ماهنامه شماره 126 - صفحه 5
 

» از زنجير عدالت کسري تا صندوق عدالت ناصري!

 

جلال فرهمند

   

لابد آنهايي که سني ازشان گذشته و کتابهاي درسي قديمي را خوانده‌اند يادشان مي‌آيد ــ خصوصاٌ در کتابهاي فارسي ــ روايتهايي ذکر مي‌شد از دوره انوشيروان دادگر از آخرين شاهان ساساني.

 

در اين قصه‌ها يا روايتها گفته مي‌شد که وي از بارگاهش زنجيري آويزان کرده بود که هر کسي از رعايا مي‌توانست با تکان دادن آن و به صدا در آوردن جرس متصل شده به زنجير مستقيماٌ از سوي شاه مورد تفقد قرار گيرد و از ظلمي که به وي شده شکايت به درگاه شاه بياورد. حتي چنان اين عدل و داد گسترده شده بود که خري زبان نفهم هم با ماليدن خود به اين زنجير و به صدا در آوردن زنگ آن از صاحب زورگويش به شاه شکايت آورد و شاه هم به شکايت اين حيوان رسيدگي کرد! هر چند حتي در اين روايات آمده تا سالها اين زنجير تکان نخورد که معلوم نيست اين امر از شدت عدل و داد انوشيرواني است يا از ترس اينکه شاه از زيادي ظلم و جور دوره‌اش مکدر نشود کسي جرئت نزديک شدن به اين عدليه شاهنشاهي را نداشته است.

 

ولي به هر صورت چه بپسنديم و چه نپسنديم اين داستانها در برخي کتب تاريخي معتبر و اندرزنامه‌ها و سياست‌نامه‌ها هم راه يافته و به عنوان اصلي پذيرفته شده مورد قبول عامه قرار دارد. حتي اگر به کتاب  اخلاقي و آموزشي چون گلستان شيخ اجل سعدي هم مراجعه نماييم موارد زيادي از اين عدل و داد سلطاني خواهيم يافت هر چند که گاه با خواندن روايتي ديگر نقيض اين امر هم به راحتي به دست مي‌آيد. چنانکه در حکايتي در باب سيرت پادشاهان مي‌خوانيم:

 

              وزراي انوشيروان در مهمي از مصالح مملکت انديشه همي کردند و هر يک رايي همي زدند و ملک همچنين تدبيري انديشه همي کرد. بزرجمهر را راي ملک اختيار آمد. وزيران در خفيه پرسيدند  که : راي ملک را چه مزيت ديدي بر فکر چندين حکيم؟ گفت: به موجب آن که انجام کار معلوم نيست و راي همگان در مشيت است که صواب آيد يا خطا. پس موافقت راي ملک اولي‌تر است تا اگر خلاف صواب آيد به علت متابعت او از معاتبت ايمن باشم.

             خلاف راي سلطان راي جستن        به خون خويش باشد دست شستن

             اگر خود روز را گويد شب است اين    ببايد گفتن اينک ماه و پروين

 

واقعاٌ سلطاني که وزيري چون بزرجمهر نتواند نظر خود را بگويد و از ترس جناب قدرتمند حتي روز را طبق خواسته وي شب بخواند بعيد است که دست به آويزان کردن زنجير عدالت‌خواهي بزند و از رعاياي پاپتي بخواهد که نزد شاه دست به تظلم زنند. شايد اين هم پروپاگاندي باشد براي "کسري" به سبک امروزيها که وجهه و آبرويي براي خود در تاريخ بخرد.

 

به هر صورت اين داستانها هم مانند سريال ترکي " کليد اسرار" تلويزيون خودمان مرجعي شد براي کتاب نويسان درباري که مانند انوشيروان براي شاه روزگار خود داستان بسرايند و گاه براي نويسندگان مستقل، که براي شاهان روزگار خود الگويي ببافند براي ايجاد فضاي نفس کشيدن براي خلق الله دربه‌در شده از ظلم حاکمان جائر.

 

دادن نامه براي تظلم به بالادستيها، حتي امروزه هم به شکلي نماد همان زنجير انوشيرواني است که هنوز هم مردم مستاصل در کوچه و خيابان به سران حکومتي مي‌دهند که به آمال و آرزوهاي خودشان برسند.

 

شاهان ادوار پس از انوشيروان هم که پندنامه و سياست‌نامه‌هاي قرون گذشته را به عنوان مرجع چگونگي حکومت مي‌خواندند سعي بر اين داشتند که به عنوان راه و رسمي که براي مردم کوچه و بازار ملموس بود به همين شيوه حکومت نمايند و حداقل شکل ظاهر کار را رعايت نمايند. شاهان قاجار هم جداي از اين الگو نبودند.

 

ناصرالدين ‌شاه که داراي تثبيت شده‌ترين دوران حکومتي در اين دوره است ــ حدود 50 سال ــ الگوي تمام نماي چنين نوع حکومتي است. وي که پس از شکستهاي جدش فتحعلي‌ شاه در طي دو جنگ با روسيه و قراردادهاي گلستان و ترکمانچاي و سپس شکست پدرش در نبرد هرات به سلطنت رسيده بود در پي عملياتي چشمگير بود که حداقل براي خود وجهه‌اي در بين مردم و منطقه کسب کند. اولين حرکت نظامي وي ادامه عمليات ناقص مانده پدرش در نبرد هرات بود. هر چند وي توانست مدت کوتاهي هرات را تصرف کند و به پيروزي مهمي دست يابد ولي با توطئه بريتانيا و حمله به بنادر جنوبي ايران در خليج ‌فارس حکومت ناصري را مجبور به پس دادن هرات کرد.

 

نبرد بعدي اعزام نيرو به مرو بود که به شکل مفتضحانه‌اي با نابودي ارتش ايران در بيابانهاي بي‌آب و علف اين منطقه اوضاع و اقتدار ايرانيان را در پيش چشمان ناظران کمتر از قبل کرد. غير از دستاورد سياسي اين شکستها زمينه‌اي شد که اقتصاد پوسيده کشور بيش از پيش به سوي اضمحلال و نابودي پيش برود.

 

[2583 - 1ع]
ناصرالدين ‌شاه
 
 

با کم شدن قدرت اقتصادي حکومت مرکزي و احتياج دربار به پول بيشتر براي بازسازي ارتش و خرجهاي شاه بسياري از ولايات به دست حکامي خونخواره و پولدوست داده شد. هدف اينان فقط دوشيدن مردم و رساندن پول به دارالخلافه بود. و البته هر چه بيشتر پول در مي‌آوردند مازاد آن به جيب حاکمان منطقه مي‌رفت. اينها هم چون حکومتشان مستعجل بود و در همين ايام کوتاه سعي مي‌کردند بار خود را ببندند.

 

اين امر و نهب مردم طبعاٌ بازتاب زيادي بين رعايا داشت. مبسوط اليد بودن اين حکام موجب افلاس مردم کوچه و بازار و ايجاد شورشهاي محلي و گاه سرتاسري مي‌شد. به گونه‌اي که گاه مردم با مراجعه به مرکز و دادن عريضه‌هاي فراوان و التجاء به علما سعي در کنترل اين ظلمها دا‌شتند.

 

در اينجا به عنوان نمونه مي‌توان به سه دسته از اين گونه مشکلات اشاره کرد:

1. شکايات رعايا و برخي صنوف و کسبه از تعدي مالياتي حکام ولايات.

2. هنگامه‌هاي ناشي از کميابي نان و گراني ارزاق به سبب خشکسالي و احتکار ساختگي برخي ثروتمندان و حتي اشراف و درباريان. که نمونه مهم آن طغيان مردم طهران در سال 1277بود که موجب اعدام محمودخان کلانتر شهر شد و چهره جالب اين ماجرا حضور قدرتمندانه زنان در اين طغيان بود.

3. اعتراضهاي تازه که رنگ سياسي گرفت. اين امر از سوي طبقات اجتماعي شهرنشيني بود که خواهان اصلاحاتي در اوضاع اساسي حکومتي بودند و بيشتر شامل افراد تحصيلکرده مي‌شد.

 

شاه که اوضاع را بر وفق مراد نمي‌ديد و حتي سايه شورشيان قحطي زده را در بالاي حصار کاخش حس مي‌کرد از فرصت استفاده کرد و با برکناري صدراعظم نيرومندش ميرزا آقاخان نوري و انداختن همه مشکلات بر گردن وي، با اشاره مشيرالدوله که از دانشجويان اعزامي به فرنگ در دوره عباس ميرزا بود، دستور به اضمحلال صدارت عظمي و تشکيل سه نهاد مدني داد. به نوعي اين کار اولين عمل اصلاح‌طلبي در دوره حکومتگران ايراني به شمار مي‌رود که به دست خود حکومتگران اجرا شد.

 

اولين اين نهادها تشکيل شوراي دولتي يا هيئت وزراء بود. براي اولين بار در ايران شش وزارتخانه براي گردش امور حکومت تأسيس شد. نهاد بعدي تأسيس مصلحت‌خانه يا همان پارلمان اروپايي بود. البته بايد در نظر داشت که اين پارلمان فقط شکلي از آن داشت و کسي حق انتخاب افراد را نداشت. همه اعضاي آن از سوي شاه انتخاب مي‌شدند و وظيفه آنان فقط مشورت در امور با شاه و تصويب شاه بود.

 

سومين نهاد ديوان مظالم بود. اين ديوان مظالم همان جرس انوشيرواني بود که به سبک جديد ولي به سياق همان نام آشناي افسانه‌اي که به گوش مردم عادي يادآور عدل و داد بود ناميده شد.

 

بعدها صندوق عدالت تشکيل شد که وابسته به ديوان مظالم بود. چه شاه نمي‌توانست چون گذشته بر تخت عدالت بنشيند و مردم بارعام يابند و شکايت نمايند. پس سازماني تاسيس شد که به نامه‌ها و عرايض مردم رسيدگي کنند و مراتب لازم را به شاه خبر دهند.

 

در واکنش به شکايات روزافزون مردم از وزراء، شاه کوشيد با ايجاد "صندوق عدالت" سد ديوان سالاري را درهم بشکند. اين طرح که عمدتاٌ از عدم اعتماد شاه به وزيرانش سرچشمه مي‌گرفت، يادآور کهن‌ترين وظيفه شهرياران ايران بود... شاه در مقام پاسدار اصلي نظم اجتماعي قصد داشت ديوان عدالت بي‌طرفي برپا کند. اعلان‌نامه‌اي به تاريخ 22 صفر سال 1281به قاطبه مردم اطلاع مي‌داد که کليد صندوق لاک و مهر شده در دست خود شاه است... صندوق عدالت نمونه بارز بازگشت شاه به عالم پادشاهان سنتي پس از امحاي تمايلات داخلي و خارجي براي اصلاحات بود. تنبيهات نمايشي شاه، از نوع سياست کردني که در حين بلواهاي نان در تهران به اجرا نهاده شد، عدالت نمايشي شاه را تکميل مي‌کرد.

 

ولي اين روال هم چندان با خوي و خصال شاهانه هماهنگ نبود. چرا که بسياري اوقات شخص شاه خود مانند عمال ظالم و چپاولگرش با مردم برخورد مي‌کرد و حتي سعي در حفظ ظاهر هم نمي‌کرد. چنانکه در هنگام سفر به عتبات در شهر کرمانشاه با گروهي از طبقات مظلوم روبه‌رو شد. شه با قلم خود چگونگي عدل و داد خود را به خوبي توضيح مي‌دهد:

             ... بعد با کالسکه نشسته رانديم. در بين راه جمعي کسبه شهري به هيئت اجماع ايستاده فرياد مي‌کردند. معلوم شد عرايض سابق خود را اعاده کرده از عمادالدوله شکايت مي‌کنند. با اينکه چند روز در اصلاح امر کرمانشاهان و تسويه فقراتي که سبب شکايت رعيت بود قرارها داده و رنجها برده بودم، اين تجديد عرض و تظلم را فتنه‌جويي و هنگامه‌طلبي صرف ديده خيلي کج‌خلق شدم. گفتم همه را به حبس بردند و اين کج‌خلقي از روي کمال حقانيت بود که از هر جهت راه شکايتي براي اين اشخاص نگذاشته بودم. بعد از تعيين پيشکار معتبر و رفع بعضي بدعتها و اجراي پاره‌اي تنظيمات و جلاي اشخاصي که باعث جور و تعدي بودند، ديگر به رعيت حق داده نشده است که به تحکم، عزل حاکم از دولت بخواهند و تا اين درجه مايه زحمت شوند. گفتم يک دو روز براي تاديب و رفع شيطنت در حبس بمانند.

[6455 - 4ع]
خان دايي، عضدالملک، سکان صندوق عدالت را به دست گرفت
 

با تمام اين احوال به قول معروف "کاچي بهتر از هيچي بود" مردم هم که از دست شرارت حاکمان در مضيقه بودند با دست بردن به عريضه نويسي کار عريضه‌نويسان را سکه کردند و بار دولت را سنگين.

 

در اين نامه‌ها از دعواي زن و شوهري تا مشکلات زمين و ايلي و قبيله‌اي و هر مشکلي که فکر کنيد ديده مي‌شد. و البته مردم حق داشتند، تريبوني مجاني گيرشان آمده بود که مي‌توانستند هر چه دل تنگشان مي‌خواست بگويند. حال مي‌خواهد رسيدگي شود يا خير.

 

صفحه دوم


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org