ماهنامه شماره 13 - صفحه 5
 

 

 » انگشت نمكه خروارم نمك

 ريشة اين مثل به افسانه‏هاي كهن بازمي‏گردد. مي‏گويند پادشاهي دختري داشت كه دلش نمي‏آمد شوهرش بدهد. هرگاه خواستگاري براي دختر مي‏آمد بي درنگ او را رد مي‏كرد. پادشاه شرطي گذاشته بود كه خواستگاران از برآوردن آن ناتوان بودند. شرط پادشاه براي كسي كه خواهان ازدواج با دختر باشد اين بود كه يك انبار نمك را بخورد. پر واضح است كه هيچ كس جرئت نمي‏كرد به خواستگاري دختر بيايد. آخرالامر جواني به خواستگاري نزد پادشاه آمد، و شرط وي را پذيرفت. به انبار رفت، اما فقط انگلشتي نمك در دهان كرد. پادشاه با شگفتي سبب را پرسيد، جوان گفت: انگشت نمكه خروارم نمك. پادشاه مجاب شد. بدين ترتيب خواستگار موفق شد با دختر پادشاه ازدواج كند.

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org