» پا به پاي مردم تهران در انتخابات دورة شانزدهم مجلس شوري (2)
عده اي از مخبرين ما که امروز براي صرف نهار به کافه رازي چهار راه گلوبندک رفته بودند، گارسن به محض ورود ميپرسد «ديگر شما بليت نداريد» حس کنجکاوي مخبرين ما تحريک شده و گارسن را به محاکمه کشيدند و او گفت کساني که بليت دارند فقط چلوکباب کوبيده ميتوانند بخورند سپس يک بليت با امضاء قابل قبول نشان داد که عبارت بود از مقوايي کوچک به امضاء «متفي» نام و گويا از طرف آقاي مهندس امير سليماني کانديد دوره پانزدهم به اشخاص داده ميشود .
روزنامه شاهد دو نکته جالب توجه را يادآوري کرده بود. مي گويند: انجمن فرعي کشتارگاه دستور يافته است که خود را جزئي از اجزاء حومه تهران تصور نمايد و شناسنامههاي بي عکس را طبق مقررات بپذيرد و از ديروز پذيرفته است. در شعبه سرقبر آقا (مثلاً) به هيچ وجه رعايت دستور انجمن مرکزي راجع به شناسنامه با عکس نميشود. صبح امروز آقاي سرتيپ هوشمند افشار يک نفر را که بدون شناسنامه با عکس رأي داده گرفته و تحويل انجمن مرکزي نموده است. بعدازظهر آقاي دکتر سنجابي همين جريان را درهمان جا شخصاً مشاهده نموده و بالأخره يک نفر را به نام علياکبر پسر يدالله مزلقانچي که با شناسنامه بي عکس رأي داده بود با تعرفهاي که در دست داشت و شناسنامهاش آورد و تحويل انجمن مرکزي داد. آقاي مهدوي و جناب آقاي خسرو خان هدايت حضور داشتند جناب اخيرالذکر از علياکبر پرسيد: «چه کاره هستي؟» علياکبر گفت « عضو اتحاديه هستم» پرسيد « کدام اتحاديه؟» ، «اسکي». باختر امروز نوشته بود: امروز هم خبرنگار ما به چند شعبه سرکشي نمود. در جنوب شهر آراء (پاروتي) شروع شده و يک شناسنامه مرده، هم راي سنا داده بود و هم رأي مجلس جالب توجه بود. يکي از رأيدهندگان که گويا اهل قم بوده با خنده گفت اينکه ميگويند انتخابات آزاد است يعني آدم هر چه بخواهد بکند ! در مسجد سرقبر آقا نيز بي نظمي کامل حکم فرما بود.
در راه آهن – مسجد سراجالملک مسجد اکباتان – مسجد باب همايون کارگران و رفتگرها و عملههاي راه آهن و عملههاي شرکت تلفن مشغول بودند. چيز تازه اي که بود وجود يک عکاس در پشت مسجد اکباتان بود که فوراً عکس ميانداخت و کارت صادر و رأي گرفته ميشد. تا ظهر امروز بيش از شش هزار رأي به صندوق ما ريخته شد و تصور ميرود با فشاري که مرتباً به رانندگان اصناف وارد ميشود شايد سر به ده هزار بگذارد.
روزنامه داد هم نوشته بود: ديروز صبح و بعد از ظهر اخذ آراء در تهران و حومه ادامه داشت و فرياد مردم شميران ازهمه بيشتر بلند بود. آنها ميگفتند مداخله در امر انتخابات در آنجا کاملاً علني است و اگر کسي اسم سيد محمدصادق طباطبائي را ننويسد حق رأي دادن ندارد و با اينکه در حومه با شناسنامه بي عکس ميتوان رأي داد معهذا از مردم قبول نميشود ولي کاميونهاي اعزامي از تهران هرکسي را بياورند با هر شناسنامهاي به شرط اينکه اسم رئيس انجمن در آراء آنها باشد اشکال ندارد و به همين جهت اهالي قلهک و زرگنده و تجريش جداً اعتراض کردهاند و بعضي ها هم با ارائه اسم سيد محمدصادق طباطبائي موفق براي دادن شده اند.
در مسجد عباسي حوزه 23 شهر يکي از افسران شهرباني در حضور عموم رأي ميخريد و يکي از خبرنگاران با هوش هم از او عکس برداشته است. دراين شعبه شناسنامهها را خيلي مورد نظر قرار نميدهند. اساس رأي است اگر دولتي بود شناسنامه هرچه باشد اشکالي ندارد. اتوبوسهاي لوان تور دسته دسته (افکار عمومــــــــــي) ميآوردند عده اي با شناسنامه عکس دار رأي دادند اما عکسشان مهر اداره آمار نداشت و انجمن هم نديده گرفت چون رأي دولتي در دست داشتند.
مسجد چاله حصار حوزه 12. اينجا قبول شرکت عطار و سقط فروش است ويکي از عطارها دو رأي را روي هم گذارده ميخواست در صندوق بيندازد مچش را گرفتند فوراً گريه کرد. و گفت دستوردادند آراء «اسکي » هم مقداري به آنجا ميآمد چند نفر از کارگران اسم خسرو هدايت را خط زده به جاي او دکتر مصدق را نوشتند آراء متفرقه به اسم متحصنين بود.
در مسجد مهدوي، مهر يکي ازعکسهاي شناسنامهها مشکوک بود معاون انجمن اعتراض کرد و گفت: من ديگر از اين شناسنامهها قبول نخواهم کرد ولي چون اين دفعه اکثر اعضاي انجمن مايل هستند اشکالي ندارد و رأي او بالاخره به صندوق رفت.
سر قبر آقا و کشتارگاه. اينجا شهر فرنگ است تا دلتان بخواهد چاقوکش فراوان است اگر يک نفر جيک بزند فوراً شکمش سفره ميشود، شناسنامه بي عکس ، با عکس بدون مهر با مهر با «توبميري» قبول ميشود اما به شرط اينکه همان ليست 12 نفري باشد. هرکسي را که 3 نفر از اعضاي انجمن بشناسند اصلاً شناسنامه و کارت نميخواهد .
مسجد بخاري حوزه 19 به يک نفر کارگري که رأي دولتي در دست داشت و در رأس آن هم اسم فرزند صدر مشروطيت جلب توجه ميکرد وقتي خواست رأي بدهد معلوم شد شناسنامهاش عکس ندارد دو نفر از اعضاي انجمن آقايان دکتر رياضي و شاکري مخالفت کردند اما آقاي عبدالمهدي طباطبائي گفتند بضمانت من رأي بگيريد.
مسجد سادات اخوي. کارگران شهرداري و عمله ها تحت سرپرستي منتسبين بليت 12 نفري دسته دسته ميشدند از چند نفر که ميخواستند با شناسنامه بي عکس رأي بگيرند جلوگيري شد کي مرد شصت ساله شناسنامهاش عکس نداشت فوراً سرکارگر عکس جوان 20 ساله اي به آن الصاق کرد که مردم ممانعت کردند. مسجد مشيرالسلطنه صندوقش قابل اعتماد نيست و احتمال ميدهند که بقيه صندوقها شبها عوض شود اين صندوق «دزدهاي » بزرگ دارد که در روز روشن هم ميشود همان کار را انجام داد. ديروز صبح هم لاک ومهرش در موقع بازشدن ترک به سر داشت وقتي به اعضاي انجمن گفته ميشود جواب ميدهند همين صندوقي است که دولت داده. روز چهارشنبه فعاليت خيلي شديدتر ميشود، روزنامة شاهد در اين زمينه مطالبي دارد: امروز صبح ساعت 5/9 بيکي از حوزه هاي شمال شهر (که شهرداري) رفتم تا رأي بدهم. از بس که سپور پشت سرهم قطار کرده بودند با وجود آنکه يک ساعت معطل شدم نتوانستم خود را به صندوق برسانم . يکي از سپورها فرياد زد «اين که نشد، اگر بنا باشد هر جايي اين قدر معطل بشويم تا عصر به چند جا ميرسيم!؟» يکي از آنها به من گفت « شما ما را حيوان تصور مي کنيد؟ ما وجدان داريم ولي به خدا گرسنه هستيم». پيرمردي گفت « باز دفعه پيش بهتر بود، به هر نفر سه تومان دادند اين دوره که هيچ».
به قراري که از حوزههاي مختلف گزارش رسيده مهر انتخابات را روي جلد شناسنامه ميزنند که اشخاص مورد نظر بتوانند چند بار رأي بدهند و مشاهده شده است که مأمورين حامل مقادير زيادي جلد شناسنامـــــه ميباشند. در بعضي نقاط هم کار را آسان تر نموده و مهر خشک روي شناسنامه ها ميزنند لابد براي اين که اقلاً شناسنامه ها کثيف نشوند.
کارگران چاپخانه راه آهن پريروز حاضر نشدند به «آقايان» کانديد اسکي رأي بدهند – نطق غرا و غران جناب آقاي خسرو خان هدايت دبير کل اسکي و تهديد به اخراج بيثمر ماند. اطلاعات موثق ديگر حاکي است که کارگران قسمتهاي ديگر راه آهن نيز از اطاعت اوامر رهبر دلسوز کارگران سرپيچي نموده اند. چندين بار سرکار ستوان يکم ط به وسيله اتوبوس شمارة 5106 به حدود مسجد شاه مقابل سراي اميد آمده و حمالها و بارفروشها را پاي صندوق برده است.
براي هر يک رأي شصت ريال و يک چلوکباب داده ميشد برات پرداخت مبلغ و چلوکباب چنين تنظيم شده بود: جمال امامي، سيد محمدصادق طباطبائي ميرسيد علي بهبهاني، حسام دولتآبادي، خسرو هدايت، علي وکيلي، محمدرضا خرازي، شيخ العراقين، حسن کاشانيان، جواد مسعودي، احمد جدلي، علي اويسي. خيابان مولوي – گاراژ رمضاني – مسافريني «را» که از آنجا حرکت ميکنند ميبرند رأي بدهند.
منظره شعبه اخذ آراء بي شباهت به گاراژهاي خيابان ناصرخسرو نبود، در بعضي شعب اتوبوسهاي متعدد ايستاده و منتظر بود مسافرين خود را پياده کرده دوباره عمل «مسافربري» را تکرار کند، در بعضي شعب هم اتومبيلهاي بيوک و دوج ديده ميشد، در يکي دو شعبه هم اتوبوسهاي همدان جلب توجه ميکرد.
تصميم گرفتيم در شعب اخذ آراء داخل شده و آقاياني که براي «راي دادن» تشريف آوردند ببينيم ، چشم جنابعالي روز بد نبيند يک مشت سپور شهرداري و عده کثيري عمله راه آهن، ده بيست نفر حمال ميدان امينالسلطان از جمله کساني بودند که براي دادن رأي سر و دست ميشکستند و خيلي حرارت به خرج ميدادند که زودتر به اين صندوق رسيده و اين وظيفه اجتماعي را انجام داده و «دين ملي» را از گردن خود بردارند، هفت شعبه که مورد بازديد مخلص قرار گرفت «رأي دهندگانش» از همين قماش بودندو تعجبآور بود که حتي يک نفر که سواد خواندن ونوشتن داشته باشد در بين آنها ديده نميشد به طوري که رفيق من آراء چند نفر آنها را گرفت و به جاي آن کاغذ سفيد که عکس گنجشک و کبوتر کشيده بود داد متوجه نشدند و نتوانستند بفهمند عکس گنجشک و کبوتر نام نامزدهاي وکالت نيست و موقعي که از در يکي از شعب خارج شديم يک اتوبوس خط 10 هم محتويات خود را خالي کرد که خدمت صندوق رفته رأي خود را تقديم کنند و با سرعت مراجعت کرد که دوباره بارگيري فرموده و صندوق را از آراء طبيعي پرنمايد، اتوبوس از جلو، ما از عقب راه افتاديم و پس از بيست دقيقه مشاهده کرديم که اتوبوس در يک برزن توقف کرد و در همين هنگام مشتي سپور بسرپرستي رئيس خود در اتوبوس جاي گرفتند به اين ترتيب معلوم شد که سپورها در برزنهاي نزديک انجمنهاي فرعي که در جنوب شهر هستند اجتماعي فرموده و به وسيله اتوبوس قدم رنجه ميفرمايند و راي خود را به صندوق ميريزند.
فقط در اين بين کساني که از نعمت اتومبيل سواري بهره مند نميشوند حمالهاي ميدان امينالسلطان هستند که به علت نزديکي ميدان با شعبه اخذ آراء پياده «طي طريق» ميکنند و رأي خود را به صندوق ميسپرند. روزنامه قيام ايران مينويسد: درميان گزارشهايي که امروز به ما رسيد داستان زير از همه مفتضح تر و مسخره آميزتر است. در يکـــــي از حوزههاي انتخابي سپوري را پاي صندوق ميآورند که رأي بدهد. وقتي شناسنامه او را نگاه ميکنند نوشته بوده است «سرور اختر محمدعلي» بازرس مي پرسد مگر اسم تو سرور است؟ سپور بيچاره ميگويد سرور اسم زنم است. پشت اين شناسنامه «زنانه» عکس يک مرد گردن کلفت چسبانده شده بود.
به شناسنامه مردي در اداره اجاره بها از نظر قانوني احتياج پيدا شد با نهايت شرمساري گفت از طرف اداره جمعآوري شده است.
نماينده ما در حوزه مسجد آشيخ هادي گزارش ميدهد که در اين حوزه اخذ آراء با کمال درستي و ترتيب و بدون غرض انجام ميگيرد. رئيس اين حوزه آقاي دکتر معيني است . دراين حوزه ديروز مجموعا 152 رأي اخذ شده . اشخاصي را هم از طرف شرکت سهامي عطار و سقط فروش به اين حوزه فرستاده بودند که ميگفتند اگر رأي ندهيم به ما قند وشکر نميدهند.
برزن 6 در ساعت 4 بعد از ظهر ديروز رفتگران را جمع کرده بود که پاي صندوق ببرد خبرنگار ما پرسيد اين عده را براي چه جمع کردهايد رئيس برزن گفت ميخواهيم حاضر غايب کنيم!! خبرنگار ما گفت دقت کنيد غايب زياد نداشته باشيد.
اتومبيل شماره 2607 و 27 دولتي ديروز اشخاصي را براي دادن رأي پاي صندوق ميبردند. از مسجد خيابان اکباتان خبر ميرسد که در اين حوزه بعضي از کارمندان با حکم اداري رأي ميدادند و به طور کلي طرفداران آقاي سميعي مجاز بودند يا شناسنامه بدون عکس رأي بدهند. از حوزه 10 مقبره هدايت گزارش ميدهند که کارمندان جزء دارائي و انحصار ترياک با ليست دولتي پاي صندوق آمدند آخر وقت کارگران ساختمان بانک ملي هم پاي صندوق آورده شدند. از راه آهن اطلاع ميرسد که اتوبوسهاي شماره 4036-3586-4212-937 جيپ 989 سواري 4029 ديروز کارمندان را به اجبار به پاي صندوق ميبردند يکي از آنها که نميخواست رأي بدهد فرياد ميزد از جان ما چه ميخواهيد ما نه مشروطه ميخواهيم نه وکيل. اين نکته را هم روزنامه صهبا نوشته بود: در مسجد خيابان اسلامبول ازدحام به حدي بود که پشت نرده آهنين تا وسط سواره رو آدم ايستاده بود، يک نفر ادعا ميکرد شلوغي براي اين است که عدة زيادي را از شهرداري براي دادن رأي آوردهاند و اين ادعا هنگامي براي من مسلم گرديد که به درون رفتم و موقع رأي گرفتن گوش دادم از هرکسي ميپرسيدند ، شغلت چيست ميگفت: خوراک پز، قهوه چي ، خوراک پز، قهوه چي . ميان اين عده چند نفر منقلب هم که به شناسنامه مجهول خود عکس چسبانده بودند ديده ميشدند که نظارت مردم سبب گرديد رأي آنها به صندوق انداخته نشود. درهمين حوزه يک نفر در رأي خود پس از اسامي : مصدق (غلط نوشته بود)، حکيمالملک، دکتر بقاعي احمد فرامرزي و عايتالله کاشاني نوشته بود: « اميدوارم اين رأي را به حساب بياورند. زنده باد خودم زنده باد ايران. وي اصرار زيادي داشت که رأي خود را هر چه زودتر به صندوق بيندازد و برود، بعد دعا ميکرد و التماس مينمود که ديگران هم به کانديداهاي او رأي بدهند. نسبت به چند نفر از کانديداها اظهار تفقد ميکرد و آنها را «لعين» ميدانست . جلوي در ورودي حوزه خيابان الماسيه ، يک يهودي سر قيمت رأي چانه ميزد: «به جان شما 20 تومان آب ميخورد.» معلوم نبود طرف براي چه کسي مي خواست رأي بدهد. يک جوان خيلي شيک خواست رأي بدهد ولي کاغذ نداشت از يک نفر تقاضاي کاغذ نمود او اصرار داشت که در صورتي کاغذ خواهد داد که به نفع يکي از کانديداها که در صنف راننده دست و پا ميکند رأي بدهد!
روزنامه ستاره نوشته بود ساعت 5 بعد از ظهر ليستهاي انتخاباتي يکباره عوض شد علت اين امر اختلاف نظريست که از روز قبل بين آقايان روي داده است و سرانجام به اين منتهي شده است که «اسکي» اسامي آقاي سيدمحمد صدق طباطبايي و آقاي دولت آبادي را حذ کرده و «شهرداري» هم اسامي آقايان خسرو هدايت و حمزه زاده را زده است و «شهرباني» هم حد وسط را رعايت و هر چهار تا را از ليست خود انداخته است . روز پنجشنبه بعد از اختلافي که بين کانديداهاي منتسب به دستگاههاي دولتي افتاد، فعاليت کانديداهاي مليون، رو به تزايد گذاشته بود. و چون ديده ميشد که برخلاف انتظار دولتيها، مليون آراء قابل توجهي به دست آوردهاند فعاليتهاي ديگر انتخاباتي آغاز شد.
روزنامه داد مينويسد که کانديداهاي اسکي از ليست سپورها و اسم مسعودي و دولتآبادي از ليست اسکي و اسم سيد محمدصادق طباطبائي از هر دو ليست حذف شده و احتمال مي رود آبروي اين فرزند مشروطيت را ببرند و او را هم وکيل نکنند . نکته مسلم شايعاتي است که در باره تغيير آراء صندوقها انتشار مييابد و حتي يک نفر ميگفت در يکي از حوزه هاي مهم با دو چشم خود ديدم که يکي از کانديداها با کمک رئيس حوزه مربوطه مقداري آراء در صندوق ريخت و من از پشت شيشه متوجه بودم. حرارت و استقبال مردم نسبت به آراء مليون زيادتر شد، ديروز در اغلب شعب نام آنها در ليستهاي متفرقه ديده ميشد.
در ساعت 5/4 بعد ازظهر عدهاي از کارگران سيلو براي دادن رأي به مسجد قندي آمده بودند انجمن با کارت کارگري قبول نکرد. بلافاصله دبيرکل اسکي آنجا سبز شد و به انجمن گفت بايد قبول کني آنها زير بار نرفتند مردم اعتراض کردند، دو دستگي در گرفت ، دبير کل اسکي سوار ماشين شد که برود مردم مقداري سنگ به سمت اتوموبيل او پرتاب نمودند، ولي آراء مزبور به صندوق ريخته نشد.
صفحه 1
صفحه 3
|