ماهنامه شماره 22 - صفحه 4
 

  » خاطرات ابوالحسن عميدي نوري

 

36/6/29 ــ ديروز اميرقلي اميني مرد استثنايي ايران كه از ده سالگي الي حال كه به هشتاد سالگي رسيده از كمر به پايين فلج است و سابق او را كول مي‌كردند و حالا با تصادفي كه اتومبيلش دو سال پيش در راه اصفهان به سلطان‌آباد (ملك شخصي‌اش) [كرده بود]، همان نيمه بدن فلج شده پنج ساعت در شن و سنگ مانده بود و او را چنان فلج در فلج نمود كه حالا پس از يك سال و نيم معالجه فقط مي‌توانند در يك اتومبيل آمبولانس مانند او را بخوابانند تا سفر كند. از مسافرت خراسان پس از زيارت مشهد مقدس كه مراجعت نموده بود به ديدنم آمده بود. اين مرد استثنايي كه در عمر خود كتابها نوشته و زبان عربي و فرانسه را پيش خود روي تخت خانه‌اش ياد گرفته و منشأ خدمات اجتماعي از انجمن شهر و شيروخورشيد سرخ و تأسيس روزنامه اصفهان كه قبلاً اخگر بود پرداخته است ديروز يك ساعتي در باغ منزل من با خانم و فرزندانش كه در اتومبيل ديگري بودند با من به گفت وگو مي‌پرداخت و باز هم نشاط هميشگي خود را داشت جز اينكه به قول خود به من گفت: شما مي‌دانيد كه من ماهها در منزلمان در تهران مي‌ماندم هيچ وقت از حالت فلج خود نناليدم ولي از اين فلج در فلجي كه برايم پيش آمد نزد خدا ناليدم به خدا گفتم كه آخر ديگر چرا بايد اين طوري شوم؟ به هر حال باز هم خوشوقتم به همين حال هم به كارهاي فكري و عمرانيم مي‌پردازم و از خداوند سپاسگزارم كه باز هم توانستم شماها را در اينجا ببينم. بعد به من گفت: اين مرد كه امروز وزير دادگستري شده است آدم بدي است. وقتي در اصفهان بود هم سوء استفاده‌چي بود و هم بداخلاق. به همين جهت من با او در روزنامه‌ام مبارزه داشتم تا اينكه به وزارت اطلاعات و جهانگردي رسيد. از اصفهان به تهران آمد. در آن سِمَت بود كه فرصتي به دستش آمد كه نيش خود را به من زده باشد، زيرا تصميم شاه بر اين شد كه همان طوري كه در تهران بسياري از روزنامه‌ها و مجلات را مانع انتشار شدند، در شهرستانها هم همين تصميم عملي گردد، آن وقت اين آدم روزنامه اصفهان مرا هم مشمول اين تصميم قرارداد در حالي كه فاصله بين موقعيت و تيراژ و مطالب روزنامه من با ديگران از زمين تا آسمان است. البته من هم كه بيزار [از] اين طرز روزنامه‌نويسي بودم كه اختيار قلم دست خودم نبود از اين پيشامد راضي شدم، زيرا اولاً چاپخانه‌ام را به قيمت خوبي فروختم ثانياً محل چاپخانه و اداره روزنامه را ماهي ده هزار تومان اجاره دادم كه وضع ماليم بسيار خوب شده است ولي به هر حال هيچ وقت وِل كنِ اين كيان‌پور كه چنين زخمي به من زد نيستم. شاهكاري زدم كه در تاريخ ايران كسي نزد. روزي كه او وزير دادگستري شد تلگرافي از اصفهان به او مخابره نمودم كه 145 تومان حق مخابره آن شد. در آن تلگراف به او به عنوان وزير دادگستري تبريك گفتم و نوشتم اين تبريك وقتي درخور شماست كه به ظلمي كه وزير سابق اطلاعات و جهانگردي به من نموده (برخلاف قانون اساسي و قانون مطبوعات مانع انتشار روزنامه اصفهان گرديد ميليونها تومان خسارت مادي به من زده است) به عنوان وزير دادگستري رسيدگي كنيد تا خسارات مادي و معنويم از او وصول گردد. ان شاءالله از اصفهان متن اين تلگراف را براي شما خواهم فرستاد.

 

دو هفته بعد تلگراف ديگري به او نمودم به اين مضمون كه اي وزير دادگستري ايران، ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه سابقه عدالت آن در يك هزار و چند سال پيش چنين بود كه هر مظلومي دست به زنجير عدالت مي‌زد فوراً جواب او از صداي زنجير كه به گوش شاه مي‌رسيد داده مي‌شد. من الان بيش از دو هفته بابت تظلمي به شما از وزير سابق اطلاعات و جهانگردي [شكايت] نمودم و در انتظار احقاق حق و جواب مي‌باشم. پاسخ من چه شد؟ آخر شما ادعاي عدالت و حقگزاري داريد؟ بعد در حالي كه هر دو مي‌خنديديم گفت: حالا مي‌خواهم رسماً عليه او به دادگستري شكايت كنم و مطالبه ميليونها خسارت نمايم! گفتم: حالا كه وزير دادگستري است شما را به بي حقي در محاكم محكوم مي‌كند هيچ، وقتي ديگري هم وزير دادگستري باشد همين خواهد بود. اولاً شما دليلي نداريد كه او دستور برچيدن اين روزنامه و صدها نشريه را در تهران و شهرستانها داده باشد بنابر اين كدام دادگاه به نفع شما رأي خواهد داد. ثانياً شما و من و همه مطلعين مي‌دانند كه خود هويدا جرئت خواباندن يك نشريه را نداشت تا چه رسد به كيان‌پور، وزير اطلاعات و جهانگرديش! شاه اين تصميم را گرفت و مأمور اجرايش هم سازمان امنيت بود كه فقط با يك تلفن به هر يك از مديران نشريه‌ها و همچنين چاپخانه‌ها دستور تعطيلي داد. آخر شما چرا مي‌بايستي در دوراني كه آزادي مطبوعات اين طور دستخوش است كه نظاميها در سازمان امنيت امر و نهي مي‌نمايند، قلم به دست گرفته مدعي آزادي و رعايت قانون اساسي در اين كشور باشيد. در شانزده سال پيش براي اولين دفعه كه امر و نهي سازمان امنيت با تلفن به من شد و جواب رد به متصديان دادم كه شما حق دخالت در كار مطبوعات نداريد و برخلاف امر و نهي آنها رفتار كردم به دستور شاه نشريه‌ام تعطيل گرديد، به خوبي مي‌دانستم عاقبت روزگار مطبوعات ايران همين خواهد بود كه مثل دوره رضاشاه محيط مطبوعات منحصر به همان اطلاعات و كيهان و مجلات غيرسياسي خواهد شد، زيرا ديكتاتورها از زيادي دعاگوها هم زياد خوشايند نيستند و آنها را موي دماغ مي‌دانند و دستور برطرف كردنشان [را] مي‌دهند. چند نشريه عصر و صبح را براي تبليغات دروغ كاريهاي نارواي خود كافي مي‌دانند و آگهيها را هم به آنها مي‌دهند كه كاملاً تسليم باشند!

 

36/6/31 ــ ديشب منزل سرتيپ بازنشسته، والي اميرابراهيمي [بودم] كه فعلاً هم آجودان شاه مي‌باشد و هم مسئول حفاظت در شركت ملي نفت است كه حقوق مكفي هم علاوه بر بازنشستگي از آنجا دريافت مي‌دارد، زيرا به دستور شاه فعلاً نظاميان طبق قانون خاصي داراي اين مزيت بر ساير كارمندان دولت‌اند كه مي‌توان از آنها در دوران بازنشستگي براي مأموريت ديگري غير از اشتغال در وزارت جنگ در ساير مؤسسات استفاده نمود. آخر، شاه خيلي مواظب نظاميهاست. مي‌خواهد آنها مشغول باشند كه خاطرش از ناحيه آنها راحت باشد و بيشتر باشگاههاي تهران كه در حقيقت قمارخانه است امتياز آن را به افسران ارشد داده‌اند كه هم به آنها نفعي برسد و هم گزارش اخبار از اجتماع افرادي كه به آنجا مي‌آيند به سازمان امنيت داده شود. البته افسراني كه مشمول اين عنايت هستند بايد سازمان امنيت آنها را معرفي كند. به هر حال من چون وكيل خانم تيمسار در پرونده زميني هستم كه در مازندران محاكمه آن مطرح است، براي مشورت با كارشناس ملكي « كلهر» كه او هم حضور داشت دعوت به شام در آنجا بودم كه وقتي وارد سالن منزل او شدم شخصي به نام « علي بهنام» هم علاوه بر « كلهر» آنجا بود.

 

 الف ــ علي بهنام كه بعداً معلوم شد در زمان وزارت بازرگاني مهدوي، مديركل تثبيت قيمتهاي آن وزارتخانه جديدالتأسيس بود و حالا مثل اينكه بيكار است مي‌گفت:

 

1ــ من فعلاً جزو « ضايعات نيروي انساني» هستم! همه خنديديم و من حرفش را قطع نموده گفتم: چطور؟ او لبخندي زده گفت: مگر نمي‌بينيد كه فعلاً دو كلمه « ضايعات» و « تنگناها» مد شده است، همه خرابيهاي بزرگ و فسادهاي ريشه‌اي اقتصادي و اجتماعي و اداري و سياسي كشور را تحت اين دو حرف، خيلي كوچك و بي مقدار جلوه مي‌دهند؟ من 25 سال سابقه خدمت دارم، و ليسانس در حقوق و اقتصاد دارم. مديركل تثبيت قيمتها بودم كه همين وزير بازرگاني فعلي به زحمت مي‌توانست وقت ملاقات با من پيدا كند، براي خمير دندان كه فروشنده آن است درباره قيمت آن با من چانه بزند! امثالِ من فعلاً  « ضايعات نيروي انساني» هستيم، اينها مي‌آيند وزير بازرگاني مي‌شوند آن يكي (مقصودش دكتر تسليمي بود) كه يك كارشناس فلزكاري بود مگر مي‌توانست وزير بازرگاني شود؟ چند صباحي او را آوردند، حالا اين خميردندان فروش را آوردند كه وزير بازرگاني گردد! اين چه مي‌تواند بكند؟ اينجا كشور عجيب و غريبي است كه هر امر غيرطبيعي و غيرمنطقي كه نمي‌شود تصور آن را كرد، مورد عمل قرار مي‌گيرد.

 

 2ــ ميزبان منزل « تيمسار بازنشسته، والي اميرابراهيمي» در حالي كه لبخندي داشت گفت: آقاي بهنام؛ مثل اينكه به حساب و كتابها دارند مي‌رسند. غلامرضا نيك‌پي شهردار سابق كه قدرت مطلقه‌اي بود، تحت تعقيب قرار گرفته است. من خنديدم و گفتم: آخر تيمسار شما چرا  بايد تحت تأثير شايعات غيرمنطقي قرار گيريد؟ البته من هم در اين چند روزه باور كنيد به هر كس رسيدم لااقل بيست نفر در حرفشان همين بود كه نيك‌پي با چمدان پر از دلار و ليره در فرودگاه براي سفر به اروپا دستگير شده است. ولي اين حرف از اساس غلط است هم نيك‌پي چنين كاري نمي‌كند هم صدور ارز به خارج آزاد است هم او سناتور مورد انتصاب شاه. يك روز بعد از استعفا از شهرداري تهران است چطور همچه خبري صحيح است!؟ تيمسار والي كه آجودان شاه نيز مي‌باشد جواب داد: من اطلاع صحيح دارم كه او در منزلش تحت نظر است و بيرون نمي‌آيد. علي بهنام خنده بلندي نموده گفت: نيك پي به يكي از دوستانش كه در اين باره به او حرفي زده بود جواب داد كه من فقط دلم مي‌خواهد تلويزيون تهران به من اجازه دهد يك دقيقه در تلويزيون خودم را نشان دهم و با يك دست فرمان سناتوري انتصابيم را ارائه دهم و با دست ديگر انگشت خود را به مردم نشان داده بگويم بيلاخ! آخر تيسمار؛ مگر قرار است دزدها و ام‌الفسادها تحت تعقيب قرار گيرند؟ شما چطور اين حرفها را مي‌زنيد؟ هويدا استعفايش را علناً اعلام نموده كه مقام ديگري را چون بايد اشغال كند از نخست‌وزيري استعفا مي‌دهد. تا به حال چنين استعفاي معلق و مشروطي در تاريخ سياسي ايران ديده شده است؟ او استعفا مي‌دهد در حالي كه فرمان وزارت دربارش صادر شده است. نيك پي از شهرداري استعفا مي‌دهد در حالي كه فرمان سناتوريش آماده است. اينها نوكرهاي خالص دستگاه مي‌باشند بايد بر روي اعمال ناهنجار دوره خدمتشان پرده فراموشي كشيده شود تا از مرور زمان و فراموشكاري ملت ايران استفاده بر در رفتن جنايتكاران بزرگ شده باشد.

 

ب ــ كلهر كارمند عالي مقام سازمان ثبت اسناد و املاك كه فعلاً بازنشسته آن سازمان و از كارشناسان معروف املاك مي‌باشد و جديداً از اروپا براي معالجه كسالت قلبي خود برگشته بود در حالي كه علي بهنام خداحافظي نموده و مي‌رفت خنده بلندي نموده گفت: تنها در كشور ما اين طور نيست كه اين آقا گفته است كه كارهاي عجيب و غريب مي‌شود بلكه در همه جاي دنيا وقتي درست دقت كنيم، در همه چيز اوضاع مغشوش و درهم و برهم است. من چند ماه پيش در تهران دچار انفاركتوس قلبي شدم مدتي در بيمارستان بودم. [در] بيمارستان قلب ملكه مادر شاه معالجه شدم. بعد به من گفتند خانه‌ات كه آپارتماني است در طبقه دوم و بايد از پله‌هاي بالا بروي نباش. از پله‌ها بالا نرو، حركت كم كن و از اين حرفها. بعد يك ماه پيش رفتم به اروپا خودم را كاملاً معالجه كنم. اول به انگلستان رفتم نزد پزشك متخصص قلبي در لندن معرفي گرديدم. او فقط دو دقيقه مرا معاينه نمود، يعني با يك نگاه سطحي به من و گذاشتن گوشي روي سينه‌ام در موضع تعجب گفت شما بايد مورد عمل قلب قرار گيريد. هر چه زودتر خود را حاضر كنيد شما را عمل كنم! من از اين طرز معاينه و اين جواب دچار ترديد شدم. به او جواب ندادم و موكول به مطالعه بعدي نمودم. سپس به فرانسه رفتم در پاريس به يك متخصص قلب فرانسوي هدايت گرديدم كه پيرمردي بود، او مرا معاينه دقيق نمود و از سوابق كارم و طرز حمله قلبي و معالجات در تهران سؤالات نمود و پس از همه اينها گفت قلب شما سالم است هر چه مي‌خواهي بخور، از طبقه همكف به طبقه بالا هم از پله‌ها بالا برو، زيرا اساساً تو دچار انفاركتوس قلبي نشدي، يعني قلب تو خوب است فقط دچار تشنج عضله قلب گرديدي كه شل است، او كه پرفسوري است معمر گفت انفاركتوس قلب سه نوع است يا اعصاب قلب ناراحت مي‌شود و يا رگهاي قلب و يا عضله قلب. اصلاً ايرانيها داراي عضلات محكم نيستند، زيرا ورزش نمي‌كنند، حركت نمي‌كنند، خور و خوابشان زياد است. به همين جهت دچار تشنجات عضله قلب مي‌گردند كه درد مي‌گيرد و نفس به ناراحتي مي‌كشند پزشكان اين را انفاركتوس قلبي معرفي مي‌نمايند، او به من توصيه كرد كه ورزش كنم، راه بروم، غذاي صحيح بخورم، سعي كنم عضلاتم تقويت شود. حالا (كلهر مي‌گفت) من مانده‌ام معطل چه كنم؟ آنچه فكر مي‌كنم آن پزشك قلب لندني شنيده بود ايرانيها نفت فراوان دارند و پولدارند مي‌خواست مرا تيغ بزند؟ دروغي گفت محتاج به عمل قلب هستي؟ من گفتم همه جا آدم شارلاتان هم هست. اما واقعاً آدم گير مي‌كند چه كند؟

 
     

2498- 11ع

ديدار غلامرضا نيك‌پي و اعضاي انجمن شهر تهران با محمدرضا پهلوي در كاخ گلستان

4059-4ع

اميرعباس هويدا به هنگام خداحافظي با چند تن از وزرا در جريان سفر به يكي از كشورهاي اروپايي. غلامرضا كيانپور در عكس ديده مي‌شود

1415- 4ع

سپهبد شاه بختي به هنگام اعطاي سردوشي به يكي از سربازان . والي اميرابراهيمي نير در عكس ديده مي‌شود

 

     
     

3734- 11ع

غلامرضا كيانپور در حال بوسيدن دست محمدرضا پهلوي در يكي از فرودگاههاي كشور

803- 11ع

غلامرضا نيك پي و اعضاي انجمن شهر تهران در مراسم سلام رسمي در كاخ گلستان

     


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org