ماهنامه شماره 63 - صفحه 8
 

 

» سياستمدار بي نزاکت

 

جلال فرهمند

Farahmand@www.iichs.org

 

اشرف پهلوي در روند سياسي زندگي خاندان پهلوي کم کسي نبود. وي فقط 15 سال در مقامات مختلف ايران در سازمان ملل حضور داشت. حضوري که نه به خاطر کارداني و سياستمداري، بلکه به علت انتساب به خاندان و شخص شاه بود. شايد وي پيش شاه عزيرتر از ديگران بود چه هر دو همزمان در بطن يک مادر بودند. روانشناسان به نزديکي فکري و نزديکي علائق دوقلوها اعتقاد دارند. محمد رضا و اشرف دور از اين نظريه نيستند. هر چند اشرف بيشتر جاه طلب و اهل خطر به نظر مي‌آمد. شاه با آنکه اعمال سياسي هيچ کدام از خواهران و برادرانش را نمي‌پذيرفت ولي اشرف استثنا بود.

 

از خواهر توأمان شاه همواره به عنوان کسي ياد مي‌کنند که در بسياري از امور سياسي خصوصاً قبل از کودتاي 28 مرداد دخالتي آشکار داشت. اگر نقش وي در کودتاي 28 مرداد نقشي تعيين کننده نباشد ولي آن را مي‌توان مؤثر دانست. هر چند وي در خاطراتش، براي خود نقشي پررنگ و پليسي ترسيم مي‌کند ولي پرويز عدل که مدعي مباشرت نويسندگي پشت پرده کتاب چهره‌هايي در آينه است، عمليات شبه پليسي وي در کودتاي 28 مرداد را مبالغه آميز مي‌داند و مي‌گويد: «اما تمام نوشته‌ها دربارۀ ملاقات در فلان رستوران، پرواز مخفيانه به تهران، ديدار پنهاني با بيگانگان که خود را نمايندۀ وينستون چرچيل و جان فاستر دالس معرفي مي‌کردند، نوعي مبالغه از جانب اين مأموران است که والا حضرت اشرف هم شيفتۀ اين قبيل تمهيدات بود و از آن استقبال مي‌کرد».

 

پس از کودتاي 28 مرداد و پررنگ شدن نقش محمدرضا پهلوي در امور داخلي کشور، وي دست اعضاي خاندان را از سياست به کل کوتاه کرد و در عوض فضاي اقتصادي وسيعي را براي آنان باز کرد. همان طور که گفتيم اشرف استثنا بود هر چند باز از حيطه دخالتهاي وي کاسته مي‌شد.

 

رياست سازمان زنان، سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي و دهها شغل فرهنگي و اقتصادي ديگر اشرف را راضي نمي‌کرد. شايد منصبي پر سر و صدا و بين‌المللي برايش از دهها شغل ديگر بيشتر مي‌ارزيد. اين امر از مدتها پيش فراهم شده بود. حضور در مجامع حقوق بشر که بيشتر فشار بين‌المللي هم بر رژيم ايران از آنجا به عمل مي‌آمد. شغلي که بعدها پايه گذار حضور دائمي اشرف در سازمان ملل متحد شد و اشرف بدان بسيار مي‌باليد. حضور در اين مکان مهم و ارتباط گسترده وي با گروههاي مختلف چنان شيفته‌اش کرد که حتي موجب آن شد که اشرف خواستار دبيرکلي سازمان ملل شود. اين طرح چنان دور از ذهن و جاه‌طلبانه بود که نزد شاه و علم نيز خنده‌دار و مضحک مي‌نمود، اشرف مصر به اين کار بود. رايزنيهاي مختلف نتيجه نداد و وي فقط به رياست نمايندگي ايران در آن سازمان اکتفا کرد.

 

البته همين رياست نيز آسان به دست نيامد. رقيبي مانند اردشير زاهدي کسي نبود که به راحتي با اشرف کنار بيايد. تا آن زمان چنين مقرر بود که رياست هيئت نمايندگي ايران را در مجمع وزير خارجه بر عهده مي‌گرفت و البته اين رسم تا اجلاس بيست و پنجم چنين بود.  

 

در سال 1970 بر خلاف عرف هميشگي، اشرف با زمينه سازي قبلي با دربار به عنوان رئيس هيئت نمايندگي ايران معرفي شد و طبعاً زاهدي مي‌بايستي به عنوان عضوي از اعضاي هيئت زير نظر اشرف قرار مي‌گرفت – کما اينکه عباسعلي خلعتبري به عنوان وزير خارجه بعدي تا سال 57 اين کار را کرد – ولي اين امر بر زاهدي گران مي‌آمد. زاهدي به پشتوانه سابقه‌اش جنگ درون سازماني سختي را با اشرف آغاز کرد که داستان آن نقل محافل درباري و بيرون از آن بود. با مداخله علم و تصميم شاه زاهدي بازنده اصلي اين ماجرا شد و اندکي بعد از وزارت خارجه نيز عزل گرديد. رياست هيئت نمايندگي ايران به اشرف رسيد که تا پيروزي انقلاب ادامه يافت.

 

اشرف ديگر يکه تازي مي‌کرد. اعضاي هيئت از اين زمان با نظر اشرف انتخاب مي‌شدند. دوستان در اولويت بودند. راجي، سپهبدي، فريدون هويدا و ديگران از جمله اين افراد بودند.

 

در سال 1350 مسئله بحرين و جزاير سه گانه از اولويتهاي ديپلماسي خارجي ايران بود. براي حل اين ماجرا در سازمان ملل و شوراي امنيت جلسات مهمي تشکيل مي‌شد. بهترين سياستمداران ايران جهت حل اين مسئله به سازمان ملل اعزام شدند از جمله آنان امير خسرو افشار قاسملو بود. وي از جمله سياستمداران کهنه کار وزارت خارجه به حساب مي‌آمد که از اوايل دهه بيست کارش را آغاز کرده بود. با روابط وسيعي که با دربار و شخصيتهاي مهم سياسي داشت به سرعت رشد کرد و در سال 57 حتي وزير خارجه دولتهاي شريف امامي و ازهاري شد. اين شخص با سابقه طولاني و همزمان با حضورش در سازمان ملل متحد سفير ايران در انگليس بود، يعني جايي که بيشترين مسائل و معضلات ايران در خليج فارس در ارتباط با آن کشور بود.

 

در پشت پرده اين کار مهم سياسي اتفاقي مي‌افتد که جالب توجه است. در جلساتي که بين اعضاي هيئت ايراني پيش مي‌آيد اشرف چنان با افشار از موضع بالا و غير محترمانه برخورد مي‌کند که افشار به شدت ناراحت و عصبي مي‌شود. حرفهاي منطقي افشار در جهت چگونگي برخورد با شوراي امنيت و احياناً قطعنامه آن با مخالفت اشرف رو به رو مي‌شود. مخالفت افشار با اشرف به عنوان رفتاري خارج از نزاکت به تهران گزارش مي‌شود.

 

افشار که حساب کار دستش آمده بود با نوشتن نامه‌اي بلند بالا به علم وزير دربار ارادت خود به شاه و خاندان را به اثبات مي‌رساند. اين مکاتبه از آن جهت اهميت دارد که در يک مقطع حساس تاريخي که با کيان ايران بستگي دارد، مسئله کاملاً شخصي مي‌شود به طوري که امکان داشت قطعه‌اي از خاک ايران با بي مبالاتي از کشور جدا گردد، چنانکه بحرين جدا گرديد.

 

 

26 PRINCES GATE

LONDON.SW.7.

 

دوست بسيار عزيزم قربانت شوم

پس از سالياني که والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوي مرا از نزديک مي‌شناختند و اينکه در مدت يک سال و نيم با کمال ميل و خوشحالي از والاگهر آزاده مثل عزيزترين فرد در اين سفارت پذيرايي مي‌شد خيال مي‌کنم خيلي بي انصافي باشد که احتمالاً به شرفعرض شاهنشاه رسيده باشد که در نيويورک رفتاري خارج از نزاکت نسبت به معظم لها داشته‌ام.

 

شبي که به نيويورک رسيدم تا ساعت 5 صبح مشغول به کار بودم. در حدود ساعت 11 صبح راجي تلفن کرد والاحضرت امر فرموده‌اند 4 بعدازظهر در دفتر نمايندگي حاضر باشم که اطاعت کردم. وقتي به دفتر نمايندگي رفتم آن دوست عزيز مي‌توانيد حدس بزنيد چه اندازه خسته بودم و تمام فکرم متوجه متن نطق نيمه تمام و پيش بيني جلسه شوراي امنيت و اينکه آيا انگليس به وعده وفا مي‌کند بود. باري در جلسه مزبور پس از عرض احترام و بوسيدن دست والاحضرت، والاحضرت به من با حالت تغيّر فرمودند که با ذات مبارک شاهانه تلفوناً صحبت و دستور اين است که «شما بايد تمام پرونده با انگليسها را علني و آنها را بکوبيد» عرض کردم اوامر مبارک شاهنشاه آن است که اگر انگليسيها همکاري نکردند آن وقت به چنين اقدامي دست زده شود و تمام اقداماتي که شده در اين جهت است که همکاري انگليسها در شوراي امنيت جلب شود و وعده‌هايي هم داده‌اند که چون مصلحت آنها در همين امر مي‌باشد خيال مي‌کنم آن را رعايت کنند و اين اوامر را ديروز به نمايندگي هم تلگراف نموده‌اند حال بايد ديد تاريخ تلفن قبل از صدور اين اوامر بوده و يا بعد؟ يکي دو نفر از همراهان والاحضرت که قصد ندارم اسم ببرم مطالبي در تأييد فرمايشات والاحضرت گفتند. من در آن حالت خستگي و اينکه فکرم در جاي ديگر يعني معطوف به کارهاي شوراي امنيت و کمي وقت که در پيش داشتم بود روبه آقايان گفتم بهتر است آخرين تلگرام تهران که ابلاغ اوامر شاهنشاه است خوانده شود. معلوم شد آقايان تلگرام را نخوانده (منظورم فريدون هويدا نيست) و به والاحضرت گزارش نداده بودند. بعداً صحبت قطعنامه شد به والاحضرت عرض کردم هر قطعنامه‌اي بگذارد ولو خيلي ملايم طبق دستوري که دارم در شورا خواهم گفت که براي ايران قابل اجرا نخواهد بود. والاحضرت فرمودند بايد متوجه بود کاري نشود  به حيثيتي که ايران در اين مدت براي خود در سازمان به وجود آورده لطمه وارد شود. عرض کردم براي من اول حيثيت شاهنشاه و ايران مطرح مي‌باشد و بعد سازمان و عقب نشيني از جزاير به حيثيت شاهنشاه لطمه مي‌زند. باز همان آقايان نکاتي در اين زمينه گفتند و همچنين عقيده داشتند که در جلسه شوراي امنيت بايد وارد جدل و جوابگويي و مباحثه شد که با استدلال آقايان موافق نبودم. در آن موقع با خستگي زيادي که داشتم و چند شب بيخوابي باطناً از اين بحثها واقعاً ناراحت شدم چه براي امري بالاتر از اين حرفها به نيويورک آمده بودم و به جاي آنکه وقت را صرف اتمام نطق و خواندن سوابق مشابه اين امر در شوراي امنيت بنمايم مثل شخص متهمي مورد مواخذه و انتقاد قرار گرفته بودم که با سکوت گذراندم. چند ساعت بعد وقتي که افتخار عرض گزارش تلفوني به پيشگاه شاهانه را پيدا کردم با توجه به فرمايش والاحضرت مجدداً راجع به قطعنامه کسب تکليف نمودم و اوامر مبارک شاهانه خيلي صريح بود که بلافاصله تلفوناً به والاحضرت عرض کردم. نکته ديگر راجع به نطق بود. والاحضرت متن نطق را مي‌خواستند ولي متن نهايي نطق فقط در حدود 3 ساعت قبل از جلسه شوراي امنيت از زير ماشين تحرير بيرون آمد که فوراً وسيله فرهاد سپهبدي فرستادم. آيا والا حضرت تصور فرموده بودند که تأخير در ارسال نطق تعمد بوده است؟ نمي‌دانم. در تمام مدتي که در نيويورک بودم يک بار والاحضرت احضارم فرمودند (همان جلسه در دفتر نمايندگي که شرح آن را در بالا ملاحظه فرموديد) و يک بار براي چند لحظه در شوراي امنيت که فقط  فرصت عرض احترام را داشتم و ديگر والاحضرت را زيارت نکرم. روز حرکت هم به هتل رفتم تشريف نداشتند. در نامه‌اي که در هتل گذاردم نوشتم «براي اجازه مرخصي شرفياب شدم».

 

با رويه و اعتقاداتي که دارم  و گذشته من، چطور ممکن است فرض نمود که نسبت به خواهر گرامي شاهنشاه رفتاري خارج از نزاکت داشته باشم؟ ولي اگر موضوع مربوط به جلسه در دفتر نمايندگي است که شرح آن را در صفحات قبل ملاحظه فرموديد تصور نمي‌کنم به توضيحاتي که لازم بود به عرض والاحضرت برسانم و عقيده ديگري که خلاف عقيده يکي دو نفر داشتم صفت بي نزاکتي اطلاق شود. اين بود به طور خلاصه شرح ماوقع، ولي بايد اعتراف نمايم رفتار والاحضرت نسبت به من در همان جلسه طوري بود که پس از آن با تمام کوششي که مي‌کردم معذالک اغلب فکر مرا از مأموريت اصلي منحرف مي‌نمود ولي با خونسردي آن را ابداً به روي خود نمي‌آوردم. اينک حقيقاً خجالت مي‌کشم از آن دوست عزيز تقاضا نمايم مفاد اين نامه را به شرفعرض برسانيد. آيا وقت شاهنشاه بايد مصروف اين حرفها بشود؟ ولي اگر به شرفعرض رسيده باشد که من رفتاري خارج از نزاکت داشته‌ام اين نه تنها بي انصافي و ايرادگيري است بلکه بالاتر از آن به شرفعرض رسانيدن يک طرفه موضوع است. لذا فقط براي روشن شدن خاطر مبارک شاهانه در عين حال که خجالت مي‌کشم وقت شاهنشاه براي اين امر گرفته شود اگر مصلحت و مقتضي دانستيد مفاد اين نامه را هر قسم مناسب بود لطفاً به شرفعرض برسانيد و چون نامه خصوصي است بعداً آن را اعاده و يا معدوم فرماييد. چون به هيچ وجه مايل نيستم مطلب به درازا کشد خواهشمندم به والاحضرت از نکاتي که نوشتم اظهاري نفرماييد. حقيقت بالأخره معلوم خواهد شد.

با تشکرات فراوان و تجديد مراتب دوستي 

قربانت اميرخسرو افشار قاسملو 

50/10/10[13]

 

[6 ـ 1 ـ 2317 ـ پ]

 

 

[1 ـ 2317 ـ پ]

[2 ـ 2317 ـ پ]

[3 ـ 2317 ـ پ]

[4 ـ 2317 ـ پ]

[5 ـ 2317 ـ پ]

[6 ـ 2317 ـ پ]

 

[4764 ـ 288م[

[170 ـ 11ع]

[4634 ـ 288م]

اميرخسرو افشار قاسملو و همسرش پوراندخت نيکپور در انگليس

انگليس؛ فرح پهلوي، اميرخسرو افشار و محمدرضا پهلوي

مجمع عمومي سازمان ملل متحد؛ فريدون هويدا، اردشير زاهدي و اميرخسرو  افشار

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org