ماهنامه شماره 136 - صفحه 4
 

 

هر چند مامانتوف روسي در اين نوشته سعي دارد که با آبکشي دوستان روسش آنان را موجب اعتلاي فرهنگ و ارتقاي دربار ايران معرفي نمايد ولي بايد گفت خود جنابان شاپشال و اسميرنف جزو عوامل روس در دربار ايران بودند و با جاسوسي و خط دهيهاي نابهنگام به محمدعلي ‌شاه ارکان قاجار را نه تنها مستحکم نکردند بلکه با ايجاد ترکهاي عميق موجب اضمحلال سريع اين رژيم را در چند سال بعد فراهم کردند. جالب اين است که سفارت روس در ايران اصرار عجيبي داشت که اسميرنف همچنان در مصدر معلمي شاه جديد و جوان باقي بماند، اما نيروهاي مجاهد حاکم در تهران هر چند که بسيار مورد فشار قرار داشتند با اين امر مخالفت کردند و با آمدن شاه جوان به کاخ سلطنتي عذر اسميرنف خواسته شد و تقريباً مي‌توان گفت که روسها هيچ نقشي در تربيت ثانوي شاه جوان نداشتند.

 

اولين کار هيئت حاکمه رسيدگي به تربيت و سواد شاهزاده کوچک بود. آنها با علم به اينکه اين نوجوان تربيت چنداني نداشته، با تاسيس مدرسه‌اي ويژه که در آن برادر کوچک‌تر شاه، محمدحسن‌ميرزا و تعدادي از فرزندان اشراف و نجبا هم بودند اين کار را شروع کردند.

 

عبدالله مستوفي در خاطرات شيرين و خواندنيش در اين خصوص مي‌نويسد:

             شاه جوان داشت بزرگ مي‌شد و با محمدحسن‌ ميرزا برادرش که قانوناً لقب وليعهدي هم داشت، مشغول درس خواندن بود. براي آنها کلاس مخصوص ترتيب داده، بضي اولاد رجال هم در اين کلاس پذيرفته شده بودند. براي شاه و وليعهد، حاشيه‌اي از پيشخدمتان و آبدارخانه و قهوه‌خانه و خوانسالاري و ميرآخوري و ميرشکاري و کشيک‌خانه و اسلحه‌داري و از اين قبيل، ترتيب دادند. باشي‌هاي اين بيوتات همان عمله‌خلوت بودند که تحت امر وزير دربار زندگي خانگي شاه جوان را اداره مي‌کردند. براي مواجب اين کارکنان درباري و مخارج خانگي و اداري، مبلغي ماهيانه پيش‌بيني شده و منظماً از خزانه تاديه مي‌شد.

 

ولي با همه اين تمهيدات شاه نوجوان با همان عوامل درباري سابق و خانواده قاجار ارتباطي مستمر داشت. دکتر ملکزاده از ناکامي مساعي ناکام رجال کشوري در اين باره مي‌گويد و مي‌نويسد:

             هيچ يک از اين مساعي دور و دراز آن نتيجه‌اي را که انتظار مي‌رفت به بار نياورد زيرا گرچه اين مراقبان نيکخواه زندگي رسمي و دولتي شاه جوان را به دقت زير نظر داشتند اما از محدود کردن معاشرتهاي داخلي وي عاجز بودند و فرضاً نمي‌توانستند از رفت و آمد پدربزرگ مادري شاه (شاهزاده کامران ‌ميرزا) به اندرون جلوگيري کنند. درست است که يکي از  وظايف عمده حکيم‌الملک (معاون مستوفي‌الممالک) زير نظر گرفتن اعمال و افعال شبانه‌روزي شاه جوان بود ولي حتي حکيم‌الملک آنچنان قدرت و نفوذي نداشت که مانع از معاشرت سلطان‌ احمدشاه با اقوام نزديکش ــ پدربزرگ، عمه‌ها و عموها ــ گردد و از قضا همين افراد بودند که مغز جوان و مستعد او را دائماً مسموم و آلوده مي‌کردند. شاه جوان اغلب ساعات فراغت خود را در محيط فاسدکنندۀ اندرون، يعني در محيط تزوير، خرافات، کهنه‌پرستي، و بدگوئي پشت سر اولياي نظام جديد، مي‌گذراند و مستوفي‌الممالک و حکيم‌الملک و ديگر خيرخواهان به هيچ وجه قدرت ويران کردن اين لانه موثر فساد را نداشتند.

 

البته اگر بدون تعصب هم بخواهيم به بررسي تاثيرات درباريان و بزرگان ايل قاجار و سلطنت‌طلبان هم بپردازيم چاره‌اي جز اين هم نداريم که بپذيريم به هر حال ايل قاجار قدرت حاکميت خود را با توجه به قانون اساسي مشروطه و حق حاکميت مردم ــ که تا آن موقع گوسفنداني بيش نبودند و شاهان قاجار به عنوان چوپان رياست آنان را بر عهده داشتند ــ در خطر مي‌ديدند و قدرت مطلقه خود را در مقابل مشتي رعيت از دست داده‌ بودند و در همه حال به ياد گذشته دلخوش بودند و به دنبال بازگشت به وضعيت قبل بي‌تابي مي‌کردند ولي به قول معروف "اوضاع خيلي حسينقلي‌خاني" بود و اميدي به بازگشت آن اقتدار و فعال ما‌يشائي نمي‌رفت. خود شاه جوان هم آن صلاحيت و توان شخصيتي چون پدرش، و حتي پدر بزرگش مظفرالدين شاه را نداشت. به هر صورت اين مدت حدوداً هفت ساله براي سلطان جوان با همه مشکلات چون باد گذشت.عضدالملک هم به عنوان بزرگ ايل قاجار نقش نايب‌السلطنه شاه جوان را داشت و البته چون شاه هنوز به سن قانوني ــ 18سالگي ــ نرسيده بود تا سه سال بعد که فوت کرد به آن نقش ادامه داد و پس از وي ناصرالملک اين سمت را گرفت. يعني از 1327 تا 1334ق امور سلطنتي در دستان اين دو نايب‌السلطنه بود و در 17ربيع‌الاول 1334 احمدشاه به طور رسمي تاجگذاري کرد و کارهاي سياسي خويش را در سن 18سالگي آغاز کرد.

 

از دوره هفت ساله منتظري خدمتي اين شاه اطلاعات چنداني در دست نيست مگر برخي اسناد و نامه‌ها و خاطرات. در اين شماره بهارستان تعدادي از نامه‌هاي وي خطاب به زعماي قوم در خصوص مشکلات و خواسته‌هايش را مي‌خوانيم. البته لازم به ذکر است يکي از اين نامه‌ها ــ آخرين نامه ــ مربوط به ابتداي سلطنت وي  است.

 

حضرت اشرف نايب‌السلطنه

ان‌شاءالله احوال شريف خوب است من هم شکر خداوند سلامت هستم. همه ساله روزنامه خارجه بتوست [به توسط] مسيو اسميرنف آبونه مي‌شدم محض اطلاع نوشتيم اگر صلاح مي‌دانيد به مسيو اجازه بدهيد که براي من آبونه شود.  احمدشاه قاجار

 

[5179 ق]

 

طهران در قصر گلستان

جناب اشرف نايب‌اسلطنه انشاالله احوال شرف شما خوب است. چند وقت است که از سلامتي شما اطلاع ندارم، انشاالله تا به حال رفع کسالت شما شده است. من وقتي که وليعهد بودم يک ماهيانه داشتم از قبيل جوراب، دستمال، کفش، هوله، اين تور[اين‌طور] چيزها بود دو سه ماه بود که نمي‌دانند و اول ماه رمضان هم دادند اما درست ندادند. مثلاً دستما[ل] بايد 15جفت مي‌دادند 12جفت دادند، کفش بايد دو جفت بدهند يک جفت دادند، دستمال بايد سي عدد بدهند مثلاً 18عدد دادند هوله که ابداً ندادند قدغن کنيد من بعد درست بدهند و وقتيکه وليعهد بوديم سالي دو هزار تومان سرف[صرف] جيب من بود، سه سال وليعهد بودم دو سالشرا دادند مال امسال را ندادند هالا[حالا] که وضعها مخشوش[مغشوش] است بگوئيد هاليه[حاليه] سرف[صرف] جيب پارسال که مانده است او را بدهند بخدا من پول لازم دارم و ندارم البته قدغن کنيد که سرف[صرف] جيب پارسال مرا بدهند البته بدهند.

[احمدشاه]

 

[6897 پ]

 

20 شهر ذي‌الحجه 1327

حضرت اشرف نايب‌السلطنه

ان‌شاءالله احوال شما خوب است. الحمدلله احوال ما هم خوب است. امروز شکار رفتيم، خيلي خوش گذشت. چند شکار زديم يکي از شکارها را که به دست خودمان صيد کرديم براي شما فرستاديم.   احمدشاه قاجار

 

[5179 ق]

 
 

طهران در قصر گلستان

حضرت اشرف نايب السلطنه

از قراريکه شنيدم قهوه‌خانه را بديگري خيال داريد بدهيد لازم شد اين مطلب را بنويسم که از اين قهوه‌چي‌باشي راضي هستم و اطمينان دارم سالها است خدمت کرده ازين خانواده يک نفر نوکر است معيوس [مأيوس] بشوند خدا را خوش نمي‌آيد.

[احمدشاه قاجار]

 

[1 / 45 ق]

 
 

طهران در قصر گلستان

حضرت اشرف نايب السلطنه انشااله [الله] احوال شما خوب است. ضمناً لازم دانستم اين مطلب را که در روزنامه شرق نوشته‌اند به حضرت اشرف اطلاع بدهم که بي اصل است. ماه رمضان خواتين محترمه منزل من نيامدند که به حالت رقص از فتح رحيمخان خبر بدهند و در اين ماه هم کسي نيامده خلي [خيلي] بنظر من قريب[غريب] آمد هر کس اين فضولي دروغ را نموده بايد عقب کرد تا پيدا شود که منبعد ازين فظوالي‌ها[فضولي] نکنند. يقين دارم که روزنامه شرق را ملاحظه نموديد سابقاً در روزنامه نجات هم از اين بابت نوشت بودن ملاحظه کرديم چون در اين خصوص حضرت اشرف مواخذه نکرديد شرق هم در اين بابت نوشت هتماً[حتماً] اين شخص مفسد دروغ گو بايد پيدا بشود که منبعد جرايدهاي ديگر از اين چيزها ننويسند.

[احمدشاه]

 

[1 / 40 ق و 40ق]

 
 

حضرت اشرف نايب السلطنه

انشااله [الله] کسالتي نداريد ضمناً اينکه خدمات و زحمات معززالسلطنه را کاملاً مسبوق هستيد که درباره من چه اندازه مواظبت دارد خيلي از معززالسطلنه راضي هستم. اما از بابت مواجب حقوق او هيچ معلوم نيست، دورست يکسال مي‌گذرد و همه جور مخارج هم براي من کرده ابداً مضايقه ندارد پس لازم است که مواجب و حقوق او را معين نمائيد و دل گرم ... زحمت و خدمات من باشد. مواجب کنيزهاي من هم نمي‌رسد قرار آسايش آنها را هم بدهيد.

[احمدشاه]

 

[37 ق]

 
 

سلطان احمدشاه قاجار

جناب اشرف رئيس‌الوزرا،

ديروز در باب بناي فرح‌آباد به شما گفتم تقريباً اينجا هزار و پانصد تومان تعمير واجب يعني خيلي واجب دارد البته فراموش نکنيد و فوراً ... ماليه ابلاغ کنيد که اين مبلغ [را] زود عدا[ادا] کنند يا اينکه خودشان بنا و عمله بفرستند و آنجاهاي لازم را خيلي زود تعمير کنند که واجب و لازم است. البته البته فراموش نکنيد.

 

[6676پ]

 صفحه اول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

منابع:

1. شيخ‌الاسلامي، محمدجواد. سيماي احمدشاه قاجار. تهران، نشر گفتار، 1368.

2. مستوفي، عبدالله. شرح زندگي من. تهران، هرمس، 1386. ج2.

3. مکي، حسين. زندگاني سياسي سلطان احمدشاه. تهران، اميرکبير، 1357.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org