» خاطرات عميدي نوري
56/8/7 - ديروز جمعه بود بعضي از دوستان و بستگان آمده بودند نكاتي ثبت ميگردد:
1- جلالي وكيل دادگستري كه از همسايههاي منزل من است و خانهاش در مسير شاهراه دوگل مثل خانه خودم قرار دارد با چند نفر ديگر از اين مالكين داخل در مسير نزدم بودند. گفت و گو از انحرافات شهرداري تهران شد كه برخلاف قانون شهرداري و قانون نوسازي بدون داشتن اعتباري در سال 1352 عملياتي به نام اجراي قانون نمودند، از قبيل ارزيابي املاك ما، در حالي كه ميبايستي تا آخر سال 1352 پول ما را بدهند، اما نداشتند. حالا آمدهاند كه بياييد آن قيمت سال 1351 را بگيريد خانههايتان را تحويل بدهيد. آخر كجاي اين كار با قانون و با عدل و انصاف درست در ميآيد؟ من گفتم: بله همهاش برخلاف قانون است. اما در صورتي كه شهرستاني شهردار جديد كه ميگويند آدم بدي نيست به حرف ما گوش ندهد ناچاريم به دادگستري مراجعه كنيم در حالي كه خود من هم چشمم از دادگستري آب نميخورد.
الف- جلالي گفت: بله، روز و روزگاري ما قضات و وزير دادگستري خوبي داشتيم كه ميشد اميدوار به دادگستري شد. من خود خاطرهاي از اين امر دارم كه برايتان بگويم. در سال 1352 من تقريرنويس دادگاهي بودم كه آقاي افصح رئيس آن بود. روزي يادم ميآيد پروندهاي در دادگاه ما مطرح بود راجع به تقاضاي طلاق خانمي از شوهرش كه از قرار معلوم آن خانم از درباريها بود. در آن روز تلفني به رئيس دادگاه به اين طرز شد كه گوينده گفت آنجا دادگاه است؟ گفت بله. بعد گفت شما افصح هستيد؟ او گفت بله من آقاي محمدحسين افصح لنگرودي هستم. آن طرف گفت بله، خانمي امروز در دادگاه پروندهاي دارد شما حكم طلاق او را صادر كنيد. آقاي افصح صريحا گفت من پرونده را طبق معمول قبلا مطالعه نمودم كه امروز تكليف آن را معلوم كنم ولي دلايل مدعيه كافي براي صدور حكم طلاق نيست. و فورا گوشي را گذاشت زمين. بعد هم در رسيدگي به دعوا نظر خود را بر بطلان ادعا داد. فرداي آن روز حكم انتظار خدمت او از طرف وزير صادر گرديده به او ابلاغ شد. افصح در ميان ابراز همدردي قضات كه خواستند اقدامي كنند گفت من هيچ ناراحت نيستم. اولا خانم من ماهي چهل تومان حقوق دارد. ثانيا ثلث حقوق انتظار خدمت هم به ما ميدهند. من و زنم قناعت با همان پول ميكنيم و من ميروم مجاور امام رضا در مشهد ميشوم. البته چند ماه بعد شهريور 1320 شد و قدرت رضاشاهي رفت و ايشان دومرتبه به خدمت قضايي درآمدند. گفتم: بله، تا ديوان كشور هم رفتند و بعد به سن بازنشستگي رسيدند و فعلا هم زندهاند. آن موقع وزير دادگستري حق داشت قضات را مثل مأموري اداري تغيير دهد ولي بعدا اين حق از او سلب شد.
ب- جلالي گفت: خاطرهاي ديگر هم از وزيري دارم كه او هم اللهيار صالح است كه وزير دادگستري شده بود. به دفتر دادسرا آمده بود از ضيائي مدير دفتر پروندهاي خواست و من حامل آن پرونده همراه وزير بودم. يكي دو نفر دورش بودند از ارباب رجوع و تقاضا داشتند درباره پروندهشان كه در دادگاه مطرح است ايشان اقدام كنند. اللهيار صالح به آنها گفت من وزير دادگستري هستم و حق ندارم در كار دادگاه مداخله كنم و مكرر اين را تكرار نمود و آنها را رد نمود.
2- من گفتم: بله، شرايط زمان البته تأثير در اخلاق دارد ولي كساني كه خدا را ميشناسد و وجدان و شرف دارند تحت تأثير قرار نخواهند گرفت چنان كه مثالي از همين آقاي افصح زديد كه در دادگستري قبل از شهريور 1320 كه سايه رضاشاه بر آن افتاده بود و براي صدور يك حكم مخالف ميل دربار بود كه وزير دادگستري آن رفتار را با او نمود و البته ديديد كه آن قاضي با شرف با چه خونسردي آن ابلاغ انتظار خدمت را تلقي نمود. در آن روزها از قانون اساسي يك تفسير نابجايي در مجلس شوراي دوره رضاشاه كرده بودند كه دست وزير دادگستري را براي تهديد قاضي باز گذارده بودند كه آنچنان رفتاري با قضات مينمود اما در آن موقع در حوزه قضايي كشور ما قضاتي چون افصح بودند كه قانع به حقوق ماهي چهل تومان خانمشان و ثلث حقوق ناچيز خودشان بودند و هرگز از گرز ِ تغيير شغل يا انتظار ِ خدمت نميترسيدند و بر عقيده مستقل خود در قضاوت باقي ماندند در حالي كه پس از سقوط قدرت مطلقه رضاشاه در نتيجه اقدامات امثال ما در روزنامهها و تبليغات زياد آن تفسير قانون اساسي لغو گرديد و ديگر وزير دادگستري نتوانسته و نميتواند آن رفتاري را كه وزير وقت با افصحها ميكرد تكرار كند، يعني قاضي دادگستري فعلي قوه قضائيه ما از استقلال قضايي بهرهمند است. مع هذا اخلاق و روحيه قضات امروزه ما مثل همه افراد نسل جديد طوري از استقلال انحراف يافته است كه چند روز پيش دوستي نزدم بود به مناسبتي صحبت از فرزند مرحوم موسويزاده به ميان آمد كه سالها رئيس دادگستري استانهاي كشور و رئيس شعبه استان تهران و بالاخره مدتي هم وزير دادگستري در كابينه قوام السلطنه بود. آن شخص ميگفت: فرزند موسويزاده به من گفت پدرم وصيت كتبي به من نموده است كه اگر كلاهت به عدليه افتاد دنبال آن نرو (حاضرين به شدت خنديدند) حالا حساب كنيد آن شخص الان بيش از بيست سال است فوت نموده و دوره غيرمستقل بودن قاضي و دوره استقلال او را هم در مقام قضاوت خود ديده است و همچنين دوره وزارت دادگستري را در زمان استقلال قاضي هم گذرانيده وقتي به دادگستري آن روز، خود اين طور بدبين بود ديگر امروز اوضاع اين دادگستري چه خبر است؟ اين گراني شديد زندگي و اين هوا و هوسها و اين فشارهاي دستگاههاي حاكمه كشور به قوه قضائيه كه در عين حال كه در قانون اساسي قاضي را مستقل شناخته كمترين مقاومتي از قضات در برابر اعمال نفوذها در بين نيست بلكه خودشان هم براساس تمايلات خود انحرافات آشكاري دارند، چه خواهد شد؟ بله، امثال اللهيار صالح در اين كشور وزير و قاضي بودند در موقعي كه موسويزاده آن وصيت را نموده بود. حالا او زنده شود و ببيند چه خبر است! من شنيدم نيكپي وقتي شهردار بود و ديد در مطبوعات و دادگستري از او انتقاد ميشود دست به دامن شاه شد. از آنجا دستور رسيد كه در روزنامهها چيزي عليه شهرداري و او نوشته نشود و به دادسراي شهرستان و ديوان كيفر هم وزير وقت دستور داده بود شكايات عليه شهرداري را بايگاني كنند! حالا حساب كنيد در يك همچه اوضاعي چه اعتباري به اين قوه قضائيه كشور ما ميتوان قائل بود؟ آخر چه حقي وزير دادگستري دارد كه به دادستان دستور دهد شكايت شاكي را رسيدگي نكنند؟ تازه او همچه دستوري بدهد، چطور دادستان اين دستور را اجرا ميكند، خصوصا اينكه هيچ وزير دادگستري چنين دستور كتبي نخواهد داد و دادستان با اينكه قاضي است مع هذا اگر او را قاضي ايستاده حساب كنيم كه وزير دادگستري ميتواند او را تغيير دهد درباره چنين دستور شفاهي بايد مطالبه امر كتبي كند نه اينكه تسليم دستور شفاهي گردد. به هر حال وضع دادگستري كشور ما اسفناك است.
3- با دكتر مصطفي الموتي و ملك محمدي نشسته بوديم صحبت ميكرديم از اوضاع روز:
الف- محمد ملكمحمدي گفت: من تعجب نمودم وقتي آن مطلب را در روزنامهها خواندم درباره دكتر علي اميني كه به فشار كندي، رئيس جمهور امريكا و نيازمندي ايران به يك وام 35 ميليون دلاري بود كه او نخستوزير شد. بعد هم با سانسور جرايد و كارهاي ناروا با ورشكستگي مواجه گرديد و كنار رفت. مهمتر از همه اينكه يك شخصيت امريكايي اين مطلب را در امريكا افشا نمود و در مطبوعات و راديو ايران منعكس گرديد. من آن روز كه اين خبر را خواندم با توجه به اينكه كندي از همان حزبي بود كه فعلا هم كارتر است و ملاقات شاه و كارتر نزديك است نفهميدم چرا يك همچه مطلبي كه مربوط به شانزده سال پيش است واگو ميگردد و از آن تعجبآورتر اينكه من در روز سلام چهارم آبان در كاخ گلستان ديدم دكتر علي اميني آمده بود براي سلام شاه و بعد هم مضحكتر اينكه او در صف وزراي سابق به شاه تبريك گفت و اين خبر در راديو در يكي از برنامهها پخش شد اما در برنامههاي ديگر نام او حذف شد!
ب- دكتر الموتي در حالي كه ميخنديد گفت: بلي، خيلي رو ميخواست از دكتر اميني كه با انتشار چنان مطلبي در آن روز سلام وارد كاخ گلستان شده در صف سلام براي تبريك حاضر گردد. واِلا وقتي او حاضر شد البته بايد او به شاه در آن صف تبريك بگويد، زيرا قديميتر از او در صف فعلي نخستوزير يا وزيري نبود. قبلا تا علي منصور زنده بود قديميترين نخستوزير سابق كشور بود. او سلام تبريك از طرف وزرا و استاندارهاي سابق ميگفت. البته در حال حاضر از همه قديميتر كه زنده است دكتر اقبال است اما در صف شركت ملي نفت و پيشكارهاي خصوصي و عمومي قرار دارد كه هميشه او تبريك ميگويد. بنابراين تبريك گفتن او امري است عادي، ولي مضحك اين است كه هم شاه از او بدش ميآيد، مخصوصا بعد از انتشار آن خبر و هم او از شاه ناراحت است كه همچه مطلبي را قطعا خود او ديده دستور داده است پخش گردد. اما اين دو نفر چگونه با اينكه در دلشان به هم بد ميگويند آن طور تظاهر مينمايند اين هم از معجزه سياستمداري است.
پ- الموتي در حالي كه بعد بلند بلند ميخنديد گفت: نكته جالب اين است كه من از هويدا پرسيدم اين خبر مربوط به دكتر اميني، چي بود در اين موقع منتشر گرديد؟ او گفت من هم نميدانم ريشه آن چيست؟ اما فرداي آن روز دكتر اميني به من تلفن كرد و گفت در روزنامهها يك همچه خبري خواندم كه نفهميدم چيست؟ من فقط ميدانم روزي فرمان نخستوزيري به دستم رسيد حالا كي به كي فشار آورده است به من چه و من از آن خبر ندارم. حاضرين زدند زير خنده از اين طرز صحبت دكتر علي اميني!
ت- الموتي كه پهلوي من نشسته بود بعد خيلي يواش كه ديگران نشنوند گفت: انتشار اين خبر كه بر ضرر شاه بود، زيرا نشان داد كه او تأثيرپذير است و تحت فشار يا خواهش خارجيها مخصوصا امريكاييها نخستوزير تعيين مينمايند. منتها يك روز كندي به قول آنها براي 35 ميليون دلار وام، اين تحميل را مينمايد. يك روز هم مثلا كارتر براي فروش اسلحهاي كه شاه بدان اظهار نيار ميكند تحميل ديگري ميكند. چنان كه يك روز هم فرمان سه وزير عضو كميته حزب توده را به وزارت در كابينه قوامالسلطنه صادر نمود. چنان كه فرمان وزارت دادگستري نورالدين الموتي عضو ديگر كميته حزب توده را در كابينه همين دكتر علي اميني صادر نمود. من گفتم اتفاقا براي من هم اين تعجب دست داد. الموتي گفت: در دستگاه شاه كه مغزي نيست كه امري را با مطالعه انجام دهند. يك وقت يك پيشخدمت يا يك برادر و خواهر او يك حرفي ميزند او هم فورا دستور اجرا ميدهد آن وقت اين طوري درميآيد! من خيال ميكنم كه اين هم دسته گلي بود كه اردشير زاهدي از امريكا آب داده است!
ث- بعد دكتر الموتي گفت: ما واقعا گرفتاري بدي پيدا كرديم سابق كه دو حزبي بود ما، در فراكسيون خود كه اكثريت بوديم در لوايح دولت، قبل از اينكه جريانات پارلماني خود را سير كند مطالعه ميكرديم، عيبهاي آن را به دولت گوشزد مينموديم و آن را اصلاح ميكردند و مجددا براي مطالعه ميآوردند. ما در اتاقهاي دربسته هرچه انتقاد داشتيم ميكرديم. از آن طرف هم فراكسيون حزب مردم كه به اصطلاح اقليت بود كه بيش از پيش، از جنبه انتقادي، لوايح را مطالعه مينمود و نطقهاي مخالف هم در لوايح ميكرد به اين ترتيب تا حدي كوشش ميشد كه اشتباه كمتري در لوايح باشد اما حالا كه اسمش يك حزبي است واصلا مفهومي از حزب نميبينيم جز اينكه 360 ميليون تومان از بودجه مملكتي به عنوان هزينه حزب و نشريات آن از بودجه كل كشور خورده ميشود. ما، در لوايح دولت واقعا بلاتكليف هستيم، خصوصا در مطالبي كه قبلا شاه تصميم ميگيرد، يعني يا به او تلقين از متملقين داخلي ميشود و يا خود افكاري پيدا ميكند كه به صورت اصل جديد انقلاب و يا دستور جديدي فرمان صادر مينمايد در آن صورت دولت و پارلمان ديگر آزادي بحث و مطالعه را از دست ميدهد و در چهارچوب فرمايش ايشان ناچار است مطالبي به عنوان قانون درآورد كه البته جنبه عملي آن همين اوضاعي است كه در اصول انقلاب ايشان ميبينيم به چه روزگاري زندگي اقتصادي و اجتماعي و اداري كشور ما را انداخته است. الان اين موضع زمين را فكر كنيد كه چه وضعي به وجود آوردهاند. شاه ميخواست زمين را رسما ملي اعلام نموده باشد اما برادرها و خواهرها و نوكرهايش بيش از ديگران بورس باز هستند، به آموزگار فشار آوردند او هم به شاه گفت فكر ملي شدن زمين به اين صراحت در حال حاضر به كلي كار اقتصاد كشور ما را متوقف ميسازد و شاه را به هر نحوي بود از اين فكر منصرف نموده بود. بعد آن اصل را شاه اعلام نمود كه قيمت زمين از تورم معقول سال نبايد بيشتر باشد. باور كنيد اينكه ميگويم از منبع موثق گفتم، زيرا جمشيد آموزگار به چند نفر از زميندارها گفته بود دعا كنيد به جان من كه به دادتان رسيدم جلوي ملي شدن زمين را گرفتم. بله، فعلا آموزگار و انصاري نشستهاند و فكر كردهاند اين اصل اعلام شده شاه را درباره زمين چه جوري در قالب قانون درآورند. چند روز پيش انصاري به من گفت بله، فكر خوبي براي زمين كردهايم. گفتم آن فكر چيست؟ گفت قيمت زمين را تثبيت ميكنيم و ارزش منطقهاي كه دولت هر سال تعيين مينمايد به اضافه 25 درصد مثلا براي امسال اجراي اين امر را هم اين طور قرار ميدهيم كه هر كس بيش از اين مقدار خريد، دولت آن زمين را به همان قيمت تثبيت شده حق دارد از او بخرد و خود تملك كند. دراين صورت هيچ شخصي حاضر نيست بيش از قيمت رسمي زمين اقدام به خريداري كند تا بورس بازي به ميان آمده باشد. من به انصاري گفتم اينكه باز هم يك دكان جديد است براي مأموريت دولت كه مردم را بدوشند از هر كس بخواهند پولي بگيرند ميگويند بيش از نرخ رسمي معامله كردي تا خر كريم نعل شود، و از هر كس هم نخواهند كار به كارش ندارند. من به دكتر الموتي گفتم: خوشبختانه جان كلام را شما گفتيد. مقصود دستگاه هم در اتخاذ تصميمات كشور ما همين است كه دست دولت و دولتيها باز باشد تا آنجا كه نبايد اثري از قانون به كار رود، مثلا معاملات زمين برادرها و خواهرها و نوكرها و پولبدهها به مأمورين دولت، آنها قانونا ًً ميتوانند چشمهايشان را هم گذارده حرفي نزنند اما آنجا كه براي نشان دادن اجراي قانون بخواهند زهرچشمي از آدمهاي معمولي بگيرند پدر صاحب زمين را درآورده جار و جنجال راه اندازند. الموتي گفت: عين حقيقت است كه گفتي.