگر سيد را به ايران دعوت کرد. سيد با همدست شدن با روسيه اوضاع مستعمراتي بريتانيا را مختل کرده بود و بهتر آن بود که فعاليتهاي سياسي او در شرق محدود شود. آزادي سياسي در اروپا خطر داشت. ناصرالدين شاه نيز در سفرنامه خود به ملاقات با سيد پرداخته و مي‌نويسد :" او را ديديم، عمامه سبز به سرش نبود، عمامه سفيد کوچکي سرش گذارده بود، خيلي صحبت کرديم، بسيار مرد زرنگ عاقل داناي خوبي است مي‌خواهد برود پاريس آنجا گردش کرده بيايد طهران، گفتم بسيارخوب برو پاريس گردش کن و بيا طهران."30

 

در سفر فوق الذکر ناصرالدين شاه، امتيازات بسيار از جمله امتياز بانک شاهي ،کشتي راني در کارون و امتياز انحصار تنباکو را به دولت انگلستان داد و با اين کار دولت روسيه را از خود رنجاند. پس از دعوت از سيد جمال‌الدين، ميرزاعلي اصغر خان امين‌السلطان صدراعظم وقت نزد سيد رفت زيرا کاملا آگاه بود که سيد در ميان روسها داراي نفوذي هست ازجانب شاه تقاضا مي کند که قبل از آمدن ايران به روسيه رفته و به آن دولت نويد جبران از جانب دولت ايران را بدهد. سيد جمال‌الدين که هميشه خواستار سست کردن موقعيت انگلستان بود از اين طرح استقبال کرد و به روسيه رفت و با دولتمردان روس به مذاکره نشست.31 سپس راهي ايران شد و ميزبان او نيز اين بار حاج محمدحسن امين الضرب بود. برخلاف تصور سيد حکومت ايران او را ناديده گرفت و حتي از وي در خصوص مذاکراتش با روسيه سؤالي نکرد. پس از مدتي وزارتخارجه روسيه از ايران در خصوص ماموريت سيد سؤال کرد اما ايران ماموريت سيد را از سوي خود رد کرد و آن را اقدامي شخصي خواند. زماني که اين خبر به سيد رسيد بسيار برآشفت، به عنوان اعتراض به حضرت عبدالعظيم رفت و در آنجا متحصن شد. او در تحصن خود نامه اي مفصل براي ناصرالدين شاه نوشت و به شرح ملاقات و مذاکرات خود با امين‌السلطان پرداخت که معلوم نيست به دست شاه رسيده يا خير در قسمتي از نامه چنين آمده است:

 

در شب همان يوم الشرف پنج ساعت جناب وزير اعظم به اين عاجز مکالمه نمودند خلاصه اش آنکه اولا دولت روسيه و رجال و ارباب جرايد آن را حق نيست که ايشان را برجلس و نشانۀ سهام نمايند و از در معادات و معاندت برآيند چون که ايشان يعني جناب وزير اعظم مالک و صاحب ملک نيستند و رتق و فتق امور به قدرت ايشان نيست. ديگر آنکه مسئله کارون و بانک و معادن قبل از ارتقاء ايشان به رتبه وزارت عظمي انجام پذيرفته نهايت ...از سوء بخت در زمان عظمي ايشان شده است پس حين ورود به پطرزبورغ بايد در نزد وزارت روسيه ابراء ذمه و تبرئه برساحت ايشان را بنمايم و تبديل افکار فاسده وزراء روس را در حق ايشان داده و حسن مقاصد ونيات ايشان را در باره دولت روس مسجل کنم ....32

 

دولت آبادي سرنوشت اين نامه را چنين توضيح مي دهد: "گويند مکتوب سيد از روي ميز شاه سرقت شده است ... . نگارنده مکتوب مزبور را در پاکتي که يک جانبش عريضه بحضور همايوني است و جانب ديگرش مهر سيد بزرگوار عينا مشاهده نموده، اين مکتوب در نوشتجات امين‌السلطان پس از مرگ بدست آمده است".33

 

از اين زمان سيد جمال‌الدين مبارزه علني خود را نسبت به استبداد شاه و حکومت آغاز کرد و جمعيت بسياري را گرد خود جمع آورد. کار سيد در حضرت عبدالعظيم بالا گرفت، شاه و صدراعظم را به وحشت انداخت. اين بار او را با بي حرمتي تمام از کشور بيرون راندند. پس از اخراج سيد شورش عليه رژي يا قرارداد انحصار تنباکو در ايران به پا شد. سيد که آن زمان در بصره بود نامه اي خطاب به ميرزاي شيرازي نوشت و پس از تشريح اوضاع ايران و برشمردن خيانتهاي ناصرالدين شاه به کشور از وي خواست :" تو اي پيشواي دين اگر به کمک ملت برنخيزي و آنها را جمع نکني و کشور را به قدرت خود از چنگ اين گناه کار بيرون نياوري طولي نخواهد کشيد که مملکت اسلامي زير اقتدار بيگانگان در مي آيد آن وقت است که هرچه مي خواهند مي کنند و هر حکمي دلشان خواست مي‌دهند اگر اين فرصت از دست برود و اين معاهده‌ها در حيات تو صورت بگيرد در صفحه روزگار و صفحات تاريخ نام نيکي نخواهي داشت ... چه طور جايز است کسي که خدا اين قدرت را به او داده کشور و ملت را به اين حال بگذارد".34 اگر چه ميرزاي شيرازي خود بر اوضاع مسلط بود ولي نامه سيد نيز در اعلام فتوا بي تاثير نبوده است. سيد همچنان مبارزات خود را در بصره ادامه داد تا دولت ايران از عثماني درخواست خروج سيد از آن منطقه را کرد و سيد نيز به لندن رفت.

 

در لندن سيد با ميرزا ملکم خان ناظم الدوله که قبلا سفير ايران در انگلستان بود آشنايي پيدا کرد. ملکم نيز که بنا به دلايلي با دولت ايران اختلاف پيدا کرده بود روزنامه اي به نام قانون در لندن منتشر مي‌کرد که مطالب آن عليه دولت ايران بود و سيد نيز که خود را در اين مورد با او هم عقيده مي ديد مقالاتي در قانون منتشر مي‌کرد. در اين زمان ادوارد براون نيز از طريق ميرزا ملکم خان با سيد آشنا شد. رائين اعتقاد دارد که براون اين دو نفر را مستعد مبارزه عليه شاه ايران مي بيند و به مبارزه تشويق مي‌کند35 اين ادعا درست به نظر نمي رسد زيرا شخصي چون سيد جمال احتياجي به تشويق ديگران نداشته است و سالها در نقاط مختلف جهان اعتراض خود را به گوش مخالفينش مي رساند. علاوه بر روزنامه قانون سيد روزنامه ضياءالخافقين را منتشر کرد و در آن مقالاتي راجع به اوضاع مسلمانان جهان مي نوشت و شديدا به دولت و شاه مستبد ايران حمله مي کرد، چاپخانه اين نشريه از سوي دولت انگليس تهديد به تعطيلي شد و سيد نيز چاپ روزنامه را متوقف کرد.36

 

در اواسط سال 1310ق با تعطيل شدن روزنامه، سيد جمال‌الدين که دعوتنامه اي ازطرف سلطان عثماني داشت راهي آن کشور شد. سلطان عبدالحميد که داعيه خلافت مسلمين را داشت و براي اتحاد تمامي فرق اسلامي احتياج به حمايت و پشتوانه محکم داشت از طريق سفير خود در لندن دعوتنامه اي براي سيد جمال‌الدين فرستاد و او را به عثماني دعوت کرد تا بتواند از قدرت و نفوذ او در بين مسلمانان استفاده کند. براي سيد منزلي در کنار قصر سلطان عثماني درنظر گرفته و ماهيانه نيز مبلغي به سيد پرداخت مي‌شد.37 سيد جمال‌الدين کار خود را آغاز کرد و به علما خصوصا علماي شيعه در عتبات و ايران به نامه نگاري پرداخت و در اين نامه‌ها آنها را به اتحاد مسلمانان دعوت و از عواقب تفرقه آگاه کرد. سيد براي انسجام بيشتر فعاليتش انجمن اتحاد اسلام را تشکيل داد. دولت آبادي اعضاي اين انجمن را معرفي مي کند: " شاهزاده ابوالحسن ميرزاي قاجار، فيضي افندي، حاجي ميرزا حسن خان خبيرالملک، ميرزا آقاخان کرماني، شيخ احمد روحي، افضل‌الملک کرماني ..."،38 اما کار اين انجمن بالا نگرفت و سلسله وقايعي منجر به گسيخته شدن اين تشکيلات شد، از جمله سعايت اطرافيان سلطان از سيد جمال‌الدين از سويي و کشته شدن ناصرالدين شاه (1313ق) به دست ميرزا رضاي کرماني، يکي از مريدان سيد، از سوي ديگر سلطان عثماني را به وحشت انداخت. خصوصا که ميرزا رضا کرماني که در محاکمه خود علنا از تاثير و نقش سيد سخن گفته بود.

 

اين واقعه باعث شد تا دولت ايران تحويل سيد را از عثماني خواستار شود. سلطان عبدالحميد با اين کار موافقت نکرد و سيد را تحت نظرخود نگه داشت تا زماني که سيد بر اثر بيماري سرطان دهان (فک) در ماه شعبان 1314 فوت کرد. البته چگونگي مرگ سيد نيز روايات گوناگون دارد؛ عده اي معتقدند که سيد به امر سلطان محرمانه کشته شده است ولي دولت‌آبادي اين مسئله را رد مي کند و در خاطرات خود مي‌نويسد: « اما از تحقيقات دقيق که نگارنده در ايام اقامت قسطنطنيه از هر کس در اين موضوع نموده و مخصوصا از کساني که تا آخرين نفس مراقب حال وي بوده اند چيزي که بتواند اين عقيده را تاييد نمايد بدست نياوردم».39

 

صفحه 1

__________________________________

 

1. مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سيد جمال‌الدين مشهور به افغاني، به کوشش اصغر مهدوي و ايرج افشار، تهران، دانشگاه تهران، 1342، سند شماره 29، ص19.

2. سيد محمد طباطبائي، سيد جمال‌الدين اسدآبادي و بيداري مشرق زمين، به کوشش سيد هادي خسروشاهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370، ص332.

3. ميرزا لطف الله خان اسدآبادي، شرح حال و آثار سيد جمال‌الدين اسدآبادي، بي جا، بي نا، بي تا، ص20.

4. همان. ص21.

5. يحيي دولت آبادي، حيات يحيي، تهران، عطار، فردوسي، 1361، ج1، ص84.

6 و 7. مجموعه اسناد، تصوير شماره 71.

8. صدر واثقي، سيد جمال‌الدين حسيني پايه گذار نهضتهاي اسلامي، تهران، پيام، 2535، ص45.

9. همان، ص47.  

10. مجموعه اسناد، تصوير شماره 9.

11. صدر واثقي، ص43.

12. ادوارد براون، انقلاب ايران، احمد پژوه، تهران، کانون معرفت، 1338،ص5.

13. محمد محيط طباطبايي، ص 18.

14. ادوارد براون، ص 5 .

15. سيد حسن تقي زاده، سيد جمال‌الدين اسدآبادي معروف به افغاني، تبريز، سروش، 1348 ص 11.

16. علي اکبر ذاکري، "شرح حال و سالشمار زندگي سيد جمال‌الدين" مجموعه مقالات سيد جمال، جمال حوزه، قم، ص340.

17. رضا رئيس طوسي، "مبارزات سيد جمال‌الدين در مصر". يادواره صدمين سالگشت سيد جمال‌الدين اسدآبادي، انديشه ها و مبارزات، تهران، حسينه ارشاد، 1376، ص236و245.

18. سيد حسن تقي زاده، ص12.

19. ادوارد براون، ص6.

20. رضا رئيس طوسي، ص217.

21. سيد حسن تقي زاده، ص14.

22. صدر واثقي، ص93.

23. سيد حسن تقي زاده، ص17.

24. شرح حال عباس ميرزا ملک آرا، به کوشش عبدالحسين نوايي، تهران، سهامي چاپ، 1325، ص111.

25. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، تهران، اميرکبير، 1377، ص470.

26. ملک آرا، ص112.

27. مهدي قلي هدايت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، 1375، ص85.

28. شيرين مهدوي، زندگي نامه حاج محمدحسن کمپاني، ص186.

29. مهدي قلي هدايت، ص 85.

30. روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر سوم فرنگستان، به کوشش دکتر رضواني، فاطمه قاضيها، تهران، اسناد ملي، 1371، ص 305.  

31. سيد حسن تقي زاده، ص25.

32. ناظم ‌الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، به کوشش سعيدي سيرجاني، تهران، پيکان، 1376، ص 85.

33. يحيي دولت آبادي، ص97.  

34. محمد محيط طباطبايي، نقش سيد جمال‌الدين در بيداري مشرق زمين، قم، دارالتبليغ اسلامي، بي تا، ص 197.  

35. اسمائيل رائين، ميرزا ملکم خان زندگي و کوششهاي سياسي او، تهران، صفي عليشاه، 1350، ص109 .

36. سيد حسن تقي زاده، ص 28.

37. همان، ص 29.

38. يحيي دولت آبادي، ص 99.

39. همان، ص 167. 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org