ماهنامه شماره 44 - صفحه 4
 

   

 

» تبعيدي اودسا (1)

 

جلال فرهمند

farahmand@www.iichs.org

 

محمدعلي شاه كوتاهترين سلطنت را در بين شاهان قاجار داشت. سي ماه و اندي. وي فرداي مرگ پدر به سلطنت رسيد. در 35 سالگي. در ابتدا داعيه مشروطه خواهي داشت ولي اندكي بعد مشروطه اي را كه پدر اعطا كرده بود انكار كرد. جنگ مشروطه و استبداد در گرفت و مجلس به توپ بسته شد. طومار مشروطه درهم پيچيد و استبداد را حاكم كرد. استبدادي از نوع صغيرش. چون وي ظرفيت استبداد كبير را نداشت. ديكتاتوري 13 ماهه.

 

با ورود مجاهدين و مشروطه خواهان به تهران، وي كه تاب و توان نداشت به سفارت روس پناه برد. رايزني مشروطه خواهان براي دور كردن وي از ايران ثمر داد و روسيه كه خود را بر طبق عهدنامه گلستان پشتيبان اعقاب عباس ميرزا مي دانست پذيرفت كه ميزبان محمدعلي ميرزاي مخلوع باشد.

 

عمه محمدعلي ميرزا (ملكه ايران) حال و روز محمدعلي را به بهترين شكلي در سفارت وصف كرده است. وي مي نويسد:

 

محمدعلي شاه توسط همسرش ملكه جهان به من پيغام داده بود كه دلش براي ديدن من تنگ شده است. وي مي خواهد مرا ببيند ... به شاه معزول و خانواده اش در همين عمارت بزرگ سفارت روس اطاق داده اند ... نوكرهاي پادشاه، همه او را گذاشته و رفته اند. فقط عبدالله خان خواجه و مجلل السلطان و يك آبدارچي و يك قهوه چي باقي مانده است. شاه وارد شد. چه شاهي! چه شاهي! اي بيچاره شاه! چه عرض كنم به راستي هر كس ببيند دلش مي سوزد. تا چشمش به من افتاد هر چه كرد خودداري كند نتوانست. بي اختيار گريه كرد و گفت عمه جان، ديدي چه بر سر من آوردند! عرض كردم هيچ كس به شما كاري نكرد جز خودتان ... گفت عمه جان مرا سرزنش نكن و نگو كه از ترس به سفارت آمدم ... ديدم اين سلطنت ديگر به درد نمي خورد. گيرم با اينها صلح كردم يا زورم رسيد و تمام مردم را كشتم باز رعيت ايران، اين نوكرهاي نمك به حرام، مرا دوست نخواهند داشت. من با يك مملكت دشمن چه كنم ... حالا خيال دارم بروم روسيه. ملكه و بچه ها را در اودسا مي گذارم و خودم مي روم پيش امپراتور ببينم چه مي شود.

 

چند روز بعد شاه به سوي بندر انزلي حركت كرد. شاهدي درباره روز حركت شاه معزول مي نويسد: « شاه با سيزده كالسكه سلطنتي و ده گاري و سي اسب براي مستخدمين حركت كرد. قاطر زياد هم ديروز و امروز بار و بنه مي بردند ... از قرار معلوم در شهر اودسا يك عمارت سلطنتي براي شاه معين شده با بيرق روس و انگليس ... مادرزاد يك مؤونه [كمك، مقرري] صحيح آن هم سه ماه به سه ماه پيش [سه ماه زودتر] در اودسا راحت زندگي خواهد كرد. البته خودش هم جواهرات و پول نقد و اشياء و عتيقه بسيار دارد.»

 

بندر اودسا بر ساحل درياي سياه شهري آرام به نظر مي رسيد ولي چهار سال قبل اين شهر شاهد نبرد رزمناو پوتمكين و ملوانان ناراضي آن از حكومت تزاري بود و اين امر بايد بر محمدعلي ميزا آشكار مي كرد كه به دنياي جديد پاي گذارده كه ممكن است صحنه ايران در آن تكرار شود. ولي در اين شهر در آرزوي سلطنت مي سوخت، آرزويي كه دو سال ايران را مجدداً وارد جنگ داخلي كرد و ضرر و زيان زيادي به آن زد. پس از دو سال محمدعلي ميرزا آرام گرفت ولي اين آرامش ديري نپاييد.

 

اين بار زمانه سر نا آرامي داشت. بندر اودسا به اشغال بلشويكها در آمد، اشغالي كه 12 سال قبل نبرد پوتمكين جرقه آن را زده بود. محمدعلي ميرزا و خانواده اش همراه با چهار هزار نفر مردم روسيه در كشتي اي به ظرفيت هزار نفر به سوي استانبول حركت كردند. خان ملك ساساني سفير وقت ايران آن روز را به خوبي به ياد دارد:

 

كشتي مزبور كه به استانبول رسيد انگليسيها در دهنه درياي سياه به بهانه اينكه شايد عده اي بالشويك در جزو مسافرين فراري باشند كشتي را توقيف كردند. محمدعلي شاه يك كارتي به سفارت نوشته توسط يك ملاح فرستاده و نوشته بود: "اودسا بالشويكي شد من و همراهانم با يك كشتي فرانسوي فرار كرديم. چهار روز است در دريا بي قوت و غذا مانده ايم حالا كه كشتي به دهنه بسفر رسيده انگليسيها به خيال اينكه مبادا در اين كشتي بالشويك باشد نمي گذارند وارد اسلامبول شود. شما از سفارت انگليس اجازه بگيريد كه ما را بگذارند پياده بشويم.

 

به سفارت انگليس مراجعه شد يك قايق موتوري با غواص سفارت و پرچم ايران براي پياده كردن محمدعلي شاه و ملازمانش به اتفاق يك افسر انگليس فرستادند. شاه سابق ايران و همراهانش را به ساحل آوردند. دكتر يروزالسكي و جنرال خابايوف كه امپراتور روس به سمت دكتري و آجوداني مأمور خدمت محمدعلي شاه كرده بود با خانمهايشان نيز جزو ملازمين بودند. منزلي براي وي و ملكه جهان و دو پسر و يك دختر و بيست و سه نفر از ملازمينش در منطقه بيوك آطه تدارك ديده شد. در همين منزل بود كه احمد شاه در سفر اول فرنگش به سال 1298 شمسي به ديدار پدر و مادرش آمد و پس از ده سال آنان را ديد. حتي گفته مي شود در همين سفر محمدعلي ميرزا، فرزند را نصيحت به كودتا مي كرد و آرزو داشت كه فرزندش شيوه پدر را در پيش گيرد. ظاهراً محمدعلي ميرزا هنوز درك زمانه نمي كرد.

 

اقامت وي در اسلامبول هفت سال به طول انجاميد ولي بيماريش (ديابت) وي را مجبور كرد جهت معالجه به ايتاليا برود. اين آخرين سفر محمدعلي ميرزا بود. در فروردين 1304 وي در يكي از شهرهاي ايتاليا از دنيا رفت. عين السلطنه تحليل كوتاه و جالبي از شخصيت محمدعلي شاه ارائه مي كند: "محمدعلي شاه مدير نبود، ساده و زود باور بود. سوء انتخاب داشت. لجوج بود. واضح تر بگويم ابله و بي عقل و دروغگو بود. يك مظفرالدين شاه جواني بود. اگر او هميشه مطيع يك نفر بود اين خودش را واگذار به چند نفر كرده بود. تمام اين صدمات وارد شده به شاه براي دروغگويي او بود. هر مقدار مقام شخص عالي تر باشد صدمه اش بيشتر است."

 

بيشتر عكسهاي انتخاب شده اين بخش مربوط به حضور محمدعلي ميرزا و خانواده اش در بندر اودساي روسيه است و چند عكس پاياني در اسلامبول.

منابع:

قتل اتابك و شانزده مقاله تحقيقي ديگر نوشته دكتر جواد شيخ الاسلامي.

روزنامه خاطرات عين السلطنه (قهرمان ميرزا سالار)، ج4.

يادبودهاي سفارت استانبول نوشته خان ملك ساساني.

  

 

267-6

اودسا، محمدعلي ميرزا هنوز اميدوار است

271-6

ملكه جهان همسر محمدعلي ميرزا

264-6

بندر اودسا خانواده سابق سلطنتي

     

263-6

تبعيديها در اودسا؛ ملكه جهان همراه با فرزندان و نديمه هايش: ملكه جهان،خديجه دخترش، محمود ميرزا، مجيد ميرزا، فخرالتاج معيري، سلطان حسين ميرزا و زرين تاج (صندوقدار ملكه جهان)

268-6

سلطان محمود ميرزا فرزند شاه تبعيدي

270-6

خديجه خانم دختر محمدعلي ميرزا همراه با فخرالتاج معيري از همراهان محمدعلي ميرزا

     

270-6

خديجه خانم دختر محمدعلي ميرزا همراه با فخرالتاج معيري از همراهان محمدعلي ميرزا

273-6

محمدعلي ميرزا

274-6

فرزندان محمدعلي ميرزا؛ مجيد ميرزا، خديجه خانم، سلطان حسين ميرزا و محمود ميرزا

 

   

315-6

فخرالتاج معيري

280-6

قايق سواري محمدعلي ميرزا در بندر اودسا؛ ملكه جهان، خديجه خانم، شاهزاده كامراني و محمدعلي ميرزا

298-6

دو تن از نديمه هاي ملكه جهان

     

 

299-6

ملكه جهان

 

300-6

خديجه خانم

     

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org