ماهنامه شماره 68 - صفحه 3
 

  

 

» برگهايي از زندگي سيد جمال‌الدين اسدآبادي

 

آسیه آل احمد

 

 

يکي از متفکرين برجسته و از شخصيتهاي مشرق زمين در قرن 19 بدون شک سيد جمال‌الدين اسدآبادي مي‌باشد. در مورد زندگي، افکار و عقايد او محققان و پژوهشگران بسياري اعم از خارجي و ايراني تحقيق کرده‌اند ولي با گذشت بيش از يکصد سال از مرگ او و نشر صدها کتاب، مقاله و سند، همچنان ابهاماتي را درزندگي شخصي و سياسي‌اش مي‌بينيم. البته بخشي از آن به تفکر و شخصيت سيد بازمي‌گردد به طورمثال اختلاف بين محل تولد و مليتش را خود سبب شده است گاهي خود را افغاني، استانبولي و يا ايراني ناميده است. شايد بخش ديگر را بتوان متوجه نويسندگان کرد که در برخي مواقع از واقعيت دور شده اند. با مطالعه در زندگي و احوالات سيد به نگرشهاي مختلفي دست پيدا مي‌کنيم. عده‌اي او را خودخواه، جاه‌طلب و سرسپرده معرفي کرده‌اند و گروهي ديگر او را فردي ديندار و مسلمان که براي آگاهي ملل مشرق زمين خصوصا مسلمانان از جان و مال خود گذشت. از طرفي هم وجه اشتراکاتي را بين نظرات مخالفين و موافقينش مي‌بينيم. همه او را فردي با سياست و کياست، رهبري مقتدر و ناطقي زبردست مي‌دانند. سيد جمال‌الدين با عملکرد و نفوذ کلام بسيار بالايش توانست پايه تحولات اساسي را در مهم‌ترين و کليدي‌ترين کشورهاي مسلمان‌نشين زمان خود از جمله ايران، افغانستان، مصر و عثماني بگذارد. در اين مقاله سعي بر آن است که سير زندگي سيد جمال‌الدين، تحولات فکري و رفتارهاي سياسي او را به طور اختصارآورده و همچنين اختلاف‌نظرها و شبهاتي که در بين محققان وجود دارد تا حد امکان ذکر نمايد.

 

سيد جمال‌الدين اسدآبادي معروف به افغاني فرزند سيد صفدر و سکينه بيگم در شعبان سال 1254ه.ق در قريه اسدآباد همدان متولد شده است. البته در مورد زادگاه او اختلاف نظر بسيار مي‌باشد ولي اکنون در تحقيقات جديد به اين تحليل رسيده‌اند که او در اسدآباد همدان ايران چشم به جهان گشوده است و مخفي کردن مليت سيد توسط خودش را شايد بتوان به دلايل خاص از جمله رسيدن به اهدافش که مهم‌ترين آنها اتحاد مسلمانان بوده است ذکر کرد. او از اين جهت خود را افغاني مي‌خواند تا سني مذهب بدانندش و شيعه بودن او مانع از فلسفه اتحاد مسلمين نباشد. از طرف ديگر سندي در دست است که دليلي بر افغاني بودن او مي باشد که در آن سيد چنين امضا کرده است: « من سکنه کابل من اهالي الافغان- السيد جمال‌الدين من سادات کنر».1 البته تحقيقات استاد محمد محيط طباطبايي در خصوص اين منطقه نشان مي‌دهد که محلي به نام اسعدآباد کنر که برخي سيد را منصوب بدان محل مي‌کنند، وجود ندارد.2 به طور کل بايد اين را بپذيريم که سيد جمال‌الدين با هر مليتي و هر مذهبي به دنبال رسيدن به اتحاد، پيشرفت و ترقي مسلمانان بوده است.

 

سيد جمال تحصيلات مقدماتي را نزد پدر آغاز کرد و از همان دوران کودکي تيزهوشي و ذکاوتش آشکار بود و پدرش او را در ده سالگي ابتدا به قزوين و بعد از دو سال براي تلمذ به تهران نزد سيد صادق طباطبائي مجتهد اول شهر برد، اما در همان جلسه اول مجتهد به مباحثه با او پرداخت و سپس با دست خود عمامه بر سرش گذاشت. و پس از تحسين و تشويق او را راهي عتبات کرد.3 سيد جمال‌الدين در اين زمان 12 ساله بود و در نزد شيخ مرتضي انصاري شروع به تحصيل کرد، او توانست در مدت کوتاهي به درجات علمي بالايي دست پيدا کند و در مدت چهار سالي که درعتبات بود، تحت مراقبت شيخ مرتضي انصاري قرار داشت. او در اين زمان برعلومي چون فقه، تفسير، کلام، اصول و...مسلط شد. ميرزا لطف‌الله خان، همشيره زاده سيد بر اين اعتقاد است که سيد توسط شيخ مرتضي انصاري به درجه اجتهاد رسيده است،4 ولي در هيچ سند يا منبع ديگري اجتهاد وي ذکر نشده است. شيخ مرتضي پس از چهار سال او را راهي هند کرد. برخي معتقد هستند که پيشرفت و هوش و ذکاوت سيد باعث حسادت برخي از طلاب و روحانيون شد تا جايي که قصد جان وي را داشتند و شيخ انصاري به همين سبب او را توسط يکي از ياران خود که در برخي منابع حاجي علي تبريزي5 ذکر شده است به هندوستان فرستاد. اين اقدام باعث شد تا او علاوه بر علوم ديني، بر علوم جديد ازجمله رياضي و هندسه و .... نيز تسلط پيدا کند. سيد جمال‌الدين در اين زمان هفده ساله بود که راهي هندوستان شد، حدود يک سال ونيم در بمبئي و کلکته به تحصيل علوم جديد پرداخت و سپس براي زيارت خانه خدا در1273 راهي مکه شد.   

 

اين سفر هم جنبه زيارت و هم سياحت داشت. سيد چند سال در حجاز ماندگار شد و علاوه بر آشنايي با فرهنگ و آداب و رسوم آن سرزمين به اوضاع سياسي آن کشور نيز آگاهي پيدا کرد. شايد در همان زمان است که متوجه ريشه اختلافات مسلمانان و ضعف آنان در دنيا مي‌شود و تصميم جدي براي حل اين مشکلات مي گيرد. او پس از دو ـ سه سال از سفر حجاز بازگشت. در اين که او ابتدا به کجا رفت بين محققان اختلاف نظر است، برخي مقصد او را هند و برخي ديگر ايران خوانده‌اند ولي با توجه به اسناد، نظريه اول درست مي‌باشد زيرا در اسناد منتشره يادداشتي از عبدالجواد خراساني وجود دارد که در آن حضور سيد را در مراسم عيد غدير سال 1275 ه.ق/1859م در بمبئي تاييد مي کند.6 سيد پس ازمدتي بمبئي را به قصد ايران ترک کرد و به بندر بوشهر وارد شد. پس از اقامت چند روزه در اسدآباد نزد خانواده‌اش راهي تهران شد، اما اقامت وي در ايران چندان طولاني نبود و راهي افغانستان شد چرا که شنيده بود که اميرافغان، دوست محمد خان از مبارزين عليه استعمار انگلستان است. ملاقات با چنين چهره‌اي براي سيد لازم و جالب بود.

 

او در سال 1278ق به افغانستان رفت، دوست محمد خان به محض ورود سيد از او استقبال کرد و او را در کنار خود جاي داد. چندي نگذشت که سلطان احمد خان داماد اميرو حاکم هرات با دوست محمد خان اختلاف پيدا کرد. امير مجبور به محاصره هرات شد. اين محاصره ده ماه طول کشيد و در نهايت دوست محمد خان پيروز شد. اما مرگ در کمين وي بود و با فوت او شيرعلي خان وليعهدش به سلطنت رسيد و اختلاف بين او و ديگر برادرانش آغاز شد. سيد با آغاز اين اختلافات به ايران بازگشت و در مشهد و تهران روزگار گذراند، در اين مدت به همراه پسرعموي خود سيد محمدهادي حسيني معروف به روح‌القدس به استنساخ کتب عرفاني و فلسفي مشغول بود.7 با به حکومت رسيدن محمداعظم خان فرزند ديگر دوست محمدخان، سيد به افغانستان بازگشت و جايگاه والايي پيدا کرد و چون وزيري مورد مشورت وي قرار گرفت. خدماتي را که سيد در افغانستان انجام داده است مي‌توان به طور خلاصه چنين عنوان کرد: چاپ نشريه کابل، اصلاح امور دربار، تشکيل کابينه وزرا، تنظيم سپاه، بيمارستان، پستخانه و... .8 با شکست اميرمحمد اعظم خان و گريز وي به ايران، سيد جمال‌الدين در کابل ماند، اگر چه سيادت و شخصيت سيد مانع از برخورد تند و توهين‌آميز امير شيرعلي خان شد ولي زيردستان امير و مردم بر ضد او بودند و او را مورد آزار و اذيت قرار مي‌دادند. انگليسيها نيز که از حضور سيد در منطقه احساس خطر مي‌کردند در دامن زدن به اين تحريکات نقش بسزايي داشتند.9 در دست نوشته‌هاي سيد چند شکوائيه از اين دوران وجود دارد: « طايفه انکريزيه اروسم مي‌خوانند و فرقه اسلاميه مجوسم مي‌دانند. سني رافضي و شيعه ناصبي بعضي از اخبار چهار باربه، وهابيتم گمان کرده‌اند... در شهر کابل، در بالا حصار، دست بسته و پاي شکسته نشسته تا از پرده غيب چه برايد و از گردش فلک دون‌پرور چه زايد... ».10 اين عوامل باعث شد تا سيد جمال‌الدين افغانستان را ترک کند و از شيرعلي خان اجازه تشرف به مکه را خواستار شد. شيرعلي خان اجازه خروج را به شرط عدم عبور از ايران صادر کرد چرا که نگران ملاقات سيد با محمداعظم خان بود.11سيد از سفر به مکه منصرف و به هندوستان رفت.

 

سيد جمال‌الدين در ذي الحجه 1285 وارد هندوستان شد، وجود سيد در هند، مستعمره انگلستان نيز خالي از خطر نبود. تنها اجازه اقامت يکي دو ماهه به وي در خانه‌اي که تحت نظر بود داده شد. با وجود تمام سخت‌گيري‌ها استقبال باشکوهي از وي به عمل آمد. سيد در جمع مسلمانان شرکت و آنها را به اتحاد تشويق مي‌کرد و عليه استعمار انگلستان مي‌شورانيد. مهلت دو ماهه سيد به اتمام رسيد و او راهي تنگه سوئز شد.

 

سيد در ربيع الثاني 1286 به قاهره رفت و مدت چهل روز در اين شهر ماند. با استادان و طلاب مدرسه جامع الازهر ديدار داشت و براي آنان سخنراني مي‌کرد. سيد قصد رفتن به مکه را داشت اما از ميان راه منصرف و به استانبول رفت.12 در استانبول مورد استقبال عالي پاشا صدراعظم و ديگر بزرگان شهر قرار گرفت. شهرت سيد در عثماني به سرعت پيچيد، او در مسجد اياصوفيه و مدرسه دارالفنون استانبول سخنراني و براي پيشبرد و اشاعه اصول تعليم و تربيت جديد براي تحکيم و تقويت جوامع اسلامي تلاش و کوشش مي‌کرد. در اين سخنرانيها به اتحاد مسلمانان و ترويج علم وصنعت پرداخت و آنان را از آفت تفرقه آگاه کرد. سيد علاوه بر سخنراني، با علماي شيعه و سني جلساتي داشت و همچنين به عضويت انجمن معارف يا انجمن دانش درآمد13 و زبان فرانسوي را نيز فراگرفت. محبوبيت سيد در بين علما و بزرگان و عامه مردم عثماني، باعث شد تا مورد حسادت شيخ‌الاسلام حسن فهمي افندي قرار گيرد. شيخ مترصد فرصتي بود تا با به دست آوردن نقطه ضعف و ايرادي او را تکفير و از عثماني بيرون راند. اين موقعيت براي شيخ‌الاسلام فراهم شد. در يکي از سخنرانيها سيد را به دليل بي حرمتي به پيامبر متهم کردند و درنتيجه دولت عثماني از سيد خواست براي مدتي آنجا را ترک کند. سيد در 1287 بار ديگر به قاهره رفت.14           

 

اين بار سيد توسط رياض پاشا وزير مصري مورد استقبال قرار گرفت و حتي مقرري براي سيد در نظر گرفته شد.15 از اين زمان به جرئت مي توان گفت که سيد چهره جهاني خود را به دست آورد و از اطراف و اکناف به ديدارش مي‌شتافتند تا از محضرش استفاده بکنند و مريدان بسيار پيدا کرد. او دانشجويانش را به خواندن و نوشتن مطالب جديد تشويق مي‌کرد. دانشجويان خاص و معروف او اشخاصي چون محمد عبده، شيخ عبدالکريم سلمان و سعد زغلول...بودند، که همگي بعدها از متنفذين مصر شدند. به نظر مي رسد در اين زمان سيد به شاگردانش در منزل آموزش مي‌دهد. علومي که او تدريس مي کرد: فلسفه، اصول، منطق، تصوف، هيئت و....بود. تدريس شيخ در الازهردر اين دوره مورد ترديد است زيرا نوع تدريس او مورد اختلاف با استادان ديگر اين دانشگاه بود که او را به ديده کافر و دهري نگاه مي‌کردند. حتي نوشته‌اند که روزي در الازهر براي آموزش درس خود کره‌اي جغرافيايي سر کلاس آورده بود تا موقعيت جغرافيايي جهان اسلام را نشان دهد استادان دانشگاه او را از تدريس در دانشگاه محروم کردند.16 دوره اقامت وي در مصر مصادف با دوره آزادي‌خواهي و تجددطلبي است. سيد جمال‌الدين در طول اقامت هشت ساله خود در مصرعلاوه بر تدريس و سخنراني نوشته‌هاي بسياري را استنساخ کرد، بر بسياري از کتبي که تدريس مي‌کرد تحشيه نوشته است و به کوشش او چندين نشريه طبع و نشر شد که مسئوليت نشر آنها با شاگردانش بود ازجمله روزنامه مصر که توسط اديب اسحاق به چاپ رسيد. اين نشريه کتاب تتمه البيان في تاريخ الافغان را که سيد در سال 1878 در مورد تاريخ افعانستان نوشته بود و نقش استعمار انگلستان را در آن توضيح داده بود به چاپ رسانيد. همچنين سيد جمال‌الدين در سال 1879 حزب الوطني الحر را در قاهره تشکيل داد .17 مي‌توان گفت که در اواخر حضورش در مصر بيشتر به مسائل سياسي مي‌پرداخت تا علمي و فرهنگي. با مختصر توضيحي که در بالا آمد به راحتي مي‌توان متوجه شد که حضور سيد باعث نگراني حکومت و دولت بود و استعمار انگليس نيز چندان از حضور وي در مصر خشنود نبود. سيد براي شخصي نقل کرده است که در شورش قشون مصر عليه اسماعيل پاشا دست داشته و در محفل ماسونها نيز بر ضد انگلستان صحبت کرده است.18 از طرف ديگر نيز ويوان ((Vivan کاردار سفارت انگليس در مصر نزد توفيق پاشا خديو مصر از سيد بدگويي کرده او را مجبور به اخراج سيد از مصر مي‌کند. به اين صورت سيد در تاريخ 6 رمضان 1296 از مصر اخراج و به هندوستان رفت. 19

 

حضور سيد در محفل فراماسونري يکي از بحث برانگيزترين موضوعات زندگي وي مي‌باشد. سيد در زمان حضور در مصر در سال 1292 تقاضاي حضور در لژ فراماسونري کوکب شرق را کرد و حدود يک سال بعد به اين لژدعوت شد. سيد پس از ورود به فراماسونري و پس از سير و تفحص اين مسلک در طي چهار سال به ماهيت استعماري آن پي برد و با آنکه به رياست لژ و مقام استاد اعظمي دست يافته بود از آن خارج شد. او که لژ ماسوني را يکي از پايگاههاي خود براي استفاده از اهداف سياسي‌اش قرار داده بود در مقابل اعتراض مخالفين که گفتند: «فراماسونري پيوندي با سياست ندارد» بسيار برآشفت و چنين پاسخ داد: « نخستين چيزي که مرا تشويق کرد تا در جرگه بنايان آزاد شرکت کنم همان عنوان بزرگ آزادي ـ مساوات ـ برادري است که هدفش بهره‌مند شدن انسان و جهان بشريت است که در پشت سر آن براي نابودي ستمگران مي‌کوشد تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازد. اين توصيف فراماسونري مرا خشنود ساخته تا در جرگه بنايان آزاد وارد شوم .... ليکن متأسفانه ريشه‌هاي خودخواهي و خودپرستي و رياست‌طلبي و فعاليت انجمنها طبق اميال خويش و کرنش در برابر لژ اعظم، آن هم از راهي دور را مي‌بينيم که با تهديد و ترغيب همراه است و نيز ديگر مسائلي که فراماسونري براي نابودي آنها ايجاد شده است.20

 

پس از اخراج از مصر سيد جمال‌الدين به حيدرآباد هند رفت و در آنجا اقامت کرد. حال او چهره‌اي شناخته شده در بين مسلمانان بود. در هر کجا که اقامت مي‌کرد افراد زيادي را جذب خود مي‌کرد. او براي مجلات مختلف از جمله معلم شفيق که خود در تاسيس آن نقش بسيار داشت مقاله تهيه مي‌کرد. از اقدامات ديگر وي در دوره اقامت در هند نوشتن رساله معروف در رد نيچريه (ماديگرايي) بود21 که سروصداي بسياري برپا کرد. علاوه بر اينها جمعيتي به نام عروة را تاسيس کرد که در ممالک ديگر نيز شعبه داشت .22 سيد جمال‌الدين پس از چندي تصميم گرفت که به اروپا برود و به همين منظور عازم لندن و پاريس شد. او در سال 1300ق/ ژانويه 1883 به لندن رسيد و بلافاصله در نشريه عربي زبان النحله شروع به نگارش مقاله کرد. سپس به پاريس رفت و چند سال در آنجا اقامت کرد. در اين مدت او همچنان به نوشتن مقالات در نشريات مختلف ازجمله ابونظاره پرداخت. نوشته‌هاي او در نشريات مختلف به زبانهاي گوناگون از جمله عربي،فرانسه و انگليسي و حتي روسي ترجمه مي شد. از اين طريق روسها نيز با او آشنايي پيدا کردند، يکي از مهمترين کارهاي وي در اين زمان مباحثات فلسفي با ارنست رنان فيلسوف فرانسوي بود که رنان را فوق العاده تحت تاثير خود قرار داد. همچنين در اين سفر با ويلفرد بلنت Blunt  Wilfrid نويسنده و سياستمدار انگليسي آشنا شد. سيد در فکر نشر روزنامه اي بود که با آمدن شيخ محمد عبده (يکي از شاگردان و مريدان خود) به فرانسه انتشار نشريه عروة الوثقي را آغاز کرد. مدير سياسي نشريه سيد و نويسنده مقالات شيخ محمد عبده بود که نظرات سيد را به رشته تحرير در مي آورد. اولين شماره آن در سال 1301ق منتشر شد. مجموعه مطالب چاپ شده در آن افکار و انديشه‌هاي سيد را شامل مي شد، که مانند هميشه در تعارض با سياست انگلستان بود. انگلستان از ورود اين نشريه به کشورهاي زير سلطه خود جلوگيري کرد و سپس با فشاري که به دولت فرانسه آورد اين نشريه پس از18 شماره تعطيل شد.23

 

صفحه 2

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org