ماهنامه شماره 60 - صفحه 8
 

» تاسوعا و عاشوراي سال 1357

 

تظاهرات تاسوعا و عاشوراي سال 57 نقطه عطفي در مبارزات مردم ايران شمرده مي‌شد. راديو بي.بي.سي در مجموعه «داستان انقلاب» اين واقعه تاريخي را از زبان مسؤولان مختلف آن رژيم به تصوير كشيده است، از جمله ارتشبد عباس قره‌باغي كه در دولت نظامي ازهاري مسؤوليت وزارت كشور را برعهده داشت، از سردرگمي اعضاي شوراي امنيت ملي رژيم در برخورد با تظاهرات مردم در روزهاي تاسوعا و عاشوراي سال 57 سخن مي‌گويد:

 

در جريانات تاسوعا و عاشورا من وزير كشور هستم، ازهاري رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران نخست‌وزير شده، كارهاي رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران را جانشينش سپهبد حاتم مي‌كند. جلسه شوراي امنيت ملي تشكيل شد. مي‌خواهيم ببينيم كه آيا اجازه بدهيم تظاهرات تاسوعا و عاشورا صورت بگيرد، يا نه؟ بنده مي‌گويم كه در دولت نظامي با وجود حكومت نظامي، ما كه مي‌‌دانيم مقصود از اين تظاهرات چيست، واقعا عزاداري نيست، بلكه استفاده سياسي است بايد اين منع بشود. رئيس ستاد كه نخست‌وزير است و جانشينش رئيس ستاد ارتش است مي‌‌گويد شما اگر جلوي اين تظاهرات را بگيريد، اگر تظاهرات بكنند و دستور بدهيد كه جلوي اينها را بگيرند، ممكن است وقايع اكتبر شوروي پيش بيايد. يعني سربازان شما گرويدند به انقلاب.

 

تعجب خبرنگار بي‌.بي.سي‌

اما راهپيمايي ميليوني مردم با نظم و انضباط بسيار برگزار شد، خبرنگار بي بي سي در اين مورد مي‌گويد: امروز در تهران جمعيتي كه عده‌شان نزديك به يك ميليون نفر تخمين زده مي‌شد دست به راهپيمايي بسيار بزرگ ولي مسالمت‌آميزي زدند تا مخالفت خود را با شاه و دولتش ابراز دارند... .

 

ميدان شهياد  [=آزادي] نمي‌توانست تمامي جمعيت را در خود جاي دهد و هزاران نفر حتي پيش از آن كه به آن ميدان برسند متفرق شدند. صف راهپيماياني كه به سوي ميدان در حركت بودند تا حدود 5 و 6 كيلومتر امتداد مي‌يافت... يك خبرنگار بي.بي.سي در تهران مي‌گويد: راهپيمايي امروز با انضباط بسيار زياد برگزار شد.

 

بهت زدگي شاه‌

 و در آن سو، محمدرضا شاه از راهپيمايي مردم در روزهاي تاسوعا و عاشورا سخت تكان خورده بود. احسان نراقي، كه پس از از عاشوراي سال 57 با شاه ملاقات كرده است، مي‌‌گويد:

 

عاشورا و تاسوعا كه بعد رفتيم با او صحبت كرديم كه مداخله ارتش نباشد و اينها، بعدش گفتم قربان من صبح زود با همسرم رفتم در شهر، ديدم در تمام ديوارهاي خيابان شاهرضاي آن زمان، خيابان انقلاب حالا، شعارها نوشته شده بود، درست مثل يك اقيانوسي كه امواجش به ساحل مي‌آيد و هر چه با خودش در دريا دارد مي‌آورد و بعد برمي‌گردد. اينها را من ديدم كه به در و ديوار نوشته بود. بغض عجيب ملي شديد بر عليه شما و خاندان پهلوي و رژيم و اينها. گفت بله به ما گفته‌اند، گزارش داده‌اند. خوب مي‌گويم كه نمي‌دانست كه چه شده كه به اين وضع درآمده. متوجه نبود. هي مي‌گفت: مثلا اينها كه مردم مرفهي هستند، شنيديم كه زنها با پالتو پوست به تظاهرات رفتند، آنها چه مي‌گويند. خيال مي‌كرد كه حتما تظاهركننده بايد آدم فقيري باشد. گفت: اينها كه مرفه‌اند، چه مي‌گويند. يعني ظرفيت هضم اين وقايع را نداشت.

 

 _______________________________________

 

منبع: راديو بي.بي.سي، نوارهاي صوتي مجموعه داستان انقلاب

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org