ماهنامه شماره 57 - صفحه 5
 

» هم چوب را خورد و هم پياز را

 

فرهاد رستمي

 

گليم بخت کسي را که بافتند سياه، به آب زمزم و کوثر سفيد نشود. يکي از کساني که گليم بختش را سياه بافته بودند حسين علا است که هم چوب را خورد و هم پياز را و هم پول را داد. مي‌گوييد چه چوبي، چه پيازي چه پولي؟ اگر همه تاريخ را بگرديد ديواري کوتاهتر از ديوار اين بخت برگشته پيدا نمي‌کنيد. هر کس دستي در تاريخ و جغرافيا داشته به ايشان پيله کرده، حتي کساني که درتاريخ و جغرافيا دست نداشته‌اند، مثل دکتر قاسم غني که شغلش طبابت بوده و مصحح حافظ ايشان شهره عام و خاص است به جاي آنکه از خطا پوشي خواجه درس گرفته باشند طشت رسوايي علا را روي دايره ريخته‌اند –غافل از اينکه هر برنجي را هر چقدر هم که تميز باشد زياد که بگردي تويش فضله پيدا مي‌شود– از اين گذشته جماعت شاعر هم به ايشان پيله کرده، مانند ايرج ميرزا جلال الممالک. خلاصه گويا تنها کسي که با حسين علا کاري نداشته خواجه حافظ شيرازي بوده که آن هم در قيد حيات نيست. همه اينها را که گفتم البته به قول حافظ « بي چيزي» نيست. از بد شانسي گاهي اوقات سوتيهايي مي‌داده که همچي بفهمي نفهمي مورد توجه رنود قرار مي‌گرفته. مثلاً بيخود و بي‌جهت بدون اينکه کسي به قد و بالاي ايشان کاري داشته باشد به قد خودش پيله مي‌کرده (که به زعم روانشناسان عقده خود کوتاه بيني داشته) خب معلوم است که بلاتشبيه احترام امامزاده را متولي نگه مي‌دارد. احترام هر کسي را خودش بايد نگه دارد، وقتي آدم خودش را سرکار بگذارد آن هم با آن همه شغل نون و آبدار، ديگر از ديگران چه انتظاري مي‌رود. آن هم ديگراني که کار و زندگي ندارند و به دهان طرف نگاه مي‌کنند که يک سوتي بگيرند سوژه‌اي درست کنند هرهر و کرکر کنند. اصلاً اوقات عده‌اي از مسخره کردن ديگران خوش مي‌شود. خب در چنين اوضاعي نه تنها حسين علا که هر کسي بايد جانب احتياط را نگه دارد و مواظب زبانش باشد و حرف را هفت دفعه قورت بدهد بعد بزند که «المرء مخبوءُ تحت لسانه» (آدمي مخفي است در زير زبان). ماجرا از اين قرار است که در ارديبهشت 1330 که حسين علا به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي شد، بسياري از نمايندگان به او رأي اعتماد ندادند. علا براي جلب اعتماد نمايندگان از قد کوتاهش دفاع مي‌کند (گويا نمايندگان به قدش رأي نداده‌اند) و اضافه مي‌دارد که «جز او و قيصر روم و ناپلئون بناپارت و... کي و کي و کي هم قد کوتاه بوده‌اند. بمب اتم هم کوچک است».

 

از جمله ايرادهايي که عيبجويان و خرده گيران به علا گرفته‌اند اينکه : «اگر عقده‌اي نبودي در مورد قدت حساس نمي‌شدي و اصلاً بمب اتم مخرب است سازنده نيست که... عقده‌اي»! و اما از اينها که بگذريم اظهارات قاسم غني به تاريخ 1/3/1329  شنيدني است: «ظهر رفتم منزل آقاي نمازي تلفني از رُم از آقاي علا رسيده مي‌خواسته با من صحبت کند. با آقاي نمازي حرف زده که دو سه روز مي‌مانم چون خانم ناصرالملک ( همسر علا) مي‌خواهد خريد کند. عجيب است، وزير خارجه‌اي در رُم مي‌ماند براي اينکه پيره زني مي‌خواهد کفش و جوراب و تمبان و پيراهن بخرد و بدون گمرک به تهران ببرد. بيچاره آقاي علا که توقف خود را تعليل هم مي‌کند. اينهاست سفاهتهاي علا. اقلاً مي‌گفته چون خسته‌ام راحت کنم، يا، رُم را ببينم يا بعضي کارها دارم. صرف و صريح که چون خانم ناصرالملک خريد دارد». 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org