» فتحعلي شاه
فرهاد رستمي
آن خاقان ابن خاقان، آن برادرزادة آغا محمد خان، آن فرزند حسينقلي خان، لقبش بود باباخان. آن زمان كه خربزهخواران، آغا محمدخان را كُشاندند، حاكم شيراز بود. فيالفور به تهران آمد، تاجگذاري فرمود زان پس فتحعلي شاه شد.
در آغاز سلطنت، چشم برادرِ صُلبي خود، عليقلي خان را كور فرمود تا ديگر ادعاي سلطنت نكند. و كور فرمودن را از عمو محمدخان به ارث برده بود.
"باباخان" از آن سبب ميگفتندش كه شوهرِ هزار عروس بود و پدر دو هزار طفل. بسياري از مورخان "قوقول عليشاه"اش لقب دادهاند، به سبب بسياري زنان كه داشته و افتخار همة خروسان كه بوده.
نقل است اولين زنِ عقدي را يازده ساله بود كه به نام كرد. و دويم زنِ عقدي (مادر عباس ميرزا) را در دوازده سالگي سَنَد زد. و سالهاي بعد به تصاعد هندسي تجديد فراش كرد.
از بسياري "هوو" كه بر سر مادر عباس ميرزا آورد، آن ضعيفه، شير اِعراض 1 به طفل داد و عباس ميرزا از آن رو در بوق خشونت ميدميد و جنگ ميطلبيد. (اين بدان سبب است كه عالمان روح و روان گفتهاند طفل در بطن مادر تربيت يابد).
بسيار كسان، از كاتبان تواريخ، در باب زنان فتحعلي شاه گزافه گفتهاند و در زندگي اندروني آن سلطان سادهباز و شيرخشتي مزاج تجسس نمودهاند كه ما را سر آن نيست؛ ليك، اين كاتبانِ خاله شلخته همي گويند: در قُنداق، قَنداق ميخورده كه در حال ده زن عقدي داشته. وا اَسَفا از اين اِسناد بستن 2 به طفل قنداقي! و بيچاره را دون ژوانِ قاجار دانستن.
نقل است از آن رو پُر زِند و زا بود كه نميخواست پس از او كليد در خانهاش روي پشت بام افتد. فيالجمله مهد كودك باز فرموده بود و حرفة اصليش مرغداري بود و جوجهكشي.
آن سلطان نتربوقِ 3 پُزوايي 4، رستم صولت بود و افندي پيزي. باري در رزم بياستعداد بود ليك در بزم، معلمش همه شوخي و دلبري آموخته بود.
"فتحعلي شاه" زان سبب ميگفتندش كه هفده شهر ايران را به روش هُلدينگ 5به روس واگذاشت و نقشه ايران كه پيش از آن به هيئت ببر بود به شكل گربه درآمد و اين در خاندان قاجار ادامت يافت چنانكه افتد و داني: به گربه ميگفتند "ببري خان".
طبعي شاعرانه داشته با تخلص "خاقان". نقل است عباس ميرزا از جبهة جنگهاي كَترهاي 6 كمك همي خواسته كه: چه نشستهايد كه ايران، ويران شد. جناب خاقان كه قرار دل از كَفَش رها شده بود با آن شهرِ بازي كه داشته و با هَسبَندهايش 7 مشغول قايم باشك بازي بوده، فيالجمله كوفتة دست به گردن8 را لقمة كله گربهاي ميزد و ماما جيم جيم شَبچَره 9ميكرد و گندم شاهدانة كَفلَمه 10ميكرد، و كَلپَتره 11 ميگفت و يَسر12 ميكشيد كه: "ناپلئون را من بركشيدهام" و "خاك روس را به توبره ميكشم". في الجمله در حال وير13 ميكرد و خوراكي ميطلبيد بدانسان كه هوتولش14 فراخ گشته بود. از بسياريِ كه خورده بود به هَناسه 15 ميافتاد تا آنجا كه هشتر و نشترش16 در حالِ انفجار بود، في البداهه شعري سرود و براي عباس ميرزاي شيرِ اعراض خورده فرستاد:
مرا در سر هواي دلبرستي
كجا سوداي تخت و افسرستي
ندارم غيرِ جانان جان چه خواهم
دلي دارم كه وقفِ عام كردم
و چون كار از دست بشد و هفده شهر ايران لوطيخورِ روس شد، بر سرِ قوز افتاد 17 كه خود يك تنه روسِ بيچاره را گوسفندانداز 18 كند. به دست و پاي مباركش افتادند كه به زن و بچهات رحم كن. باز شعري سرود تا به رسمِ يادگار در كشورِ گل و بلبل بماند و بدانند كه تقصير، همه بر عباس ميرزاي بيعرضه بوده كه شَلتاق 19 ميكرده نه خسروِ خروس نشان:
ِشَم شمشير مينايي
كه شير از بيشه بگريزد
زنم بر فرقِ پسكويچ 20
كه دود از پطر 21 برخيزد
باري مصلحت نبود كشته شدنِ وي و بي سر و همسر شدنِ دو سه هزار انسانِ سُرسُرهباز؛ اينَت ظلمي عظيم.
كاتبانِ تاريخ را همه قول بر آن است كه كاش آن قوقول عليشاه يك جو جوانمردي از آغامحمدخان به ارث برده بود، كه بر خربزهاي جان شيرين را بر باد داد چه رسد به هفده شهرِ شيرينتر از جان.
در آن اوضاع اَلَخ پَلَخي22 كه شهرهاي بسياري به روسيه واگذار شد، شاعرانِ چُچُل پيچُل23 سكه به نام آن آفتابة عالمتاب زدند:
"سكة فتحعلي شه خسروِ كشورستان"
قائممقام فراهاني چون آن بوالعجبيها شنيد بيتي سرود:
سكة صاحبقراني بر شما ميمون نبود
باز، آن بيهوده سلطان ابنِ سلطانِ شما
از كرامات فتحعلي شاه يكي آبگوشتِ حاجي ميرزا ابراهيم خان كلانتر بود، كه او را در ديگِ آب جوش انداخت و آبگوشتِ بزباش 24 طبخ فرمود.
دويم، بناي قصر ييلاقي قاجار بود كه در آغاز پيستِ خرسواري بود و بعدها دوستاق شد و نَسَقچيها، خلايق را اشكلك 25 ميدادند.
القصه در سن 67 سالگي در عمارتِ "هفت دستِ" اصفهان فوت فرمود.
___________________________
1. شير حرص و جوش.
2. تهمت زدن
3. بيعار
4. بيحال
5. روشِ كوچكسازي كه شامل همه چيز ميشود به جز خود شخص.
6. بي اساس
7. معشوقه.
8. از انواع كوفته.
9 . تناولِ تنقلات، خاصه در شبهاي طولاني زمستان
10. آنچه بر كفِ دست بريزند و بخورند.
11. مهمل
12. هجوم به قصد ترساندن و نه، زدن.
13. ويار، آنچه از خوراكي كه زنانِ حامله هوس كنند.
14. شكم
15. نفس نفس
16. دل و روده
17. لج كرد
18. فني در كشتي
19. تندروي.
20. فرمانده انگلوسيِ روس
21. پطرزبورغ.
22. آشفته
23. زبان باز
24. نوعي آبگوشت با چاشني سبزي مخصوص.
25. بر وزن اِشكِنَك؛ چوب لاي انگشتان گذاشتن و فشردن.