ماهنامه شماره 33 - صفحه 4
 

 

 

» خاطرات عمیدی نوری

 

56/8/10 - ديروز دوشنبه بود رفقاي ادبي آمده بودند. همچنين فرزندم مطلبي گفت يادداشت مي شود:

 

1- محمدابراهيم عميد نوري، ظهر كه به منزل آمده بود مي گفت: در خيابان ميرهادي در مغازه لوله سازي  آهنگري آقاسيد عزيز شكرايي مستأجر خودمان بودم كه او را وادار كنم براي اشكالي كه در شوفاژ يكي از ساختمانها پيش آمده بود اقدام كند. با ناراحتي ورقه اي كه همان موقع به دستش از اتاق اصناف رسيده بود باز نموده آن را خواند بعد به من نشان داده گفت مگر اختيار زندگي و وقت ما دست خودمان است. هر روز همين بازيهاست. اين كشور كه در و پيكر ندارد. مرتب شاهها و رئيس جمهورها مي آمدند ما بيچاره ها بايد از كار و كاسبيمان بيكار شويم و از جيب خودمان اتومبيل بگيريم و خودمان را سر ساعت در خيابانهاي نزديك فرودگاه [رسانده] ساعتها بايستيم تا مهمان شاه كه آمده برايش كف بزنيم. آخر اين هم شد كار؟ تا به حال باز براي كساني ما را مي بردند كه سرشان به تنشان مي ارزيد رئيس جمهور امريكا بود، فرانسه و از اين قبيل. حالا اين دفعه براي يك شيخ جزيره توي خليج فارس بايد برويم كه خواسته اند. گفتم خوب نرويد چه مي شود؟ با تعجب گفت نرويم؟ مگر مي شود از اين گونه امريه هاي اتاق اصناف خودداري نمود؟ علاوه بر اينكه به بهانه اي دكان ما را مي بندند خودمان هم گرفتار مأمورين سازمان امنيت مي افتيم و ما را مي برند و توي زندانها[يـ]شان چوب توي آستين ما مي كنند.

 

2- عصر بود كه قبل از همه رفقاي ادبي ما علي اصغر بكائي آمده بود. او از من پرسيد: آيا نامه دكتر علي اميني را خوانده ايد؟ گفتم: خير. گفت: در كيهان ديشب آن نامه درج شده بود. او جواب محكمي به مطلبي داده بود كه چند روز پيش از قول سفير اسبق امريكا در ايران منعكس شده بود كه كندي رئيس جمهور هفده سال پيش امريكا در شانزده سال پيش براي دادن 35 ميليون دلار وام به ايران فشار آورده بود كه بايد دكتر علي اميني نخست وزير ايران گردد او هم در دوره نخست وزيري خود جز سانسور مطبوعات و ورشكستگي كشور كاري نكرد و به همين جهت مجبور به استعفا گرديد. دكتر علي اميني جواب داده است كه همه از من مي پرسند بعد از شانزده سال چه پيش آمد كه به ياد آن دوره افتادند؟ من به موجب اين دو فرمان ( كه متن آنها را عينا نقل نموده بود) از طرف شاهنشاه، نخست وزير ايران گرديدم  هنگامي كه كنار رفتم طبق همان فرمان مورد تقدير شاهنشاه قرار گرفتم. اين حرف آن شخصي كه از قول او نقل قول نموده اند در حقيقت يك توهيني است به شخص شاهنشاه. بعد بكائي گفت با اين جواب كه جاي تعجب است چطور آن را اجازه دادند چاپ شده است. به خوبي حقيقت مطلب ادا شده است، يعني اگر شاه خواسته بود بگويد امريكاييها دكتر اميني را آوردند، دكتر اميني گفت به دست خودت؟ يعني تو فشارپذير هستي به من چه؟ من كه بدون فرمان تو نخست وزير نشدم مجلس شوراي ملي كه مرا نخست وزير نكرد كودتا هم كه نكردم. بلكه اين شما بوديد كه طبق همين فرمان به من گفته ايد "نظر به لياقتي كه در شما سراغ دارم" و وقتي هم كه كنار رفتم طبق فرمان ديگري با كمال صراحت از عمليات دوره نخست وزيري من تعريف نموده از زحماتم تقدير نمودي. من گفتم: بله، اين نامه قابل اهميت است و نشانه اختلاف پشت پرده اي است بين شاه با كارتر كه هنگام زمزمه كنارگيري هويدا شهرت داشت كارتر عقيده دارد دكتر اميني بايد به جاي هويدا نخست وزير شود و شاه زير بار نرفت. سياست كارتر در ايران هم دنباله روي سياست كندي است، زيرا اولا هم حزب اند، ثانيا كارتر خود را طرفدار آزاديخواهان ايران مي داند كه در امريكا تبليغات فراواني عليه عمليات حكومت مطلقه در ايران نموده اند! شاه نيز مجبور شده است جواب دكتر علي اميني را اجازه دهد در روزنامه چاپ شود. قطعا امشب در اطلاعات هم بايد منتشر گردد. شاه مي خواهد قبل از ملاقات با كارتر به او نشان دهد كه آزادي مطبوعات و انتشار عقايد در ايران تأمين است. از اين جهت نمي توانست مانع انتشار نامه مهم مزبور گردد كه خيال نمي كنم بدون مطالعه دقيق قبلي در محافل نزديك به سياست كارتر تهيه شده باشد، زيرا دكتر علي اميني آدم ترسويي است. هرگز خود بشخصه جرئت نداشت به شاه در حقيقت گفته باشد "خودتي". او دراينجا توانسته است از عهده اين مطلب برآيد كه اگر خارجيها در ايران مداخله مي كنند به دست خود شماست به دليل اين فرمان نخست وزيري كه به من دادي! و اگر هم از اين كار باطنا ناراضي هستي باز هم اين قدر ضعف نفس داري كه با وجود كنار رفتنم از من تملق مي گويي.

 

3- شب بود و مصادف با سال مرحوم دربايان نصير زند، برادر سرلشكر علي زند، پدرزن دكتر محمدرضا، فرزند ارشدم كه بر حسب اطلاع قبلي بدانجا رفته بودم. در آن اجتماع نيز كه از سران خانواده خواجوي و زند بودند آنچه از معمرينشان شنيدم اظهار نگراني از اوضاع ايران و يكه تازي و نحوه حكومت مطلقه شاه بود كه با مداخله در آب و نان و زمين و مستغل و هرچه كه خيال كنيد با ارسال فرمان  دستورها مردم را به جان هم انداخته است كه خود بهره برداري همه جانبه از هر حيث است.

 

56/8/11 - ديشب منزل فريدون اهري و همشيره زاده ام به مناسبت ازدواج منوچهر اهري، برادرش، ضيافتي به رسم "پاگشا" برقرار بود كه با اعضاي خانواده جمع بوديم:

1- خسرواني (شوهر دختر دايی ام، عشرت خانم) مي گفت: اين رحيم صفاري كيست كه اين قدر شهامت و قدرت دارد. نامه اي كه در هشتاد صفحه به شاه نوشته است پر از اطلاعات و قانون و منتهاي شهامت و شجاعت است. من آن را خواندم و بسيار تعجب كردم كه اين شخص از كجا اولا اين اطلاعات را به دست آورده است و چطور اين قدر به خود جرئت نشان دارد كه اين مطالب را نوشته است. او به كليه جناياتي كه در دستگاه سلطنت و دولت از شهريور بيست و حتي دوره پدر اين شاه به كار رفته توجه نموده همه را با اشاره يا تصييح شرح داده است. بعد استفاده هاي سوء اعضاي خانواده سلطنت، از برادرها و خواهرها و نوكرهاي درباري و غيره را توضيح داده است. آنگاه انحرافات اصولي از قانون اساسي كه فعلا در كشور جاري و ساري است تشريح نموده است. من گفتم: او را سالهاست مي شناسم. مرد آزاده اي است از اهل لاهيجان و از خانواده بزرگ آنجا كه خانواده صفاري است. امتياز روزنامه اي هم به نام الفبا دارد. خسرواني به من توصيه كرد كه آن را به دست آوريد و بخوانيد. نسخه هايي از آن در دست قضات در دادگستري موجود است.

 

2- غلامرضا نوري مقدم، پسردايي مادرم گفت: نامه اي هم اخيرا دكتر مظفر بقايي به جمشيد آموزگار ( كه پس از هويدا نخست وزير شده و كابينه تشكيل داده است) نوشته كه فتوكپي آن نامه در بين مردم پخش گرديده است. در اين نامه به او تذكر داده است؛ اينكه مدعي هستي كابينه جديدي تشكيل يافته و شما چنين و چنان مي كني اشتباه است.  شما عضو دولتهاي قبل از هويدا و بعد عضو دائمي دولت هويدا ظرف سيزده سال بودي و بنا بر اصل مسئوليت مشتركي كه در كليه وزراي يك دولت با يكديگر دارند مسئوليت كامل در كليه انحرافات و جنايات دولت هويدا داري و فعلا هم كه دولت تشكيل داده اي اولا تعداد زيادي از همان وزراي دولت هويدا دركابينه اند. افراد تازه هم قبلا در اين انحرافات در پستهاي ديگري مباشرت در انحرافات داشتند. پس شما كسي غير از هويدا و دولت او و دنباله روي او نيستيد بيخود [چهره ديگري] به خود نگيريد، كه ملت آگاه است.

 

3- دكتر مصطفي الموتي پسردايي و شوهر همشيره ام (عفت خانم) مي باشد، در حال كه مي خنديد گفت:

 

الف- معلوم نيست دولت آموزگار چه مي كند؟ براي اين لايحه زمين كه چند روز پيش لايحه آن را به مجلس دادند حالا تازه خبر كردند برويم در حزب در اطراف آن بحث كنيم. در حال كه از آن طرف دكتر باهري (دبيركل حزب) ضمن نطق خود گفته است كار حزب از مجلس و مسئوليت وكلا جداست. ديگر رفتن ما به آنجا يعني چه؟ به هر حال مي رويم ببينيم چه خبر است؟ آنچه مسلم است اين لايحه به همين طرزي كه تهيه شده تصويب مي گردد، اما به نظر من زمين را محكم كرده است، يعني تثبيت گرديد: كه ديگر ملي نمي شود، بلكه ماليات بيشتري از آن گرفته مي شود، زيرا دولت هر سال به ميل خود قيمت منطقه اي ملك را بالا مي برد و به اين نحوه 20 يا 25 درصد هم براي تورم سال تعيين مي نمايد كه بر آن قيمت براي معاملات زمين بايد سند نوشته شود و معامله گردد. پس در اين صورت ماليات هيچ يك از معامله گران قيمت واقعي را در سند نمي نوشتند. بلكه براي فرار از ماليات، همان قيمت منطقه اي را مي نوشتند. حالا ديگر 20 تا 25 درصد قيمت تورم سال را هم بر قيمت منطقه اي اضافه مي كنند و از آن ماليات اخذ مي نمايند. من گفتم: اين مطلب صحيح است. اما خيال مي كنم باز هم معاملات زمين به نحو سابق بيشتر از قيمت منطقه اي به اضافه تورم سال بين مردم به ميان آيد بدون اينكه آثاري از افزايش قيمت مزبور باقي بماند، يعني آن را نقد بگيرند و اثري در جريان معامله باقي نگذارند اما با اين تفاوت كه چون دولت حق دارد در آن صورت آن زمين را به همان قيمت تثبيت شده دولتي بخرد دست مأمورين دولت براي اخاذي باز است. هر كس را بخواهد بدوشد خود را روي زمين او مي اندازد و مي گويد بيش از قيمت دولتي خريده اي حالا بيا پول تثبيت شده را بگير به دولت بده و البته هر كسي را هم كه نخواهد آزار دهد با علم به اينكه گرانتر خريده به او كاري ندارد. خلاصه امنيت معامله را كه اساس جريان معاملات و استواري اقتصادي است به هم مي زند.

 

ب- الموتي بعد گفت: اوضاع طوري است كه در سايه اختناق هر كاري بخواهند مي كنند. اين لايحه زمين و بسياري از اين امور را با آنكه همه مي دانيد مفيد نيست بلكه مضر هم هست تصويب مي نمايند. همچنان كه مأمورين فاسدي را هم كه در دستگاه هستند نگاه مي دارند و دزديها هم ادامه دارد. همين شهرستاني به من گفت وقتي وزير راه شدم اين موسويان، معاون وزارت راه بود. من به فكر افتادم او را بردارم، زيرا اطلاعاتي پيدا كردم كه او دزد است. داستان خريد كاميونهاي بزرگ به تعداد زياد كه با كشش جاده هاي ما متناسب نبود و همان طور در جنوب مانده بود و رنود اثاثيه آنها را برداشتند كه خسارت آن به ميليارد دلار سر زد از شاهكارهاي اين شخص بود كه البته براي سوء استفاده و دزدي دست به اين كار زد. من ديدم تا او فهميد همچه خيالي دارم، هويدا به من تلفن كرد و توصيه او را نمود. من گفتم آخر نمي توانم او را معاون خود بدانم. هويدا گفت آخر من گرفتاريها دارم. محظور دارم. شما پانزده روز صبر كنيد. من ناچار حرف او را گوش دادم. سر پانزده روز خود هويدا باز به من تلفن كرده گفت اين دفعه محض خاطر من پانزده روز ديگر به من وقت دهيد، من محظورات كار را رفع كنم. آخر شما كه نمي دانيد چه مشكلاتي در اين راهها هست. من به او اولتيماتوم دادم كه ديگر ممكن نيست س از اين پانزده روزي كه گفتيد بگذارم معاون من باشد. آخر من بايد از او اطمينان داشته باشم، كار به او رجوع كنم. اينكه نمي شود. پانزده روز گذشت. موسويان افراد ديگر را به سراغم فرستاد اما من اعتنا نكردم و او را عوض نمودم. بله، مشكلات در كار سياست ايران زياد است زيرا آزادي عمل و مسئوليت در بين نيست.

 

پ- الموتي بعد گفت: بر همين اساس است كه كمتر كسي در جريان سياست اين كشور قرار دارد و از محبوبيت برخوردار مي باشد، زيرا خلق الله چيزهايي مي بينند كه انتظار ندارند و از اين نظر تا وقتي اين گونه افراد مصدر كارند ظاهرا با آنها برخوردي نمي كنند اما همين كه بيكار شدند مي خواهند كله او هم بكنند. داستان اين نيك پي و كلوپ شاهنشاهي را شنيده ايد؟ گفتم: خير. گفت: بله، او با اتومبيل خود مي رود به كلوپ، دربان جلوي ورودش را مي گيرد و مي گويد خود را معرفي كنيد. مي گويد: من نيك پي، شهردار سابق تهران. (عجب اين است كه نمي گويد سناتور فعلي تهران) دربان مي گويد: شما عضويت كلوپ را نداريد، حق ورود نداريد. اتومبيل خود را بايد جاي ديگر ببريد. هر چه التماس مي كند دربان مانع مي شود. بعد هم مهمانان انلگيسي داشت، مي خواست در رستوران كلوپ شاهنشاهي غذا بخورد به او توهين كردند كه در اينجا حق غذا خوردن نداري بايد بروي. او جلوي مهمانان خيلي دمق شد. از جا بلند نشد اما برايش غذا نياوردند. يكي از مشتريها كه متوجه امر شده بود رفت نزد متصدي رستوران گفت خوب نيست او را اين طوري نگاه داشته ايد. او گفت من گناهي ندارم بزرگمهر، رئيس ما كه فعلا هم هست به من سپرد كه اين شخص را نبايد راه دهيد بلكه او را از اينجا بيرون كنيد!

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org