ب – پرويز ايزدي ميگفت: كارلوس از قراري كه در اروپا انعكاس داشت شكار خوبي تا به حال از پولهاي نفت زده است. علاوه بر صد ميليون دلار باج از شاه وقتي دو سه سال پيش در وين حمله به مقر اوپك نمود جمشيد آموزگار و وزير نفت عريستان سعودي را گرو گرفت و تهديد به قتل نمود 25 ميليون دلار از شاه ايران و 50 ميليون دلار از پادشاه عربستان سعودي باج گرفت تا دست از سر آن دو نفر برداشت. البته از اين پولها خرج ميكند در همان كشورهاي اروپايي كه آزاد باقي ميماند. بله، پولهاي نفت كشورهاي نفتخيز به انواع مختلف بايد تلف شود از جمله به اين شكل! من از اين مطلب تعجب نمودم كه چطور چنين مبالغ هنگفتي يك تروريست توانسته از دو پادشاه دريافت كند كه پرويز حرف مرا قطع نموده و نگذاشت توضيح بدهم گفت: خود كارلوس عكس اين سه چك را در يك از روزنامهها گراور نمود و منتشر ساخت.
ت – قدرت ايزدي گفت: وضع ايران در اروپا مورد انتقاد شديد مطبوعات ميباشد، مثلاً در روزنامههاي آلمان به ايران حمله شده است كه چطور ايران ادعا دارد كشور صنعتي شده است. صد سال ديگر هم ايران به پاي صنعت اروپا نميرسد. فعلاً هم كه بنابه اين ادعا كشاورزي و دامداري خود را هم از دست داده همه چيز خود را از خارج وارد ميكند. سؤال خبرنگار كيهان از شاه در مصاحبهاي كه دو روز قبل از 25 شهريور امسال نموده بود در اين باره كه به طور كلي خارجيها چنين ميگويند اشاره به همين انتقادات روزنامههاي آلمان بود. اما جواب شاه مضحك بود كه گفته بود آنها از روي حسادت اين حرفها را ميزنند. ما بايد اول بشويم دوم و سوم را من قبول ندارم! رفقا زدند به خنده.
ث – پرويز ايزدي گفت: چندي پيش در آمل يك اتومبيل حامل ترياك كه از خراسان از راه هراز به سوي تهران ميآمد به مناسبت غرور راننده كه با اتومبيل ديگري درگير شده بود جلب نظر پاسگاه اول شهر را نموده وقتي بار اتومبيل را ديد معلوم شد همهاش ترياك است فوراً ترياكها را ضبط و راننده را با پرونده به دادگستري فرستاد كه خبر اين كشف بزرگ در روزنامه كيهان منتشر گرديد. اما چند روز بعد راننده آزاد گرديد و ترياكها حمل اتومبيل به تهران آمد. رئيس پاسگاه كه با من دوست بود به من گفت چه كنم از تهران تلفن شد كه ترياكها مال والاحضرت شاهپور غلامرضاست فوراً بار اتومبيل تحويل راننده دهيد. 1 همين دستور به دادستان آمل نيز داده شد كه او را آزاد نمود آمده اتومبيل و ترياك را به تهران برد.
2 – سيدحسين خليلي، عضو قديمي شركت ملي نفت گفت: اين شاهپور غلامرضا در همه جا ديده ميشود و از هر سوراخي سر درميآورد. مگر اينها چقدر ميخواهند از اين كشور سوء استفاده كنند؟ دو سه سال پيش كه رئيس انبار پخش نفت بودم محرمانه دستوري به من رسيد كه از انبار پخش نفت به انبار سازمان روغنسازي اوسو وسايل ارتباطي و فني امري را انتقال دهم كه از نظر فني براي كار روغن سازي اوسو بسيار مهم [بود] و اگر خود آن سازمان ميبايستي آن را آماده سازند چهل پنجاه ميليون تومان برايشان خرج برميداشت. بعد كه به همين مناسبت كه چرا دكتر اقبال چنين دستوري محرمانه داده است در مقام تحقيق برآمدم كه روغن سازي اوسو كه درآمد فراواني دارد مال كيست؟ معلوم شد كه سهامدار عمده آن همين شاهپور غلامرضا است. البته عدهاي از افراد خانواده فرمانفرما و غيره كارگردان آنند. خليلي بعد در حالي كه ميخنديد گفت همه اعضاي خاندان سلطنت مشغولاند. در دوره رضاشاه فقط خود او ظلم ميكرد و مال مردم را ميگرفت حتي نزديكترين افراد به او كه مأمورين املاك او بودند جرئت ظلمورزي نداشتند، فرزندانش كه هيچ، حالا ديگر از رئيس خانواده بگيريد تا گربههاي سرسفره خاندان به شدت مشغولاند، مثلاً همين شهريار شفيق، فرزند ديگر والاحضرت اشرف كه البته برادرش شهرام معروفيت زيادي در تهران در استفاده از هر راه دارد در جنوب كاملاً مشغول است او مقام معاونت فرماندهي كل نيروي دريايي ايران را دارد و علاوه بر اينكه در امور مالي و اداري استان بنادر حكومت واقعي دارد در امور قاچاق كالاها سخت وارد است و از قاچاقچيان باجها ميگيرد و در حقيقت كاري بدون دخالت او نيست.
56/7/12– ديروز و پريروز مسافرتي به مازندران نمودم. پريشب منزل جمشيد قائمي در « كلايه بن» ماندم، زيرا جلوي باغ ميانخالهام را شركت لولهكشي براي آب رامسر چنان كنده بود كه چاله آن علاوه بر اينكه راه اتومبيل را به باغ مسدود نموده بود پياده هم نميشد بدانجا رفت. به علاوه ديوار و بعضي درختهاي باغ را هم خراب كرده بودند. من خوشحال شدم كه اين جوان در اين هفت هشت سالي كه با من ارتباط يافته است در كار معاملات ملكي با حمزه رمضاني، جوان ديگر اهل « كلايه بن» كه سواد فارسي بيشتري دارد توانستهاند تابلويي به نام « آژانس سبز» دم دكان سر راه جاده اسفالته كناره به « كلايه بن» نصب نموده به كار دلالي ملك پرداخته و توانسته است خانه دو طبقهاي به طرز ساختمانهاي فعلي پشت خانه مهدكودك اول ميهمانخانه بسازد. او مدتي بود كه به من و همه متشبت ميشد، برق به ده كلايه بن كه سر راه شهسوار – رامسر است اتصال يابد، (زيرا برق سرتاسري از كناره عبور [ميكرد] و از ده اتصال [داشت] به قريه مزبور كه وصل به شاهراه مذكور است) نه تنها اشكالي ندارد بلكه از وظايف شركت برق است. ولي كار به جايي نميرسيد. مرتب از طرف انجمن ده [و] انجمن شهرستان نامهها به وزير نيرو [و] به وكيل شهسوار نوشته ميشد. خبري نبود. حتي به وسيله من نامههاي اهالي به دكتر الومتي داده شد. وقتي ليدر فراكسيون حزب ايران نوين در مجلس بود او با وزير نيرو صحبت كرده بود نتيجهاي نداد، زيرا رئيس شركت برق در رشت كه اختيار كار دست اوست هزينهاي بيش از يك ميليون ريال نداشته بود براي اين اتصال از قبيل پست ترانسفورماتور 2 و نصب آن و ساختمان آن و همچنين سيمهاي اتصالي اصلي تا بعد براي هر متقاضي انشعابي نيز طبق مقررات هزينه اختصاصي و وام و غيره دريافت شود. اما او با خوشحالي به من اعلام داشت كه كار برق حل شد و به كلايه بن اتصال يافت و خانه من هم تا سه روز ديگر برق آن متصل ميشود. من از او پرسيدم: از چه راه توانستيد به اين توفيق دست يابيد؟ گفت: از وجود همين خانهاي كه ساختهام و سر راه است اين استفاده شد. دوستي دارم شبي براي گردش تابستان و [رفتن] 3 دريا دوست خود را آورده بود به منزل من. بساط ترياك هم كه معمولاً مأمورين ثبت اسناد و غيره از اين منزل استفاده ميكنند پهن بود. آنها هم مشغول شدند. بعد، همراه دوست من معلوم شد شخصي است به نام « فرشچي» كه صاحب قدرت است [و] در حزب رستاخيز ايران همه كاره است و آموزگار دبيركل حزب هر چه او بگويد انجام ميدهد. من گفتم ميبينيد ما در اين كناره قرار داريم و برق را ميبينيم به خانههاي كناره متصل است اما خانه من و ده كلايه بن كه وصل به خانه من و حمزه است محروم هستيم. شركت برق از ما همچه پولي ميخواهد! ما خجل هستيم كه از شما مسافرين دريا با چراغ گاز داريم توي اين هواي گرم پذيرايي ميكنيم. فرشچي گفت شركت برق فضولي ميكند، فوراً شرحي به دكتر جمشيد آموزگار دبيركل حزب رستاخيز بنويسيد به من بدهيد درست خواهم كرد اين بود كه فوراً حمزه رمضاني نامهاي نوشت و مهر و امضاي انجمن ده را ذيل آن گذاشت و به او داد چند روز بعد مژده دادند كه نامهاي آمرانه از طرف آموزگار به رشت نوشته شد كه بدون گرفتن وجهي از اهالي كلايه بن كه از اعضاي فعال حزب رستاخيز ايران ميباشند برق اتصال يابد. اين است كه ما داريم از اين نعمت كه سالها محروم بوديم بهره مند ميشويم و اظهار خوشوقتي ميكرد.
3 – هيبتالله مسعودي، راننده من گفت: من نميدانم اين فرشچي كيست كه لولهنگ 4 او خيلي آب ميگيرد، زيرا اين ثابت الموتي كه در انتخابات مجلس رودبار الموت رقيب دكتر مصطفي الموتي در آن انتخابات شده بود به دست اين فرشچي آن طور درجه و درجه ميكرد. حالا ديگر اين ثابت بيش از پيش براي ماها در رودبار خط و گرو ميكشد كه دفعه ديگر وكيل مسلم رودبار و الموت هستم. من گفتم: بله، اين شخص محرمترين شخص به دكتر جمشيد آموزگار نخستوزير فعلي كشور است. نزديكي او به آموزگار از موقعي شروع شد كه آموزگار وزير دارايي بود و او هم عضو آن وزارتخانه بود. محمود وارسته كه در آن موقع مديركل كارگزيني آن وزارتخانه بود ميگفت: معاملات پولي براي معرفي كارمندان وزارتخانه از طرف وزير به او براي صدور ابلاغهاي كارها به وسيله اين شخص انجام مييافت. حتي منزل او آماده پذيرايي محرمانه و خصوصي آموزگار شده بود با بعضي از سكرترهاي دلخواه وزارتخانه بعد هم كه آموزگار به وزارت كشور منصوب گرديد با هيچ يك از معاونين و مديركلهاي آن وزارتخانه محرميت نداشت جز همين فرشچي كه به او مقامي در وزارت كشور داده بود. كار انتصابات استاندارها و فرماندارها و غيره محرمانه با فرشچي بود. وقتي هم دبيركل حزب شد فرشچي را رئيس امور مالي حزب نمود، زيرا بودجه حزب رستاخيز كه از بودجه مملكت پرداخت ميگردد روزي ده ميليون ريال است كه در اختيار دبيركل قرار دارد. حالا هم كه نخستوزير شده است اولاً او را معاون نخستوزير و سرپرست اوقاف كشور نموده است كه پست نان وآبداري است هم از نظر بذل و بخشش املاك موقوفه به عنوان اجاره 99 ساله و فروش به صورت تبديل به احسن و هم استفاده ها از صاحبان كاروانهاي حج و امثال آن و از طرف ديگر هم همين شخص را مديركل امور مالي نخستوزيري هم نموده است، زيرا تنها بودجه محرمانه نخستوزيري روزي بيست ميليون ريال يا هفت ميليارد ريال در سال است. البته بودجه رسمي نخستوزيري و وابستههاي آن كه ده ها ميليارد است آنها هم احتياج به رئيس امور مالي مطمئن دارد كه همين فرشچي مورد علاقه آموزگار در رأس آن قرار دارد. حالا ديگر نميدانم رئيس امور مالي حزب هم هست يا خير؟
4 – جمشيد قائمي نگاهي به هيبتالله مسعودي نموده گفت: پس من با عجب آدمي رابطه دوستي پيدا كردهام. اين دفعه اگر آمد پذيراي شاياني از او ميكنم. سعي مينمايم برايش ماهي آزاد اگر بتوانم بگيرم كه به جمشيد آموزگار هم بدهد. من خوب است از او بخواهم يك توصيه به شركتي كه در تهران، وانتهاي نيسان را ميفروشد بكند كه ماهي يك نيسان به قيمتي كه در تهران ميفروشد در اختيار من قرار دهد كه من از تفاوت فروش آن در بازار آزاد از هر يك از آنها در ماه مبلغ 170 هزار ريال استفاده كنم، زيرا نوبت تحويل نيسان چند ماه است و خريداران حاضرند اين مابه التفاوت را بدهند. الان حاج رسولي، نماينده آبتين در شيرود طبق توصيه او به [شركت] نيسان از اين كار استفاده ميكند!
5 – مسعودي گفت: خيلي استفادههاي ديگر هم ميتواني بكني، فقط حواله سيمان در ماه به مقدار مثلاً پنجاه تن داشته باشي تفاوت بازار آزاد با رسمي آن در كيسهاي چهل تومان لااقل ببين چقدر برايت دخل دارد؟ ما براي ساختمان حمام قريه اوان (دهي است از دهات رودبار الموت كه مسقط الرأس اوست) حوالهها گرفتيم و مازاد مورد احتياج را فروختيم در بازار آزاد و مسجد را هم توانستم علاوه بر حمام بسازيم. حتي از اينكه كتابچههايي از خوزستان براي مسجد ده ما ميآمد كه جنبه مذهبي داشت استفاده نموده به مديرعامل كارخانه سيمان آنجا نوشتم احتياج به سيمان براي ساختمان مسجد داريم. يكصد تن حواله سيمان از همان كارخانه گرفتيم. با آنكه براي ساختن حمام كه شركت تعاوني روستايي از آن آگاه بود طبق دستور شركت مزبور پنجاه تن از كل حواله را در بازار آزاد فروختيم. من فكر ميكنم فعلاً در اين مملكت همه چيز را ميتوان با اين گونه توصيهها و اقدامات مورد استفاده قرار داد، زيرا هيچ چيز وضع عادي خود را ندارد همهاش توصيهبازي است و نرخهاي رسمي و آزاد كه مورد استفاده آنهايي است كه دلشان بخواهد! من از شنيدن اين حرفها به خود گفتم اين طور است كه زندگي به سرعت گران شده است كه همه به تنگ آمدهاند، در همه چيز زندگي مردم واسطهها استفاده كلان دارند، آن وقت بر قيمتها افزوده ميشود و همه دچار ناراحتي و عذاب گرديدهاند!
____________________________________________
1. در متن « كنيد».
2. در متن « ترانسماماتور است. دستگاهي كه براي افزودن يا كاستن نيروي الكتريسيته به كار رود.
3. در متن « گرفتن».
4. در متن « لوله هنگ» آفتابه گلي، ابريق. لولهنگش آب ميگيرد يعني صاحب نام و عنواني است. (فرهنگ معين)