روايت كرده اند که:
پس از آنكه سرلشكر زاهدي در سال 1953 با حمايت سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) در ايران دست به كودتا زده و موفق شد دكتر محمد مصدق را از نخستوزيري ساقط نمايد، شاه و ملكه ثريا كه از ترس شورش مردم در دوران اقتدار مصدق به رم پايتخت ايتاليا گريخته بودند بار ديگر توانستند به ايران بازگشته و قدرت را در دست بگيرند. از اين رو بود كه شاه همواره خود را مديون سرلشكر زاهدي ميدانست و به همين خاطر هم ابتدا سرلشكر زاهدي را به نخستوزيري گمارد. سپس دختر خود، شهناز را به عقد پسر سرلشكر به نام اردشير زاهدي درآورد و چندي بعد هم او را به وزارت امور خارجه گمارد. اردشير، جواني بود كه هرگز تحت تأثير تربيت مذهبي نبود و بر همين اساس بسياري از مسائل اخلاقي را زيرپا ميگذاشت. زماني كه او مسووليت وزارت امور خارجه را برعهده داشت با انتخاب القاب زشت و ركيك براي معاونان و مشاورانش به آنها توهين ميكرد، مثلاَ هرگاه ميگفت « بي شرف» يا « حرامزاده» يا « پدرسوخته» به اتاقش بيايد همه فوراَ درك ميكردند منظور او كدام يك از معاونين پر طمطراق وزارت امور خارجه است!
____________________________
برگرفته از پشت پرده تخت طاووس. مينو صميمي. ترجمه دكتر ابوترابيان