ماهنامه شماره 37 - صفحه 8
 

 

 

» حكم مي كنم

 

فرهاد رستمي

 

يك روز يك بابايي مي‌آيد پيش يك باباي ديگر و از او تقاضاي وجه مي‌كند. طرف مي بيند تيپ و قيافه و لحن اين آقا به گداها نمي‌خورد. لذا از او مي‌پرسد: بابت چه اين پول را به تو بدهم. طرف بدون اينكه توضيحي بدهد اين بار با تحكم بيشتر تقاضاي وجه مي‌كند و طرف مقابل كه كم كم مرعوب طرز تقاضاي آقا مي‌شود، از او مي پرسد: " تو كه هستي و چرا به زور مي خواهي اين مبلغ را از من بگيري"؟ طرف باز هم جواب نمي دهد و باز تقاضا پشت تقاضا و تحكم بيش از پيش. بالاخره شخص عاصي مي‌شود و مبلغ مورد تقاضا را با اكراه مي پردازد. از اين ماجرا مدت مديدي مي گذرد به طوري كه وقتي يك روز طرف براي باز پس دادن مبلغ مورد نظر مراجعه مي‌كند با تعجب آن شخص روبه رو مي‌شود كه:" تو كه  هستي و چرا به زور مي خواهي اين مبلغ را به من بدهي"؟ آن شخص توضيح مي دهد كه يك زماني مبلغي را به زور از تو گرفتم حالا مي خواهم به زور بازگردانم.

 

فرمان 9 ماده اي "حكم مي كنم" رضاخان را حتماً خوانده ايد. از آنجا كه به موضوع اشراف داريد ديگر توضيح واضحات نمي دهم چون همان طور كه خودتان مي دانيد اين فرمان در روز سوم اسفند 1299 بر در و ديوار كوي و برزن شهر تهران الصاق شد و باز همان طور كه مي دانيد طبق آن حكومت نظامي اعلام شد. حكومت نظامي چرا اعلام شد؟ چون كودتا شده بود. كودتا؟ بله، در اين زمان احمد شاه، سلطان ايران بود. در اين زمان رضا خان به همراه سيد ضياء الدين طباطبايي به كمك دولت انگلستان كودتايي كردند كه به كودتاي سياه معروف شد. بگذريم، بحث اصلي ما مربوط به فرمان 9 ماده اي است.اين فرمان ازعنوان آن (حكم مي كنم) گرفته تا متن 9 ماده اي آن و تا امضاي ذيل فرمان (رئيس ديويزيون قزاق اعليحضرت اقدس شهرياري و فرمانده كل قوا رضا) آن قدر جالب است كه من مثل ديوان حافظ هر چند وقت، يك بار آن را مي خوانم. جالب اينجا ست هر بار كه مي خوانم يك مطلبي مكشوفم مي شود. به قول خواجه:

 

از هر زبان كه مي شنوم نامكرر است.

 

به عبارتي هر بار كه آن را مي خوانم انگار اولين بار است كه چشمم به اين "واژه ها و تركيبهاي تازه" مي افتد، درست مثل ديوان حافظ و اما مطلبي كه در آخرين بازخواني (خوانش) مكشوفم شد مربوط مي شود به ماده چهارم فرمان. تازه تمام ماده چهارم منظور من نيست بلكه فقط يك كلمه از اين ماده توجه مرا جلب كرده است. ماده را مي خوانيم تا به آن كلمه برسيم.

 

ماده چهارم: تمام روزنامه جات، اوراق مطبوعه تا موقع تشكيل دولت به كلي موقوف و بر حسب حكم و اجازه كه بعد داده خواهد شد، بايد منتشر شوند.

 

فكر مي كنيد آن كلمه چيست؟ مطلب را دوباره بخوانيد! ببينيد مي توانيد حدس بزنيد؟

 

همان طور كه قبلاً اشاره كردم من اعتقاد دارم كلمه به كلمه اين فرمان معني خاصي دارد و هر بار كه فرمان را مي خوانم نكته اي توجهم را جلب مي كند.كلمه اي كه اين بار شگفت زده ام كرد كلمه "بايد" بود. براي آنكه شما هم حس و حال مرا پيدا كنيد و مطلب در جريان يك كشف و شهود تاريخي مكشوفتان بشود اين فرمان را دوباره بخوانيد. اگر حس نگرفتيد بدانيد كه اشكال يا از خواندنتان است يا از خودتان وگرنه اگر اشكال نداشتيد شما هم مطلب را آن جوري كه من فهميده ام مي فهميديد.من يك دنيا مطلبي را كه در واژه اي پنهان شده است چگونه براي شما بيان كنم؟ بالاخره يك جوري بيان مي كنم . بازخواني متن:

 

جمله را كه مي خوانيم به اين نتيجه مي رسيم كه رضاخان تمام نشريات و مجله جات و غيره را بسته (يعني تعطيل). بعد در پايان جمله مي افزايد: همين طوري كه به زور بستيم به زور هم بازش مي كنيم ]نفس كش[.

 

در اينجا من اعتراف مي كنم كه نتوانستم حق مطلب را ادا كنم و مطلب را درست آن گونه كه بايد و شايد ترجمه كنم. همان طور كه مي دانيد بعضي آثار ترجمه پذير نيستند مثلاً همين ديوان حافظ خودمان را كه به زبان هاي اروپايي ترجمه كرده اند، فكر مي كنيد چقدر از مفاهيم آن به آن زبانها وارد شده؟ كدام مترجم مي تواند ادعا كند كه عبارت "پرده گلريز هفت خانه چشم" را توانسته باشد ترجمه كند.لذا چون از بيان اين مسئله عاجز هستم عين ماده چهارم را يك بار ديگر مي آورم فقط تقاضا مي كنم روي كلمه "بايد" و نقش اكشني (Action) كه در جمله بازي مي كند توجه ويژه مبذول فرماييد:

 

ماده چهارم: تمام روزنامه جات، اوراق مطبوعه تا موقع تشكيل دولت به كلي موقوف و بر حسب حكم و اجازه كه بعد داده خواهد شد، بايد منتشر شوند.

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org