ماهنامه شماره 64 - صفحه 10
 

 

» مليجک

 

جلال فرهمند

farahmand@www.iichs.org

 

انگاري ناف ببري خان و مليجک را با هم بسته بودند. هر دو مورد علاقه شديد ناصرالدين شاه بودند. هر دو قبل از آنکه محبوب قلوب گردند حالي نزار داشتند. تفاوتي هم البته داشتند، مليجک برادرزاده امينه اقدس همسر مورد علاقه ناصرالدين شاه بود ولي ببري خان گربه آلاپلنگ ولگردي بود که طبيعتاً نسبتي با شاه نداشت! داستانهاي متفاوتي درباب عزيز شدن اين دو حکايت کرده‌اند، معيرالممالک درباب ببري خان مي‌نويسد:

 

          ببري خان به غلط نام گربه‌اي بود آلاپلنگ که شاه او را دوست مي‌داشت. در آن اوان شاه را تبي سخت عارض شد و روزي چند در بستر بيماري و ناتواني بخوابيد. گربه مزبور که تازه بچه آورده بود روز بعد به اقتضاي طبيعت به تغيير مکان آنها پرداخت. هنگامي که يکي از بچه‌هايش را به دندان گرفته و از کنار بستر مي‌گذشت زبيده خانم ملقب به امينه اقدس به درون اطاق آمد و در را که گربه از همان به درون آمده بود از پشت خود بست. گربه همين که راه بيرون شدن را بسته ديد چند دور گرد بستر گشت و در پاي شاه سرگردان ايستاد. زبيده خانم از مشاهده اين حال رو به شاه کرده گفت: «قربان امشب عرق خواهيد کرد و تب خواهد بريد، از قضا صبحگاه تب شاه قطع شد و پس از آن ببري خان مقامي بلند يافت و داراي تشک اطلس و پرستار و خوراک مخصوص شد. (از کتاب زندگي خصوصي ناصرالدين شاه. معيرالممالک. ص 88)

 

جالب اينجاست امينه اقدس در اين داستان واسطه تقرب ببري خان بود و در تقرب مليجک يا غلامعلي خان عزيزالسلطان نيز نقش عمده‌اي بازي کرد. امينه اقدس يا همان زبيده خانم از گروس به عنوان خدمه به دربار ناصري راه يافت و اندکي بعد صيغه شاه مي‌شود. به علت زرنگي و کارداني و نيز امانتداري ارج و قربي در دربار پيدا مي‌کند و برادرش محمدخان را نيز به سلک خدمتکاران حرم شاهي وارد مي‌کند. محمدخان نيز با دسايس امينه اقدس پيش شاه عزيز مي‌گردد و به امين‌الخاقاني ملقب مي‌شود. وي علاوه بر اين لقب رسمي طبق مرسوم ناصرالدين شاه که لقبي مضحک يا خنده‌دار به هر کس مي‌داد لقبي جديد يافت؛ مليجک. اين لقب در کنار ديگر القاب خنده‌دار درباري همچون مردک، زيقوله، شغال‌الدوله، موچول خان و غيره خوب جا خوش کرد.

 

دليل اين لقب آن بود که در کودکي محمدخان، وي به دليل ندانستن کامل زبان فارسي زماني که به دنبال گنجشکها نهاده بود و با زبان گروسي آنان را مليجک صدا مي‌کرد اين نام پيش شاه خوش نشست و لقب مليجک را به وي اعطا کرد. لقبي که بعدها جزو نام وي شد و سپس به فرزندش غلامعلي خان يا مليجک ثاني رسيد.

 

داستان عزيز شدن غلامعلي پسر محمدخان هم شنيدني است. امينه اقدس که بچه‌دار نمي‌شد فرزند بزرگ برادرش را که يکي دو سال بيش نداشت به صورت کاملاً محرمانه پيش خود نگاه داشته بود. چون مي‌دانست شاه از حضور جنس مذکر از هر نوع در حرم شاهي غضبناک مي‌شود. گفته شده است زماني که شاه مريض احوال در اتاق امينه اقدس به سر مي‌برد غلامعلي به دنبال ببري خان معروف وارد اتاق شاه شد و در عالم کودکي و بي‌خبري شاه را وادار مي‌کند که از اتاق خارج شود. خروج شاه مصادف با سقوط سقف مي‌شود. شاه اين را معجزه‌اي مي‌داند که واسطه آن غلامعلي است. از همان لحظه محبت غلامعلي بر جان شاه مي‌نشيند. خود مليجک روايتي ديگر دارد. وي مي‌نويسد هنگام ورودش به دربار، شاه در همان شب طبق معمول که زير چلچراغي مي‌خوابيده از اين کار خودداري مي‌نمايد. همان شب چلچراغ با شدت به زمين برخورد مي‌کند و شاه آن را از خوش قدمي مليجک مي‌داند. حال هر چه که بود مليجک کوچک يا ثاني عزيز مي‌شود و عزيزالسلطان ناميده مي‌شود. امينه اقدس که علاقه شاه را به اين کودک مي‌بيند از فرصت استفاده کرده هر روز با تند کردن اين علاقه تخم حسادت ديگران را از عزيزالسلطان در دلشان مي‌کارد.

 

عزيز شاه چنان ارج و قربي پيدا مي‌کند که بزرگان قاجار و ديگر زنان حرمسرا براي به دست آوردن عنوان و يا مقامي از شاه به وي متوسل مي‌شوند و در بسياري مواقع نيز به آرزوي خود مي‌رسيدند. مال و منالي که امينه اقدس از اين راه به دست آورد بي حد و حساب است. بعدها خود مليجک نيز قدم در اين راه پر منفعت گذاشت. در سالهاي پاياني عمر ناصرالدين شاه اخترالدوله دختر شاه نيز به ازدواج مليجک درآمد. ديگر عزت عزيزالسلطان تام و تمام شد. عمارت عزيزيه که ساختمان فعلي کتابخانه مجلس شوراي اسلامي است از سوي شاه به دامادش داده شد.

 

دليل اين علاقه و محبت ناصرالدين شاه به اين کودک چندان مشخص نيست. مهديقلي خان مجدالدوله که به شاه بسيار نزديک بود و حتي شاه را «تو» خطاب مي‌کرد حکايت مي‌کند که : «آن هنگام که ناصرالدين شاه ديوانه‌وار به عزيزالسلطان مهر مي‌ورزيد، روزي در خلوت به او گفتم تو که فرزندان و نوه‌هاي زيبا و دوست‌داشتني بسيار داري چرا به کودکي زشت و زردرو و الکن دل بسته‌اي و با همه قدرت و وقار در مقابل او اختيار از کف نهاده‌اي؟ شاه از گوشه چشم زماني در من نگريسته گفت: اگر جز تو هر کس اين سؤال را از من کرده بود سخت مجازت مي‌شد ولي به تو مي‌گويم که خود نيز به راستي دليل آن را نمي‌دانم. شايد از آنجا که مي‌بايد کسي بدون چند يا حداقل يک عيب نباشد خداوند مهرورزي به مليجک را عيب من قرار داده و در محبتش بي اختيارم ساخته. بارها خواسته‌ام از خواستنش بگذرم ولي نه تنها نتوانسته‌ام از او دل برکنم بلکه بيشتر به وي مايل گشته‌ام». (همان، ص 91)

 

شايد ناصرالدين شاه واقعاً نمي‌دانست چرا اين‌گونه به وي علاقه‌مند است. ولي شايد بتوان يکي از دلايل آن را سادگي و بي پيرايگي مليجک در برخورد با شاه دانست. وي به راحتي هرچه مي‌خواست به شاه مي‌گفت بدون اينکه ترسي بروز دهد. شاهي که از اين همه تملق خسته شده بود تشنه اين بي‌پيرايگي بود.

 

پس از مرگ ناصرالدين شاه وضعيت زندگي مليجک رو به سادگي و دور شدن از دربار گذشت. افتخارالدوله پس از مدتي  از وي جدا شد. همسر دوم وي دختر نايب‌السلطنه کامران ميرزا بود.

 

            در يکي از شبهاي سرد زمستان 1319ش در يکي از کوچه‌هاي فرعي خيابان لختي قديم و سعدي امروز تهران پيرمردي عصازنان راه خانه‌اش را در پيش مي‌گيرد، آن شب وي متفکرانه در حالي که از بيماري رنج مي‌برد گامهايش را روي زمين مي‌کشيد. وي به قدري غرق در افکار خويش غوطه‌ور است که حتي تل انبار و توده کاهگلي را که در وسط کوچه جمع شده نمي‌بيند و پاهايش در آن فرو مي‌رود. در همان حال وي به علت پيري و ضعف سکته مي‌کند و کسي از عابرين هم متوجه حالش نمي‌شود. در نيمه‌هاي شب بستگانش از غيبت او نگران مي‌شوند و به هر کجا که مراجعه مي‌کنند و سراغ او را مي‌گيرند کمتر خبري از وي به دست مي‌آورند، تا اينکه برحسب تصادف گذار يکي از آشنايان به همان کوچه مي‌افتد و با کمي دقت متوجه جسمي بر روي کاهگل افتاده مي‌شود، آه از نهادش برمي‌آيد او با فريادِ «عزيزالسلطان مرده» فوراً به سوي بازماندگانش مي‌شتابد.

            (شاه و ذوالقرنين، بهرام افراسيابي، ص 144)

 

[6517-1 ]

[445- 8]

[2881- 1]

مليجک در خردسالي

مليجک در سنين کودکي به اتفاق چند تن از غلامان و رجال دوره ناصري

مراسم سلام در کاخ گلستان؛ غلامعلي عزيزالسلطان، کامران ميرزا، عبدالوهاب نظام‌الملک، فتحعلي وزيرنظام

     

[2880- 1]

[2879- 1]

[2556- 1]

کاخ گلستان و مراسم سلام؛ محمدعلي سردار افخم، غلامعلي عزيزالسلطان، کامران ميرزا، عبدالوهاب نظام‌الملک

ناصرالدين شاه و مليجک

ناصرالدين شاه در يکي از باغهاي اطراف تهران؛ تقي احتساب‌الملک، فضل‌الله بشيرالملک، اکبر سردار ناصر، شيخ حسين شيخ شيپور، عزيزالسلطان، مهديقلي قاجار قوانلو، مهدي کاشي

     

[2852- 1]

[6526- 1]

[450- 8 ]

مراسم سلام در حضور ناصرالدين شاه

اخترالدوله دختر ناصرالدين شاه و همسر عزيزالسلطان به اتفاق چند تن از خدمه خود

عزيزالسلطان

     

[394- 6]

[98- 8]

[1279- 8]

محمدعلي شاه به همراه عده‌اي از مقامات در باغشاه طهران (ايام مشروطه)؛ وزير همايون، اعتضادالسلطنه، نصرت‌الدوله، محمدولي خلعتبري، سردار اسعد، ظل‌السلطان، عزالدوله، عزيزالسلطان، نظام‌الدين غفاري، احمد ميرزا، محمدحسن ميرزا، لياخوف روسي

سردار رشيد فرمانده قواي تبريز؛ عباس ادهم، بصيرالسلطنه، سردار رشيد، عزيزالسلطان

محمدحسن ميرزا در شکارگاه؛ شمس ملک‌آرا، عزيزالسلطان، حسن لقمان ادهم

     

[3075- 4]

[514- 4]

[6583-1]

غلامعلي عزيزالسلطان به اتفاق جمعي از درباريان

عزيزالسلطان

 اواخر دوره قاجار؛ عزيزالسلطان، يحيي لسان‌الحکما، نصرت‌السلطنه

     

[6579- 1]

[6592- 1]

[808- 1]

عزيزالسلطان در اروپا

عزيزالسلطان به اتفاق همسر و فرزندش در اوايل دوره پهلوي

حسن مستوفي‌الممالک و غلامحسين صاحب اختيار به اتفاق عده‌اي از دوستان و آشنايان خود؛ عباسقلي اعزازالسلطنه، غلامعلي عزيزالسلطان، غلامحسين غفاري، حسن مستوفي و حسين مستوفي

     

[6550- 1]

[318-115 الف]

[451- 8]

عزيزالسلطان به اتفاق معزز اعظم همسر دوم و فرزندشان

غلامعلي عزيزالسلطان همراه با تعدادي از افراد خانواده

 عزيزالسلطان همراه با کنيز منزلش

     


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org