ماهنامه شماره 12 - صفحه 7
 

 » من هم تو همان فكرم

 

اين مثل در موردي به كار مي‏رود كه كسي كاري انجام دهد و مورد سؤال قرار بگيرد و پاسخ قانع‏كننده‏اي نداشته باشد، آنگاه بگويد : "من هم تو همان فكرم".

 

داستان از اين قرار است كه شخصي براي دزديدن هندوانه و خربزه به جاليزي رفت، چندين هندوانه و خربزه چيد و در گوني انداخت. آماده جيم فنگ شدن بود كه جاليزبان عينهو اجل معلق سر رسيد.

 

ــ اينجا چه مي‏كني؟

(آن شخص كه به ششدر افتاده بود ديد چاره‏اي جز آسمان ريسمان به هم بافتن ندارد.)

ــ من از كوچه باغ مي گذشتم كه طوفان سختي درگرفت و مرا پرت كرد توي باغ شما.

ــ خوب، هندوانه و خربزه را چه كسي كند؟

ــ طوفان آنقدر تند بود كه مي خواست مرا از جا بكند، من به هندوانه ها و خربزه‏ها چنگ زدم و آنها از جا كنده شدند.

ــ همه اينها درست؛  چه كسي آنها را توي گوني انداخت؟

(شخص كه ديد حرفي براي گفتن ندارد گفت : )

ــ من هم تو همان فكرم.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org