ماهنامه شماره 48 - صفحه 8
 

 

 

» خاطرات عميدي نوري

 

56/10/14- ديروز بعدازظهر به منزل احمد سعيدي رفته بودم بعضي از رفقا بودند: 

 

 1. دکتر پرويز کاظمي که پهلوي من نشسته بود گفت: ديدي پيش بيني شش ماه پيش من درست درآمد! من گفتم کارتر با شاه کنار مي آيد اما بعضيها اشتباه مي کردند و مي گفتند خير اوضاع عوض مي شود، اين دکتر بقايي و اينهايي که از دنباله روهاي دکتر مصدّق بودند و تا به حال اعلاميه ها مي دادند، لابد ديدند چطور کارتر تسليم شاه شد، حالا چه مي گويند؟ امريکاييها در ايران منافع بزرگ دارند و شاه تأمين کننده آن است چطور آخر ممکن مي شد جيمي کارتر از منافع کشورخود دست بکشد؟ اينها همه خام اند.

 

2. احمد سعيدي گفت: دکتر جهانشاه صالح به من گفت وقتي لايحه دو برابر نمودن ماليات مسافرت را رامبد آورد به مجلس داد، من در جلسه اي که در سنا نزد ما بود به او گفتم ما قوه مقننه، که خودت بهتر مي داني در اختيار دولت هستيم اگر مي خواستي از تاريخ تقديم لايحه، ماليات مزبور را زياد کني چه عيبي داشت، لايحه سه فوريتي مي آوردي في المجلس در شورا و فردا في المجلس در سنا تصويب مي شد. آخر چرا اين طوري مي کني، آبروي مشروطيت ايران را مي بري که لايحه هنوز تصويب نشده ماليات مي گيرند؟ اما رامبد در حالي که سرش را پايين افکنده بود گفت من چه مي دانم، شاه دستور داد اين طوري باشد!

 

3. احمد سعيدي در حالي که خانمش و خواهر پرفسور جمشيد اعلم هم نشسته بود رو به من و پرويز کاظمي نموده گفت: شماها که سالها وکيل و سناتور بوديد به من بگوييد که کار کشور ما چه مي شود؟ افق سياست را تيره و تار مي بينم. شاه هم که حبشه را تهديد کرده مي خواهد پس از ظفار لابد به کمک سومالي عليه حبشه برود، من اوضاع جهاني را بد مي بينم. سه هزار کيلومتر با روسيه همسايه ايم، حبشه را روس ها تقويت مي کنند، آيا اين کار شاه ما را به خطر روسيه نمي اندازد؟ دکتر پرويز کاظمي گفت: فعلاً اوضاع طوري نيست که روس ها جنگ راه اندازند خيالتان راحت باشد. خانم سعيدي گفت: از بچگي از هفتاد سال پيش يادم مي آيد در منزل ما از اين صحبتها بود که جنگ مي شود، اوضاع کشور ما چه خواهد شد؟ همه اش اسم روس و انگليس بود، حالا ديگر اسم روس و امريکاست. ما خدا داريم ما را حفظ مي کند، سعيدي بيخود نگران مباش، و بعد خانم از نزد ما رفت. من به آقاي سعيدي گفتم: ببينيد خانم شما که بسيار مقدسه است چه ايمان و توکلي دارد؟ او خود را تسليم اراده خدا کرده است.

 

56/10/15- ديروز عصر برادران ايزدي از آمل به تهران آمده بودند که يکي از آنها (قدرت) در کنگره حزب رستاخيز هم رفته بود. نکاتي از گفته ها يادداشت مي شود.

 

1. قدرت ايزدي که بازرس اداره آموزش و پرورش در آمل نيز مي باشد مي گفت:

 

الف- اين کنگره حزب رستاخيز واقعاً افتضاح آميز بود. جمعيتي که در آنجا بود بيش از سه چهار هزار نفرشان بچه هاي دوازده و سيزده ساله مدرسه ها بودند با کيف مدرسه شان بدانجا آورده شده بودند و چند هزار نفر هم دهاتيهايي که از دهات شهرها آورده بودند، خرج آنها را با اتوبوس و هواپيما داده بودند، محل توقف در مهمانخانه ها را داده بودند که خود هزينه قابل توجهي بود. يکي از افرادِ دوست من که فعلاً عضو ساواک است محرمانه به من گفت: تنها در تهران براي بيش از بيست هزار نفر دعوتنامه فرستاده بودند که از آنها جز يکي دو هزار نفر که بيشتر ملاحظهکار بودند بقيه نيامده بودند به همين جهت دست پاچه شده فرستادند شاگردان دوازده سيزده ساله مدارس را يکسره آوردند و در آنجا جا دادند. بله، اين است آن حزب بزرگي که شاه مي گويد شامل همه 35 ميليون نفر جمعيت ايران است و هر کس که عضو آن نيست يا خائن است يا کمونيست و بايد يا به زندان برود و يا از ايران برود!

 

ب- پرويز بعد گفت: راستي چقدر مسخره بود انتخاب آموزگار به دبيرکلي، که اعلام نمودند به اتفاق آراء در کنگره به سمت دبيرکلي تعيين شد! آن پيام شاه را که هويدا خواند خيلي عجيب بود! شاه اعتراف مي کند که دو سال پيش گفته بود دبيرکل بايد جدا از نخست وزير و اعضاي دولت باشد، حالا مي گويد بايد يکي باشد دبيرکل با نخست وزير که آموزگار است. جالبتر اينکه اين پيام شاه را هويدا در کنگره خواند، همان هويدايي که آن روز نخست وزير و رئيس دفتر سياسي حزب ايران نوين بود و شاه براي اينکه قدرت هويدا را کم کند و جمشيد آموزگار را جلو اندازد و زمينه [را] براي نخست وزيري فعلي اش فراهم سازد، آن روز آن حرف را زد که سمت دبيرکلي بايد از سمت نخست وزير جدا باشد اما حالا [که] مي خواهد آموزگار را تقويت کند اين حرف را درآورد[ه] با اين ترتيب ديگر انتخابات حزبي يعني چه؟ شاه صريحاً امر خود را اعلام مي دارد٬ اين يک انتصاب است نه انتخاب! حتي به قول آنها يک کانديداي ديگر و حتي يک رأي ديگر هم وجود نداشت که براي دبيرکلي نامش برده شود! واقعاً افتضاح است.

 

پ- بعد با ناراحتي گفت: من بازرس اداره آموزش و پرورششهرستان آمل هستم. براي سرکشي به مدارس در دهات مي روم راستي گريه ام مي گيرد در دهاتي که راه نيست، برق نيست، جا براي تحصيل بچه ها نيست، پاي داخل چکمه تا زانو غرق گل مي شود. نزدم، محل مدرسه از طويله بدتر است، تاريک و نمناک. آن وقت روزي نود ميليون ريال از بودجه کشور به نام تغذيه رايگان در مدارس ايران خرج مي شود، يعني در واقع دور ريخته مي شود در حالي که وضع بسياري از مدارس در دهات از اين قرار است که گفتم.

 

ت- همين بچه مدرسه ايها چه در دهات، چه در شهرهاي آمل و بابل که من بدان آشنا هستم، داراي چنان افکاري هستند بر عليه اوضاع دستگاه که مورد تعجب است. بچه هشت ساله من يک روزي به من مي گفت باباجان اين وليعهد مگر غير از ما بچه هاست؟ او چرا اين طوري است؟ حکم مي کند به همه و بايد همه به او تعظيم کنند؟ او هم که درس و مشق[ـش]1 مثل ما بچه هاست، چرا او اين طوري است؟ من مات و مبهوت از اين حرف او شدم، در حالي که خدا مي داند من به او در اين باب حرفي نزده بودم مثل اينکه بچه ها در همان مدرسه ها با هم از اين حرفها مي زنند.

 

ث- بعد گفت: آخر تقصير خود دستگاه است که به بي اعتباري خودش کمک مي کند. چند روز پيش در اداره آموزش و پرورش مقدار زيادي کتاب بود، پرسيدم چيست؟ گفتند کتابهاي «مأموريت در راه وطنم» است که مي گويند به قلم شاه است. گفتم اين کتاب که سالها پيش در سطح کشور پخش شد حالا ديگر چيست؟ معلوم شد در آن کتاب چندين سال نوشته شده بود «کشورهاي ديکتاتوري داراي سازمان يک حزبي اند که اراده ديکتاتوري خود را تحت اين سرپوش حفظ نمايند من عقيده به دو حزبي و بلکه چند حزبي دارم که افکار مردم آزادانه مورد بحث قرار گيرد» شاه بعد از اينکه سالهايي بازي دو حزبي را در کشور به صورت ايران نوين و مردم درآورد که البته همه شان امري و مصنوعي بود، صلاح خود را چند سال پيش در اين دانست که سازمان حزبي ايران يک حزبي باشد، اين بود که امر به انحلال همه احزاب داد و دستور داد حزب رستاخيز ايران تشکيل شود. از اين جهت عده اي در خارج و داخل عبارات کتاب شاه را در مجالس و نشريه هاي محرمانه نقل نمودند که چطور شاه با آن عقيده درباره يک حزبي حالا در کشور ما همان کاري را که خودش آن را بسيار مذموم مي دانست دستور داد انجام يابد، اين بود که به امر شاه سازمان امنيّت اقدام به جمع آوري آن کتابها در کتابخانه ها و مدارس و کارخانجات نمود. بعداً دو مرتبه همان کتاب را به تعداد وسيع چاپ کرده اند با اصلاح آن صفحه از کتاب که شامل حذف تنقيد از يک حزبي است و دستور داده اند که اين کتاب جديد را در دسترس مدارس و اجتماعات و کتابخانه ها گذارند. راستي عجب افتضاحي است.

 

2. پرويز ايزدي برادر کوچکتر قدرت که در کار کشاورزي و امور اجتماعي آمل دست دارد گفت:

 

الف- يک جواني بود که او را به اتهام توده اي و ضد شاه گرفته بودند و زنداني نموده بودند بعد او براي نجات خود به اصطلاح توبه کرده از او اطمينان يافته و عضو ساواک نمودند. اين شخص چون با من رابطه داشت حالا هم دوست ماست او مي گفت: اوضاع سياسي و اجتماعي کشور ما خوب نيست. همه ما نگرانيم که عاقبت اين سيستم مصنوعي اجتماعي چه مي شود؟ همه نار اضي اند، حتي اعضاي ساواک که فقط براي پول گرفتن و زندگي کردن و راحت بودنِ خود1 در اين کارند.

 

ب- پرويز مي گفت: همين شخص به من مي گفت علت اين که جيمي کارتر را از فرودگاه تا ميدان شهياد با اتومبيل شاه به اتفاق آوردند و افرادي در دو صف در طول اين راه اداي احترام نمودند که همه از ساواکيها بودند و از ميدان به بعد با هليکوپتر رفتند براي اين بود که زني به نام مريم دولتشاهي مي خواست نارنجک به سوي کارتر پرت کند، از اين جهت با هليکوپتر، او و خانم کارتر را بردند! من به اين حرف خنديدم و گفتم: اين هم کار خود دستگاه بود که به کارتر خواست بگويد که نتيجه آزادي در ايران اين است که به سوي شما، اين کمونيستها سوءقصدي مي خواهند بکنند! واِلّا چطور قبلاً هليکوپتر براي سواري کارتر و زنش در آنجا آماده نموده بودند؟ آيا آنها مي دانستند به او سوءقصد مي شود؟ پرويز و قدرت هر دو زدند به خنده و گفتند: البته خود کارتر هم متوجه اين امر مي شود. کارتر (پرويز گفت) خيلي زرنگ است. آن جوان عضو ساواک به من گفت کارتر از شهبانو در همان ميدان شهياد، وقتي چشمش به آن بناي وسط ميدان افتاد پرسيد اين چيست؟ او گفت اين نشانه تاريخ 2500 ساله سلطنتي ايران در طول عمر شاهنشاهي است! آن وقت کارتر گفت بله 2500 سال اما ما که فعلاً در 200 سال عمر استقلال کشور امريکا قرار داريم! اين هم يک تملق کارتر به شهبانو!

 

پ- پرويز بعد گفت: اين مرعشي (نام همان جوان) آدم خوبي است در همين کار ساواکي خود بسياري از جوانها را از شر ساواک به تدبيرهاي خاص خود نجات مي دهد. تا به حال بيش از 35 الي 40 نفر به وسيله او از زندان و تعقيب رها شده اند. آخر شما نمي دانيد در آمل و بابل چقدر افکار جوانها و بچه هاي مدرسه بر عليه اوضاع است. خيلي از خانواده ها عزادار و ناراحت از دستگاه براي زجر و شکنجه هايي اند که به فرزندان آنها داده شده است. الاۤن هم همين طور است. روز روشن در يکي از ميدانهاي بابل نمي دانم چطوري کرده بودند که مثل بمب چيزي ترکيد و به هوا پرت شد، بعد تعداد زيادي اوراق تبليغاتي عليه دستگاه پخش گرديد. اين اوضاع است که نشان مي دهد، نمي شود جلوي افکار مردم را گرفت. بايد شاه و دستگاهش رويه خود را عوض کنند که نمي کنند.

 

_______________________________________

1. در متن بعد از «مشق» «را» آمده است که حذف گرديد.

2. در متن «راحت خود بودن«


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org