ماهنامه شماره 122 - صفحه 4
 

 

» تلاش تقي‌زاده جهت ترغيب سردار اسعد بختياري براي حمله به تهران

    

نيلوفر کسري

 

 

تقي‌زاده در طول مدت سفر اول خود در تبعيد همواره سعي در تضعيف دولت محمدعلي شاه و بازگشت دوباره مشروطيت و مجلس به صحنه سياست ايران بود. وي خود در نامه‌اي که به مشيرالملک وزيرمختار ايران در لندن مي‌فرستد از اين تلاش پرده برداشته و مي‌نويسد:

 

             27 ـ مارچ ـ دوست محترم مکرمأ ـ بعد از تقديم سلام و عرض احترام معروض مي‌دارد، رقيمه محترمه با رساله و اوراق ملفوف زيارت گرديد و موجب امتنان شد. ديروز هم مرحمت نامه گرامي مشعر بر يادآوري ارادتمند هنگام عيد و تبريک سال نو با کمال شکران تسليم شد، مخلص هم عيد شريف عالي را تهنيت عرض مي‌کنم و در اين تجدد سال مشغول دعاي سعادت و سلامت و عزت حضرت اجل عالي هستم و اين که تقديم تبريک سال قصور نمودم سبب آن بود که مخلص امسال رسما" به هيچ نوع عيد نگرفته و مراسم آن را به عمل نياوردم و حتي از ديد و بازديد هم کاملا" امساک نمودم. زيرا در حقيقت اوضاع عموم ايران و بالخصوص وضع فجيع شهر ولايت ما را ماتمدار نموده و مجال براي اداي وظايف عيد نگذاشتند، به هر حال همانطور که مرقوم فرموده ايد مخلص نيز شريک اين تمناهستم که انشاءاله سال جديد، براي ايران اگر يک دوره سکوني باشد و اين مملکت بدبخت نفسي آسوده بکشد، خدمت جناب مستطاب اجل آقاي ميرزا عبدالغفار خان نيز سلام مخصوص و عرض تبريک مي‌رسانم، از حضرت آقاي علاءالسلطنه تا امروز هيچ خبري نيافتم، اميدوارم به سلامت در تهران رسيده‌اند، مستدعيم در موقع مکاتبه حضور ايشان از قول مخلص مخصوصاً سلام خالصانه برسانيد .

 

             ديگر يک مطلب يا زحمتي نيز به حضور عالي داشتم و ابتدا خيلي عذر مي‌خواهم از اينکه چون کسي غير از حضرت اجل عالي را در آنجا ندارم مجبوراً اين نوع زحمات را به آن دوست محترم استدعا مي‌کنم، عرض مذکور از اين قرار است : اوقاتي که در پاريس بودم " جناب مستر لينچ " به پاريس براي ديدن "سردار اسعد " آمده بود و مخلص نيز در آن سه روزي که ايشان در پاريس بودند هر روز با ايشان و سردار اسعد ملاقات مي‌کرديم و در يکي از آن مجالس ممتازالسلطنه سفير پاريس هم بود فقط روز آخر که مستر لينچ عازم دعوت به لندن بود براي حضور در ضيافت پرشيا سوسيتي که لرد کرزن هم در آنجا نطق کرد به وداع سردار اسعد آمده بود مخلص حاضر نبودم ولي ممتازالسلطنه بوده است، باري مستر لينچ روزهاي قبل به من مي‌گفت که شما در استانبول نمانيد، و البته به اروپا بياييد و در لندن يا کمبريج بمانيد.

 

              در استانبول کمالات و استفاده معنوي ممکن نيست ولي در اروپا علاوه بر آنکه انسان مي‌تواند تحصيل کند حتي بيکار نشستن و امرار زمان هم انسان را تکميل مي‌کند، مخلص حرف او را تصديق مي‌کردم و چون عذرهاي شخصي داشتم بدفع الوقت مي‌گذراندم، تا چنانکه عرض شد آن روز اخير که من حاضر نبودم مشاراليه اين حرف را با سردار اسعد جديد کرده بود که اگر فلاني ترک استانبول گفته به لندن بيايد و در انگلستان اقامت گزيند جمعيت ايرانيان پرشيا سوسيايتي Persia society همه مخارج و مصارف او را متکلف مي‌شود و مي‌پردازد.

 

              در اين مقام ممتازالسطنه هم گفته بود که اتحاديه فرانسه و ايران ياunion france Persian   نيز حاضر است که اگر فلاني در پاريس اقامت کند مصارف او را به عهده گيرد و اين فقره مذاکره و قبول شده است. فرداي اين گفتگو که من سردار اسعد را ديدم تفضيل را به من نقل کرد و تکليف کرد که من يکي دو مسئله را قبول کنم. زيرا مي‌گفت وجود شما براي کار کردن براي ايران و اروپا لازم است و ما هميشه بايد دو سه نفري در مرکز اروپا داشته باشيم مفيد است، علاوه بر اينها من شخصاً چندان مايل به اقامت استانبول نيستم و در صورت استطاعت يکروز در آنجا نمي‌مانم و اروپا را ترجيح مي‌دهم ولي در سر مخلص گرفتن وجه معاش از فرنگيها آن هم براي يک شخص که کم و بيش شهرت و عنواني دارد شايسته و مناسب نيست و به قدر مقدور بايد امتناع کرد وانگهي براي تقلا در امور ايران و حفظ وطن بر عليه روس يا انگليس از خارجه استفاده کردن دليل عجيبي بر کم همتي دولت خودمان و هم تناقض غريبي مي‌شود اگرچه هم اين اشخاص دوستدار ايران باشند! ولي انسان آزاد نمي‌شود و هر قدر آنها راضي هستند بايد به دلخواه آنها حرکت کند. الخ... 

 

             خلاصه شرحي از اين قبيل گفتم تا مشاراليه يعني سردار اسعد با من کاملا" هم عقيده شده گفت خوب است دولت ايران قراري در اين باب بدهد و گفت چون من به طهران برسم فورا" در اين باب قراري داده نتيجه را به شما مي‌نويسم و بر اين مصمم شد ولي بعد از آنکه مشاراليه به طهران رفت تا امروز مکتوبي ننوشته و گويا به حکم طبيعت از خاطرش رفته يا اشتغالات مجال نداده من نيز به حکم طبيعت خود ديگر امروز چيزي به او ننوشته‌ام .

 

             حالا مقصود از مزاحمت سرکار اين است که در اين اواخر ماندن در اسلامبول براي مخلص غير ميسر گشته و به هر نحو است مي‌خواهم خاتمه با اين نحو حيات بدهم در اين حال بايد به ايران (برخلاف ميل خود) برگردم که هيچ ميل ندارم و يا به ترتيبي در اروپا بمانم ، لهذا اين مسأله سابق باز به خاطرم افتاد که در صورت امکان باز چندي حضور عالي بگذرانم‌، رفتن به پاريس را هم با آنکه ممتازالسلطنه در دعوت من از لندن دوباره تکرار و اصرار کرده که همه نوع استعمال اسباب فراغت خاطر ميسر مي‌شود به هيچ وجه حاضر نيستم و اينک مي‌خواهم از حضرت اجل عالي عالم ارادت و دوستي خواهشمند شوم و مزاحمت دهم که در اين کار يک استمزاج و استکشافي فرمائيد که چطور است فلاني را به اينجا بياوريم و هکذا ... ديگر ترتيب صحي آن را آن جناب بهتر از من مي‌دانند منظور اين است که در صورت ثابت بودن حضرات از قول خودشان جزئياتش معلوم شود که چطور متکفل مي‌‌شوند و به چه اندازه مساعدت مي‌نمايند و هم تا چند مدت متکفل مي‌شوند؟ در صورت قرار بر حرکت از اينجا مخارجي هم در مسافرت خواهد بود و هکذا ... ديگر بيش از اين زحمت نمي‌دهم ...

            مخلص صميمي ـ ح تقي‌زاده 1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

1. اسماعيل رائين، حقوق‌بگيران انگليس در ايران (تهران، جاويدان، 1346)، ص 441-444.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org