ماهنامه شماره 35 - صفحه 2
 

» گزارش شاهد عيني

 

جلال فرهمند

 farahmand@www.iichs.org

 

     

صبح خفقان آور و گرم دوم تير 1287شمسي نويد روز خوبي را نمي داد. از ماه قبل (خرداد) محمدعلي شاه كه با مشروطه خواهان كنار نيامده بود در ظاهر به دليل گرمي هوا و در باطن با نياتي ديگر به باغشاه (كنار ميدان حر كنوني) رفته بود. هر روز مشق قزاقان در باغشاه جلب نظر مي كرد. مشروطه خواهان هم چندان ساده دل نبودند كه از اين حركات شاه بي اطلاع باشند. از چهاردهم خرداد تعدادي از مجاهدين مسلح گرداگرد مجلس شوراي ملي جمع شده بودند. نمايندگان نيز كه خطر جنگ را احساس مي كردند دوازده تن از بين خودشان انتخاب كردند كه با شاه مذاكره نمايند. ولي نمايندگان ساده دل بودند شاه مذاكره نكرده همه آنها را دستگير كرد و در يكي از ساختمانهاي باغشاه زنداني نمود. ولوله اي بين مردم افتاد. شاه پيشدستي كرد و پستخانه و تلگرافتخانه را به وسيله قزاقان اشغال نمود و مصطفي خان حاجب الدوله از نزديكان شاه حاكم تهران گرديد. همه چيز مهيا شده بود. انجمنهاي مختلف ولايات كه از قضاياي تهران باخبر شده بودند خلع محمدعلي شاه را مي خواستند. شاه ضمن پاتكي نظم تهران را به پالكونيك و نيروي قزاق سپرد. توپخانه و نيروهاي تازه نفس در 27 خرداد وارد باغشاه شدند در مقابل، شهرهاي اصفهان، تبريز و كرمان بر ضد حكومت مركزي قيام كردند و كليه انجمنهاي تهران در مدرسه سپهسالار اجتماع كردند.

 

31 خرداد به دستور محمدعلي شاه كليه روزنامه ها تعطيل شد. اول تيرشاه آخرين تيرش را پرت كرد و به تمام ولديات چنين تلگراف كرد: "اين مجلس خلاف مشروطيت است و هر كس من بعد از فرمايشات ما عدول كند مورد تنبيه و سياست سخت قرار خواهد گرفت". و در اينجا مشخص شد كه امر شاه عين مشروطه است! دوم تيرماه همان صبح خفقان آور و گرم شروع شد. دستجات قزاق با فرماندهي لياخف روسي مجلس شورا و ميدان بهارستان را محاصره كردند. محمدعلي شاه ديگر صبر نداشت. جنگ تا ظهر به شدت ادامه داشت. نزديك بود شكستي نصيب قزاقان شود كه درهنگام ظهر با ورود توپخانه و مهمات جديد و جلادت خاص قزاقان مجلس به توپ بسته شد. فرياد قزاقان نشان از پيروزي و فتح و ظفر محمدعلي شاه داشت. پارك امين الدوله كه شمال ميدان بهارستان بود به مأمن تعدادي از نمايندگان مجلس و روزنامه نگاران و رهبران مشروطه خواه تبديل شد. ولي چه سود كه محسن خان امين الدوله پدر علي اميني از ترس غضب شاه، حضور نمايندگان را با تلفن به باغشاه خبر داد و نتيجه آن هم مشخص است. با خفت و خواري پناهندگان به باغشاه منتقل شدند.

 

در اين ميان شاهدي عيني كه نامش را نمي دانيم فرداي روز واقعه يادداشتي براي عضدالملك بزرگ قاجار مي فرستد و فرازهايي از وقايع روز قبل و بعد از آن را ذكر مي كند. گزارش جالبي است كه با هم مي خوانيم:

 

تصدق حضور مبارك حضرت مستطاب اجل اكرم و فخم اشرف اقدس آقا شوم.

اميد است كه از بركات حضرت رب العزيز آن وجود مقدس از ... و آفات مصون و محفوظ باشد. و بعد عجب دارم از سخت جاني من بدبخت كه با اين همه حوادث عجيبه مع ذالك من بدبخت زنده ام. البته حوادث و وقايع روز گذشته را شنيده ايد هيچ حاجت تكرار نيست همين قدر عرض مي كنم از صبح روز گذشته تا چهار ساعت به غروب مانده از ضرب گلوله تفنگ و توپ شرپنل چه خونها ريخته و چه عمارات و ابنيه تخريب و منهدم ساختند تا دو ساعت قبل از ظهر بلكه سه چهار ساعت به ظهر مانده كه وقت را معين نتوانم همين قدر مي دانم بعد از آن توپهاي اول شرپنل كه به مجلس زدند آقا و آقازاده يعني آقا ميرسيدمحمد و آقا ميرسيداحمد از مجلس حركت كرده به باغ بهارستان و از باغ بهارستان از آن در رو به خيابان بيرون آمدند و از آقا سيدمحمد طباطبايي و پسرش ميرزا محمدصادق و ممتازالدوله رئيس مجلس و حاجي امام جمعه خويي و ميرزا ابراهيم وكيل آذربايجان و مستشارالدوله هم در خدمتشان بوده اند به كالسكه نشسته اند و به طرف باغ امين الدوله رفته اند. جمعي را رأي بر اين بوده است كه حضرت عبدالعظيم، و بعضي را توقف در همان باغ. آخرالامر درهمان باغ مانده اند. سيد جمال و ملك المتكلمين هم دست از آقا برنداشته اند هر چه به اينها فرموده اند شماها ديگر حالا برويد يك مأمني براي خودتان تحصيل كنيد نپذيرفته اند تا وقتي كه دانسته اند كه آقايان در اين باغ هستند اول ريختند ملك المتكلمين را برده اند و نمي دانم سيدجمال و بهاء الواعظين چطور خود را گم كرده اند كه ايشان را نيافته اند جمله ديگر آقايان را به طور بسيار بدي حركت داده اند. زده اند، كشيده اند و بازوها را از كوچك و بزرگ بسته اند و در كالسكه و در شكه نشانيده برده اند. در حين بردن بين راه هر قدر توانسته اند از زدن شلاق و تازيانه فروگذار نكرده اند به طوري كه سر و صورت مجروح بوده است و لباس و عمامه و ... و قبا ... برده اند. اول به قزاقخانه برده اند و مدتي توقف داده اند و بعد از آنجا به باغ شاه برده اند. وقت پيادگي از كالسكه واقفين در باغ به اندازه فحش و توهين داده و زده اند كه فوق تصور بوده است. بعد از ورود ايضا ... قزاقها نگاه داشته و پس از [آن] به چادر حاجب الدوله برده اند و از ديشب تا كنون هم در همان چادر هستند و امروز علما ... كسي ديگر حضور نرفته است و ساير آقايان را در چادر ديگر مقرر داشته اند و آقا و آقا ميرسيدمحمد را بدون ثالث در يك چادر داشته اند و بنا بوده است بر حسب گفته خودشان كه بعد از مجلس علما آقا و آقازاده به خانه و منزل خودشان معاودت دهند ليكن بعد از ملاقات و حضور رفتن امام جمعه و مرخص شدن علما اين دو آقا به همان حال در چادر مانده و ديگران مرخص شده اند. از قرار معلوم امام جمعه كار خود را كرده و ترس و خوف آن شخص را برده و او را مطمئن كرده است و عازم بر تبعيد و نفي نموده است. ديگر نمي دانيد كه حال اين عيال و زن و بچه چيست كه ديگر به تقرير نمي آيد و ذكركردني نيست تا خدا چه خواهد. به هر جهت اگر راهي و طريقي خدمت اشرف اقدس هست كه بتوانيم اظهار داريم كه لااقل آقايان خودشان بالاختيار حركت كنند و به يك طرفي بروند خوب است زودتر بفرماييد اقدام شود. فعلا كه از تمام جهات بيچاره و متحيرند والسلام عليكم....

[امضاء:؟]

 

 

24979]- ق [

24980]- ق[

 

 

 

[472-4]

زندانيان باغشاه

 

[2438-1]

مقر فرماندهي محمدعلي شاه در باغشاه

[586-8]

مجلس در عصر دوم تير 1287

  

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org