ماهنامه شماره 63 - صفحه 4
 

 

» راز پايندگي مردم ايران و ماجراي قتل گريبايدوف

 

 حسين کلاته

 

ايران در گذشته از اقتدار و عظمت فراواني برخوردار بود. انگلستان و روسيه در آن زمان دو قدرت بزرگ و مطرح دنيا بودند لذا ترفندها و تدابيري انديشيدند تا در جهت تضعيف و تجزيه ايران اقداماتي انجام دهند از اين رو با طرح جنگهايي، مناطق و سرزمينهايي مهم و استراتژيک را از اين کشور جدا نمودند. در جنگ دوم ايران و روس که شکستي ديگر بر ايران تحميل شد و منجر به پذيرش عهدنامه ترکمانچاي شد، دولت روسيه «الکساندر گريبايدوف را با عنوان وزير مختار روانه ايران کرد و ايشان پس از چند روز توقف در تبريز، در پنجم رجب سال 1244 وارد تهران شد1».

 

الکساندر گريبايدوف در چهارم ژوئيه 1794 در مسکو متولد شد. در سال 1812 به خدمت نظام وارد و در سال 1814 به نويسندگي و کارهاي ادبي روي آورد. نخستين نمايشنامه وي در سال 1815 به نام «همسران جوان» در سن پطرزبورگ نمايش داده شد. وي در سال 1817 وارد مدرسه عالي وزارت امور خارجه گرديد و چندين نمايشنامه در معرض نمايش گذاشت. «کمي بعد از آنکه آخرين نمايشنامه ايشان به نمايش گذارده شد وزارت امور خارجه روسيه او را به سمت منشي هيئت نمايندگي سياسي مأمور ايران برگزيد و در 28 اوت 1818 / 25 شوال 1233 به سوي ايران عزيمت کرد2». نامبرده پس از پايان مأموريتش به سن پطرزبورگ و مسکو برگشت و مجدد فعاليتهاي ادبي خود را از سر گرفت. 

 

گريبايدوفِ فراماسون خواهرزادۀ ژنرال پاسکوويچ سردار گرجستاني و حاکم قفقاز چون در منازعه بين دولت روس و ايران حضور داشت و از جزئيات آن مطلع بود در تحميل قرارداد ننگين ترکمانچاي به ايران، نقش مؤثري داشت. وي به توصيه پاسکوويچ از جانب امپراتوري روسيه به وزير مختاري دولت روس در ايران منصوب شد. تکبّر و غرور سفير خام و برخوردهايش حاکي از رفتار قوي با ضعيف و غالب با مغلوب بود. گريبايدوف با اين گونه رفتارهاي زشت و ناپسند سعي داشت عزت نفس و شکوه و عظمت ايرانيان را پايمال کند. اين امر موجب شد کينه‌اش در دل ايرانيان جاي گيرد. «وي از لحظه‌اي که وارد خاک ايران شد همه مقررات متداول ديپلماسي کشور ميهمان را که همه سفرا و مأمورين کشورهاي خارجي ناگزيرند از آن تبعيت کنند زير پا نهاد و با نخوت و خامي به قانون شکني و آزار و اذيت و هتک حرمت مردمان اين خطه پرداخت. ايشان پا را فراتر نهاد و حتي به درباريان نيز بي‌احترامي مي‌نمود و در امور داخلي ايران دخالت مي‌کرد3». به هر حال گريبايدوف که با نوشتن نمايشنامه‌هايش از مجامع و محافل اعيان و اشراف آن روز و رفتار و رسوم آنها انتقاد مي‌کرد به صورت يک نويسنده تبعيدي از اردوي پاسکوويچ راهي اردوي عباس ميرزا شد تا به قول خودش از چنگ ستمگران بگريزد و در دامان ستم پذيران بيفتد. يکي از عوامل تجديد حوادث، ميرزا يعقوب ارمني بود. يعقوب مارکاريان معروف به آغا يعقوب ايرواني از خواجه سرايان حرم فتحعلي شاه که ساليان پيش از ايروان به تهران آمده و در دربار قاجار سمت مهمي داشت به واسطه معاملاتي که انجام داده بود مبلغي به دولت و مردم ايران بدهکار بود و مأموران دولتي درصدد دستگيري او بودند اما وي استنکاف کرد و با استفاده از ماده 13 عهدنامه به پناهندگي گريبايدوف و سفارت روس درآمد. ايلچي روس نه تنها از اين مجرم فراري حمايت، بلکه در ايجاد فشار عليه مردم و استرداد اُسرا از وي استفاده نمود. «آغا يعقوب به حرکت زشت ديگري نيز دست زد که خشم مردم را افزون ساخت يعني سياهه اُسراي قديم و جديد گرجستان را به گريبايدوف داد. در حالي که اکثر زنان منکوحه مسلمان و صاحبان اولاد بودند4». 

 

در همين رابطه، ميرزا ابوالحسن خان وزير امور خارجه وقت در نامه‌اي خطاب به گريبايدوف موضوع دزديها و سوء استفاده‌هاي مالي آغا يعقوب را مطرح کرد و تقاضاي محاکمه او را نمود ولي گريبايدوف در جواب از موضوع طفره رفت و در عمل با تحريک و تشويق آغا يعقوب، بر شدت عمل و رفتار خشن خود افزود.  ميرزا يعقوب پناهنده شده به همراه چند قزاق، مأمور شناسايي زنان گرجي و ارمني شدند آنها به خانه مسلمانان مي‌رفتند و اگر زني گرجي يا ارمني در جمع زنان خانه‌اي بود او را به خانه ايلچي برده تا ايلچي نظر خود را در خصوص ماندن يا نماندن آن زن در مملکت ايران صادر نمايد. اين اعمال زشت و ناپسند از نظر مسلمانان و امناي دولت، بارها با شکايت همراه بود ولي اصلاً مفيد واقع نشد و هر روز بر تعدي و گردنکشي ايشان و مأمورانش افزوده مي‌شد تا به حدي که اين دست درازي به خانه اللهيارخان آصف‌الدوله رسيد. گريبايدوف جمعي از مأموران خود را به خانه آصف‌الدوله که در ميان ارگ مبارکۀ دارالخلافه بود فرستاد آنان تصميم داشتند آن دو زن را که در خانه آصف‌الدوله بودند جبراً و قهراً با خود ببرند ولي آصف‌الدوله هر چه از ايشان مهلت خواست ميسر نشد لذا مجبور شد زنها را با بعضي از معتمدان خود به خانه ايلچي بفرستد تا وزير مختار رضايت يا عدم رضايت آن دو را از ماندن يا نماندن در خانه آصف‌الدوله جويا شود. بعد از اينکه معتمدان با آن دو زن نزد سفير روس رسيدند ايشان معتمدان همراه را جواب کرد و زنها را نگاه داشت به اين بهانه که خود بايد بدون حضور کسي از اينان سؤال نمايم. چنين حرکات براي مردم معتقد، هرگز قابل تحمل نبود که گروهي روسي و ارمني به عنف وارد خانه مسلمانان شده، زنان مسلمان را به اقامتگاه سفير برده و يا اينکه زنان را وادار نمايند که اسلام را ترک کنند. آصف‌الدوله و مردماني که از ظلم و ستم به تنگ آمده بوند نزد مرجع تقليد و مجتهد زمان جناب حاجي ميرزا مسيح مجتهد رحمت الله عليه رفتند و اظهار شکايت و دلتنگي نمودند. حاج ميرزا مسيح مجتهد به تکليف مسلماني خود نماينده‌اي نزد ايلچي روس فرستاد ولي ايشان در جواب سخنان درشت گفته و به ايشان با بي‌حرمتي جواب رد داد. ميرزا مسيح براي بار دوم و سوم خواهش استرداد زنهاي مسلمان را نمود که هر بار با سخنان زشت و مرتدانه گريبايدوف و عواملش رو به رو شدند و نيروهاي روسي دست به تفنگ گشودند دوـ سه نفر از اهل اسلام را مقتول و جمعي را مجروح ساختند. مردم که از کشته و مجروح شدن تعدادي از هموطنان خود با خبر شدند به سوي درب سفارت که به دستور گريبايدوف قفل شده بود يورش بردند و به صورت گروههاي ده نفري به داخل سفارت رفتند. درگيري بين مسلمانان و اعضاي سفارت به صورت نفر به نفر شد «در اين درگيري و قيام هشتاد نفر از مردم در راه دفاع از حق و ايستادگي در مقابل متجاوز به شهادت رسيدند 38 نفر از عوامل سفارت روس نيز کشته شدند. در بين مقتولين سفارت جنازه گريبايدوف به عنوان وزير مختار، آولونگ دبير دوم و پزشک سفارت، منشي ايراني سفارت، يک شاهزاده گرجي، يک افسر روسي، آغا يعقوب ارمني، يازده قزاق و چند مستخدم ارمني مشاهده مي‌شد. تنها مالتسوف دبير اول سفارت از معرکه جان سالم به در برد که در مراجعت به روسيه در حمايت از ايران و بر ضد سفير مغرور و خشن روسيه گواهي داد و اعمال او را سبب خشم و غضب مردم مي‌دانست5». اين اتفاق در روز ششم شعبان 1244 به وقوع پيوست.

 

دولت روس در اين زمان با دولت عثماني بر سر قضاياي بالکان اختلاف داشت و سعي کرد ميان دولتين ايران و روس درگيري جديدي رخ ندهد لذا با اقدامات عباس ميرزا و اظهارات مالتسوف، امپراتور روسيه به وسيله سفير جديد خود، ژنرال دالگورکي سه شرط را به دولت ايران توصيه نمود.

1. يکي از شاهزادگان درجه اول را براي عذرخواهي به دربار روسيه اعزام کند.

2. يک نفر از مسببين اصلي قضيه را در ميان مردم اعدام کند.

3. ميرزا مسيح مجتهد را از کشور ايران تبعيد نمايند.

 

دولت ايران پيشنهاد روسيه را پذيرفت و با اعزام خسرو ميرزا پسر عباس ميرزا، به دار آويختن رضاقلي بيک فرزند پناه بيک طالشي و بالأخره با فرستادن ميرزا مسيح مجتهد به عراق توانست به سه درخواست روسيه جامه عمل بپوشاند. رضاقلي خان هدايت در کتاب خود مي‌گويد بدين ترتيب مسلمين تهران پيوند معنوي خود با روحانيون را اعلام کرده و با حرکت خويش انزجار خود را از حکمرانان بي لياقت قاجاريه اعلام کردند. اين پيوند حدود نيم قرن بعد با نهضت تنباکو آشکار و با انقلاب مشروطه هويت پيدا کرد.

 

________________________________

 

1. جهانگير قائم مقامی، نکاتي درباره واقعه قتل گريبايدوف، بي جا، بي تا، ص 2.

2. همان، ص 4.

3. غلامرضا گلي زواره، ميرزا مسيح مجتهد و فتواي شرف، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم، 1376، ص 107.

4. همان، ص 114.

5. همان، ص 134.

     

 

     


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org