ماهنامه شماره 39 - صفحه 6
 

  » عبدالبهاء و عزت قوم اسرائيل

 جلال فرهمند

farahmand@www.iichs.org

 

سقوط حكومت عثماني و اشغال و قيمومت سرزمين فلسطين براي بهائيان مقيم آنجا نعمتي بود. دوران عثماني اين طايفه تحت نظر نيروهاي نظامي وامنيتي حكومت قرار داشتند و مجبور بودند دست به عصا و با توجه به شرايط حكومت عثماني به كارهاي تبليغي خود بپردازند.

 

پس از كنار رفتن عثماني، بريتانياي كبير نه تنها كاري به اين گروه نداشت بلكه به پاس خدمات آنان در سرنگوني حكومت عثماني و استفاده سياسي از اين گروه حتي دست به تقويت آنان مي زد. اعطاي بالاترين نشان سلطنتي به عبدالبهاء رهبر اين فرقه در حيفا نمونه همين امر است.

 

سال 1948 واقعه اي ديگر دامنه فعاليت اين گروه را به اوج رسانيد. تشكيل حكومت صهيونيستي اسرائيل. حكومتي كه جهت مبارزه با حكومتهاي مسلمان منطقه چه بسا كمكها و آزادي عمل بيشتري به اين فرقه ضاله اعطا كرد كه جبهه جديدي مقابل مسلمانان داشته باشد.

 

آنچه كه مشخص است در دوران قبل از تأسيس دولت صهيونيستي همچنان كه فعالان صهيونيست مجبور به مخفي كاري بودند و در پيشگاه مردم مسلمان فلسطين خوار و ذليل بودند، بهائيان نيز همدرد و شريك آنان بودند و از ياري رساندن به صهيونيستها جهت قبضه كردن حكومت مضايقه نداشتند.

 

در اين بين پيشگويي عبدالبهاء خواندني است. عبدالميثاق ميثاقيه از سران بهائيه در نامه جالب توجهي به موسي امانت از ديگر سران و مبلغان مشهور بهائي خاطره خود را در جريان ديدار با عبدالبهاء در چهل سال قبل از تاريخ اين نامه ذكر مي كند.

 

در آن ديدار عبدالبهاء با ذكر جملاتي در حمايت از تشكيل يهود مي گويد: «ما عزت را از علماء و ذلت را از يهود اخذ نموديم» و در نهايت نويد تشكيل دولت اسرائيل را مي دهد. ميثاقيه در ادامه نامه از موسي امانت مي خواهد كه به دوستان اسرائيليش تذكر دهد كه اگر خواسته و اراده عبدالبهاء نبود هرگز حكومت به دست صهيونيستها نمي افتاد و آنان بايد شكرگزار اين نعمت باشند!

 

البته با تقويت اين فرقه و حفظ و نگهداري آن در اسرائيل به بهترين وجه شكر گزار آنان هستند.

 

نامه عبدالميثاق ميثاقيه به موسي امانت را مي خوانيم:

 

22 بهمن 1335

از دوسلدروف الي هامبورگ

الله ابهي

 

به شرف محبوب جان و روان خادم صميمي آستان حضرت احديت جناب آقاي ميرزا موسي امانت روحي فداه؛ روحي به همتك الفداء؛ جواهر حمد و ثنا و شكر و عطا آستان مقدس مليك مالك اسماء جمال اقدس اعزّ ابهي حب ذكره و علاء را شايسته و سزاست كه به صرف فضل وجود قوم ذليل اسرائيل را از حضيض ذلت و اسارت نجات داده به اوج رفعت و عظمت رسانيد. عزيز و جليل فرمود، شريف و سعيد كرد. عزت قديمه عطا كرد و مواهب كثيره مبذول نمود. در چهل سال قبل كه اين فاني به حضور حضرت عبد البهاء جواهر الوجود لمظلوميته الفداء مشرف بودم در آن موقع اسرائيل بقدري ذليل و عويل و خفيف بود كه آنها را در روز باراني به رفت و آمد در معابر راه نمي دادند و اطفال آنها هر وقت به كوچه مي رفتند به قدري مورد ضرب و شتم واقع مي شدند كه سر و پا شكسته بر مي گشتند. در همان موقع اين فاني نوش شرف و القاي مبارك نصيبم شد راجع به ترقيات آتيه اسرائيل بيانات فرمودند. آنچه را كه امروز مشاهده مي كنيد در آن موقع خبر مي دادند و مژده و نويد مي فرمودند كه:

 

« عنقريب قوم ذليل اسرائيل عزيز و جليل شوند عزت قديمه ظاهر شود و سعادت سرمديه باهر گردد و آن جمع متشتت و پريشان در اراضي مقدسه تجمع شوند و سر و سامان يابند و قدرت از كف رفته را به دست آورند و به اوج عظمت و جلال رسند. خدا اين طور خواسته و جمال مبارك اين طور اراده فرموده و لسان عظمتش به اين بيان ناطق گرديده مي فرمايند ما عزّت را از علما و ذلت را از يهود اخذ نموديم البته مصداقش به زودي ظاهر شود و اشراقش در عالم باهر و عيان گردد.»

 

در آن موقع ابداً تصور نمي رفت كه به اين زودي و سرعت مواعيد مبارك تحقق پيدا كند و آن جمع متشتت و متفرق در اراضي مقدسه اجتماع نمايند و قدرت و عظمت ديرينه را به دست آورند. حمد خدا را نمرديم و بوديم و مصداق بينات مباركش را به چشم ظاهر ملاحظه و مشاهده كرديم حمداً لله ثم شكراً لله. حال اي برادر عزيز و اي رفيق شفيق و اي زائر عتبه ... دوستان و ياران عزيز آن سامان را كه از سلاله و دودمان حضرت خليلند به بياني فصيح و بليغ متذكر سازيد كه اگر ظهور اين امر بديع نبود و اراده مطلقه اش اين طور تعلق نيافته بود ما چه بوديم و چه مي كرديم بلكه همه اسير دست تطاول هر شمر و يزيد و هر نفس پليد بوديم و آواره و دربدر هر ديار بعيد. حال كه در ظل عنايات مباركش به چنين عزت و سعادتي رسيده ايم و به همچو مراتب و الطافي نائل شده ايم بايد به شكرانه اين مواهب و الطاف قيام عاشقانه نموده و به خدمت امرش پردازيم و به نشر تعاليم مقدسه اش بكوشيم و به هدايت نفوس و انتباه خلق مشغول شويم آني راحت نجسته و دمي آسوده ننشينيم بلكه در اجراي دستورات مباركش از صرف جان و مال مضايقه و دريغ نداريم تا موفق به تحصيل رضاي او گرديم بعونه و فضله و الطافه.

 

حمد خدا را كه آن محبوب عزيز در جميع شئون و احوال موفقند و مؤيد به خدمات لائقه فائقه قائم خصوصاً در اين ايام و دوران كه به شرف لقاي محبوب بهائيان فائز و مفتخر گرديدند و به آنچه آرزوي دل و جان بود رسيدند و بيانات مباركه اش را به گوش دل و سمع روان شنيدندو مورد عنايات لانهائيه آن مولاي عزيز گشتند و حال با روحي مستبشر و فرح و نشاطي موفور مراجعت از كوي دلجويش نموده روائح مقدسه او را در هر نقطه و دياري منتشر مي فرمايند و ايران را به بشارت و اشاراتش ... و شادمان مي نمايند. از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش به در آيد.

 

باري عزيزم، مرقومه منيعه ... مورخه 12/11/35 را چند يوم قبل زيارت كردم و از مژده سلامتي شريف و قرينه محترمه امته الله بشارت خانم عليها بهاءالله بي نهايت مسرور و خوشوقت شدم و اينكه در عرض جواب تأخير شد باز دچار سرماخوردگي و كسالت بودم. امروز صبح كه برخاستم قدري حالم بهتر بود لذا به تحرير اين عريضه پرداختم تا در ضمن پوزش از تأخير عرض جواب، مراتب ارادت و خلوص ... قلبيه ام را به حضورتان تقديم دارم. و اما آنچه را كه از عنايات مبارك نسبت به اين بنده بي مقدار مرقوم داشته ايد آن از فضل و عنايات اوست نه استحقاق من رو سياه والّا اين فاني را ابداً استحقاقي نبوده و نيست و آنچه را نيز كه آن برادر عزيز نسبت به اين بنده ضعيف مرقوم داشته و اظهار لطف فرموده اند آن هم نظر لطف و مرحمت خودتان است والّا به هيچ وجه خود را در خور اين تعارفات ندانسته و نمي دانم. باري مطلبي را كه ميل داشتم مطلع شوم اين است كه آيا آن نسخه اشعاري كه تقديم نموديد نسخه اوليه بود يا نسخه دوم كه تصحيح كرده بودم چون وصول نسخه بعدي را كه تصحيح نموده بود تا به حال مرقوم نفرموده ايد و پاكتي را كه براي جناب ناصرالدين ثابت عليه بهاءالله فرستاده بوديد [بقيه سند يافت نشد]

 

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org