ماهنامه شماره 136 - صفحه 6
 

» ذوالقرنين

 

جلال فرهمند

  

 

... چون مهرگستر به بابل آمدم. لشکر بزرگ من به آرامي وارد بابل شد.

در ميان مسرت و شادي مردمان در قصر پادشاهان بر سرير سلطنت نشستم.

مردوک، خداي بزرگ، آزادي مردم بابل را بر عهده من گذاشت. من از خرابي

خانه‌هاي آنان مانع شدم. من نگذاشتم اهالي از هستي ساقط شوند. در

سراسر سومر و آکاد، رفتار غير دوستانه را اجازه ندادم. يوغ ننگين را از آنها

برداشتم. خداياني را که در اينجا زندگي مي‌کردند به جاهاي خود برگرداندم

 تا درهمانجا الي‌الابد مقيم باشند. اهالي اين محلها [اسراء] را جمع کردم.

 خانه‌هاي ويران آنها را از نو ساختم.

مردوک خداي بزرگ از کارهاي نيک من شاد گشت...

 

اين قسمتي از اعلاميه تاريخي کوروش است که به هنگام فتح مهم‌ترين شهر بين‌النهرين و شايد متمدن‌ترين شهر آن روز جهان صادر شده است. و البته اين گونه سخنان با استانداردهاي آن روزگار، قابل تامل است. بايد در نظر گرفت چندي قبل از اين، آشوريان و ديگر سلاطين منطقه به هنگام فتح سرزمينهاي جديد چنان بلايي سر شهرهاي آنان مي‌آوردند که مردم ساکن آرزوي مرگ مي‌کردند. شهرها با خاک يکسان مي‌شد. مردان کشته يا به بردگي گرفته مي‌شدند و زنان و کودکان به اسارت. و حتي آن تمدن چنان مضمحل مي‌شد که دوران جديدي در تاريخ شروع مي‌شد و نام شاهان قبلي از يادها بر مي‌افتاد. حتي پادشاهان همين شهر متمدن يعني بابل هم با ايلاميان و ساير اقوام کم از اين برخورد نمي‌کردند.

 

در اين دوره وجود شخصيتي چون کوروش که با رحم و مروت نسبي با مردمان سرزمينهاي مفتوحه برخورد مي‌کرد واقعاً نوبر بود. هر چند که اين اخلاق و رفتار در اخلاف و جانشينان وي تکرار نشد، و شايد همين تکرارنشدنش موجبات سربلندي و ماندگاري وي گرديد.

 

اين اخلاق و رويه کوروش چنان در يادها ماند که حتي نامش به عنوان مصداق، براي برخي از آيات الهي در خصوص نام مومنين و مصلحيني  که در قرآن نام آنان کامل ذکر نشده و تنها نشانه‌هايي از آنان بيان گرديده، مبدل گشت. يکي از اين نامها "ذوالقرنين" است. يعني مردي صاحب دو شاخ.

 

در قرآن درسوره کهف از آيات 83تا 98 به آن پرداخته شده است. اين آيات با ترجمه مرحوم فولادوند چنين است:

              و از تو در باره ذوالقرنين مي‌پرسند. بگو: "به زودي چيزي از او براي شما خواهم گفت". ما در زمين به او امکاناتي داديم و از هر چيزي وسيله‌اي بدو بخشيديم. تا راهي را دنبال کرد. تا آنگاه که به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد که [خورشيد] در چشمه‌اي گل‌آلود و سياه غروب مي‌کند، و نزديک آن طايفه‌اي را يافت، فرموديم: "اي ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مي‌کني يا در ميانشان [روش] نيکويي پيش مي‌گيري. گفت: "اما هر که ستم ورزد عذابش خواهيم کرد، سپس به سوي پروردگارش باز گردانيده مي‌شود، آنگاه او را عذابي سخت خواهد کرد." و اما هر که ايمان آورد و کار شايسته کند، پاداشي [هر چه] نيکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به کاري آسان واخواهيم داشت. سپس راهي [ديگر] را دنبال کرد. تا آنگاه که جايگاه برآمدن خورشيد رسيد. [خورشيد] را [چنين] يافت که بر قومي طلوع مي‌کرد که براي ايشان در برابر آن پوششي قرار نداده بوديم. اين چنين [مي‌رفت]، و قطعاً به خبري که پيش او بود احاطه داشتيم. بار راهي را دنبال نمود. تا وقتي به ميان دو سد رسيد، در برابر آن دو [سد]، طايفه‌اي را يافت که نمي‌توانستند هيچ زباني را بفهمند. گفتند: «اي ذوالقرنين، ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد مي‌کنند، آيا [ممکن است] مالي در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدي قرار دهي؟» گفت: «آنچه پروردگارم به من در آن تمکن داده، [از کمک مالي شما] بهتر است. مرا با نيرويي [انساني] ياري کنيد [تا] ميان شما و آنها سدي استوار قرار دهم». براي من قطعات آهن بياوريد، تا آنگاه که ميان دو کوه برابر شد، گفت: «بدميد» تا وقتي که آن [قطعات] را آتش گردانيد، گفت: «مس گداخته برايم بياوريد تا روي آن بريزم». [در نتيجه، اقوام وحشي] نتوانستند از آن مانع بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند. گفت: «اين رحمتي از جانب پروردگار من است، و[لي] چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن[سد] را درهم کوبد، و وعدۀ پروردگارم حق است.

 

عموماً مفسران قديمي اين شخص را با اسکندر مقدوني هم شان دانسته‌اند. البته در روزگاري که اسناد تاريخي به گستردگي  امروزه نبود و پژوهشگران به تحقيقات تاريخي جديد پي نبرده بودند بر آنان حرجي نبود. چرا که اسکندر نه چنان انساني مردمدار بود و نه موحد به حساب مي‌آمد. و اين خصال و اوصاف هيچگونه نسبتي با وي ندارد. در روزگار ما بسياري از قرآن‌شناسان و مفسران مانند: ابوالکلام آزاد، مودودي، علامه طباطبايي، مکارم شيرازي و چند تن ديگر با قرائن قوي اين شخص را کوروش هخامنشي دانسته‌اند، و اين امر تا امروز قوت بيشتري يافته است.

 

طبق نوشته‌هاي تاريخي، کوروش سفرهايي به شرق، غرب و شمال انجام داد که با سفرهاي سه‌گانه ذوالقرنين که در قران ذکر شده، انطباق‌پذير است. نخستين لشکرکشي کوروش، به کشور ليديا که در شمال آسياي صغير است، صورت گرفت. اين کشور در غرب مرکز حکومت کوروش واقع شده بود. اگر نقشۀ ساحل غربي آسياي صغير را ملاحظه کنيم، خواهيم ديد که قسمت اعظم ساحل، در خليجهاي کوچک غرق مي‌شود و پايان مي‌پذيرد، مخصوصاً در نزديکي خليج ازمير که صورت چشمه‌اي به خود مي‌گيرد. در يکي از آيات خداوند مي‌فرمايد «ذوالقرنين در سفر غربي‌اش احساس کرد که خورشيد در چشمۀ تيره و گل‌آلودي فرو مي‌رود». اين صحنه همان صحنه‌اي است که کوروش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب در خليجهاي ساحلي مشاهده کرد. لشکرکشي دوم کوروش، به جانب شرق بود. هرودوت ــ مورخ يوناني ــ مي‌گويد: «اين هجوم شرقي کوروش، بعد از فتح ليديا صورت گرفت». طغيان بعضي از قبايل وحشي بياباني، کوروش را به اين حمله واداشت. تعبير قرآن اشاره به سفر کوروش به منتهاي شرق است که مشاهده کرد خورشيد بر قومي طلوع مي‌کند که در برابر تابش آن سايباني نداشتند و بيابانگرد و صحرانورد بودند. لشکرکشي سوم کوروش به سوي شمال و به طرف کوههاي قفقاز بود تا به تنگۀ ميان دو کوه رسيد و براي جلوگيري از هجوم اقوام وحشي، به درخواست مردمي که آنجا بودند، در برابر تنگه سد محکمي بنا کرد. اين تنگه در عصر حاضر، تنگه داريال ناميده مي‌شود که هم اکنون، ميان ولادي قفقاز و تفليس قرار دارد و ديوار آهني نيز در آن موجود است. اين ديوار همان سدي است که کوروش بنا کرده و اوصافي که در قرآن دربارۀ سد ذوالقرنين بيان شده بر آن تطبيق مي‌کند.

 

[4530- 3ع]

[4552- 3ع]

[2126- 1ع]
تعدادي از عشاير نزديکي آرامگاه کوروش

     

[10944- 3ع]

[4588- 3ع]

[3188- 3ع]

     

[3189- 3ع]

[4509- 3ع]

[11859- 3ع]
تعدادي از نظاميان و غيره در ابتداي حکومت پهلوي بر بالاي مقبره عکسي به يادگار گرفته‌اند‌

     

[858- 11ع]
شاه در حال بالا رفتن از سکوهاي مقبره کوروش

[763- 121پ]
محمدرضا پهلوي به هنگام بازديد از آرامگاه کوروش، افکار جديدي به مغز شاه خطور کرده است

[2165- 1ع]

     

[4107- 3ع]

[4112- 3ع]
بيستم مهر1350 آغاز جشنهاي 2500ساله با ورود شاه به پاسارگاد شروع شد

[137- 142ص]
عکس يادگاري تعدادي از سربازان در کنار مقبره

     

صفحه دوم

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org