ماهنامه شماره 38 - صفحه 5
 

 

» اندر كرامات امير اسدالله خان علم

 

فرهاد رستمي

 

 

اول كرامت اسدالله آن بود كه فرزند امير شوكت‌الملك، خان قائنات بود كه سالها حاكم بي بديل و خان بي نظير مرزهاي شرقي كشور بود و در ايجاد روابط دو سويه با بريتاني، با حفظ منافع ملي وزير پا گذاشتن منافع آن كشور منفعت طلب سودجوي استعمارگر عليه ما عليه شعوذه ها مي كرد كه مپرس. اما از كرامات شوكت‌الملك آنكه رضاخان او را نكشت و در آخر به وزارت پست و تلگراف و تلفن و ... منصوبش نمود. و قلم زنندگان صد تا يه غاز تاريخ را اعتقاد بر آن است كه امير شوكت به رضاشاه بسيار قريب نبود چون اگر بود يا بايستي مثال علي اكبر خان داور خودكشي مي‌كرد يا مثال نصرت الدوله فيروز در زندان سمنان با لنگه كفش سد جوع مي‌كرد و يا مثال عبدالحسين خان تيمورتاش، وزير مقتدر دربار با انژكسيون پزشك احمدي رخت هستي به سراي نيستي مي كشيد.

 

بالجمله چون بناي ما ذكر كرامات اسدالله بوده از كرامات امير شوكت در مي گذريم و فقط همين مي گوييم كه از معماهاي تاريخ معاصر همين بس كه امير شوكت از جمله خانهاي معدودي بود كه رضا شاه نه او را بكشت و نه تبعيدش بفرمود، بلكه مقام وزارت و خلعت صدارت نيز بدو بخشيد. اين سخن بگذار تا وقت دگر.

 

اسدالله را نبوغي بود در آموختن علم كه افاضل اعاظم را انگشت در دهان كرده و اين از آن رو بود كه از نبوغش يك بوق هم شكوفا نمي شد. و از عجايب روزگار آن باشد كه بعض آدميان در كودكي شكوفا شوند و بعض آنها در ميانسالي شكوفا شوند و بعض آنها در كهنسالي شكوفا همي شوند.

 

اسدالله را مدركي لازم آمد. نقل است ديپلم نداشت چه برسد به ليسانس. باري چون خانزاده بود به رعايت پدر ديپلم مدرسه كشاورزي كرج بدو دادند. بدين سان پيش از سي سالگي به طرفه العيني شكوفا شد و در كابينه علي منصور كسوت وزارت پوشيد.

 

نقل است دكتر اقبال كه هنگام تشكيل كابينه اش گفته بود جز "اجراي اوامر ملوكانه" برنامه‌اي ندارد در برابر اسدالله لنگ همي انداخت. هنگام معرفي كابينه، از اسدالله نقل است: "ما آمده ايم تا سپر بلاي اعليحضرت شويم؛ خودمان را در راه باقي ماندن سلطنت قرباني كنيم".

 

در زمان صدارت، اول چالش اسدالله با غلامرضا تختي يل ايران و پهلوان انيران بود. و آن در غوغاي زلزله بوئين زهرا بود، در گردآوردن اعانت براي زلزله زدگان، كه به ساواك فرا خواندندش، كه چرا بي اجازتي به اين كار برخاستي. و در جواب تختي كه "اين كار هم اجازت همي خواهد"؟ گفته بودندش: نفس كشيدن هم بدون اجازت ممنوع".

 

بازار شاه و علم چندان رونق گرفته بود كه سيه چشمان كشميري و تركان سمرقندي سرو كله شان پيدا شده بود. از ماكسول تايلور، رئيس ستاد ارتش آمريكا گرفته تا دين راسك وزير خارجه و سرجنت شرايور، شوهر خواهر كندي.

 

از كرامات علم آنكه بختك اختناق را بر جامعه افكند و بر اعتقادات مردم توهين همي روا داشت.

 

دست دربار چندان باز گذاشت كه پرونده قتل فلور (مو طلايي شهر) ماستمالي شد و نام مجرمان اصلي (برادر شاه و همسر او) پنهان نگاه داشته شد. تركتازي دربار بود كه دولت اسدالله؛ سعدالله نوكر روستايي و بيسواد فلور را به چهار سال حبس محكوم داشت.

 

نقل است از ديگر كرامات علم (اندر آن بيست ماه كه صدارت كرد) آنكه زمينهاي خاندان پهلوي را پيش از آني كه مشمول "اصلاحات ارضي" شود، خريد. يك قلم 9 ميليون تومان براي تاج الملوك كارسازي كرد تا پالايشگاه را در املاك او بسازند.

 

بزرگتر كرامات اسدالله آن بود كه سفارت اسرائيل در تهران افتتاح همي كرد. و تهران تنها پايتخت يكي كشور مسلمان بود كه اسرائيل در آن سفارتخانه داشت.

 

آورده اند موشه دايان قهرمان جنگ (از نظر صهيونيستها) و منفورترين چهره (از ديد مسلمانان) در تهران به ضيافت شاه آمده بود. كار اصلي ژنرال كه همه را با يك چشم مي ديد تجارت عتيقه بود. نقل است در اين سفرها كلكسيون پر قيمتي از آثار باستاني ايران گرد آورده بود.

 

آن كه دوران دبيرستان را به استظهار پدر سپري كرده بود در رأس يك مؤسسه بزرگ علمي همي نشسته بود كه الگوي دانشگاه هاروارد بود و راز اين در جمله صادقانه و بي تعارف و بي تكلفي است كه در مصاحبه اي گفته بود: « من نوكر اعليحضرتم، بفرمايند پيشخدمت يك اداره در شيراز باشم هم به ديده منت مي پذيرم».


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org