ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» نکته ها وناگفته ها » پشت پرده تخت طاووس

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

پشت پرده تخت طاووس 
منابع گوناگون  
 
 
 

» مصدق به روايت منشي امور بين‌المللي دفتر مخصوص فرح

» چرا انقلاب؟

 
 
 

 

» مصدق به روايت منشي امور بين‌المللي دفتر مخصوص فرح 
 
فرهاد قليزاده
 
 
... گرچه در ابتدا نمي‌فهميدم که چرا قدرتهاي خارجي شخصيتي سرسخت و فسادناپذير مثل مصدق را؛ به دليل همت او در ملّي کردن نفت و افزايش منزلت ايرانيها، از سرير قدرت به زير کشيده‌اند، ولي پس از مطالعات بيشتر فهميدم سبب‌ساز اين واقعۀ ناگوار چيزي نبوده جز بدگماني شاه و آمريکا و انگليس نسبت به مصدق؛ که تصور مي‌کرده‌اند او در پي برقراري يک حکومت کمونيستي در ايران است.
 
توجه به عملکرد مصدق نشان مي‌دهد که او همواره از حاميان و مدافعين سيستم پارلماني و حکومت سلطنت مشروطه بوده؛ ولي حيرت‌آور اينجاست که آمريکا و انگليس ـ به عنوان دو الگوي سيستم دموکراسي غربي ـ چطور نتوانستند ادامۀ کار دولتي را در ايران تحمل کنند که قصدي جز استقرار حاکميت پارلماني در کشور نداشته است؟ و نيز معلوم نيست آنها چرا به اقدامات مصدق در راه تقويت مجلس و تشکيل يک حکومت دموکراسي غير وابسته به شاه، برچسب «کوشش براي استقرار حکومت کمونيستي در ايران» زدند؟ ... پيگيري مطالعاتم سرانجام مرا به اين نتيجه رساند که: اگر حکومت مترقي مصدق در زير پاي حکومت خودکامۀ شاه قرباني نمي‌شد، هيچگاه قدرتهاي غربي نمي‌توانستند به حيات خود در ايران ادامه دهند.
 
حاکميت مصدق براي مردم آگاهيهاي سياسي جديد به ارمغان آورد. ولي متأسفانه چون دولت او عمر کوتاهي داشت، نتوانست در راهي که آغاز کرده بود تا انتها پيش برود.
 
مصدق طي مدت کوتاه نخست‌وزيري خود با برداشتن سوپاپ فشار، اجازه داد نمايندگان مجلس آزادانه سخن بگويند و مطبوعات از آزادي قلم برخوردار باشند. ولي مهمترين دستاورد دولت او في‌الواقع چيزي نبود جز ملي کردن صنعت نفت ايران، که باعث شد دست انگليسها حداقل به مدت سه سال از منابع نفت کشور کوتاه شود. و اين امر علاوه بر بي‌نصيب گذاشتن انگليسها از دسترسي به نفت ايران، قدرت مطلقۀ متحد آنها ــ شاه ــ را نيز چنان پايين آورد که به حد يک مقام صرفاً تشريفاتي رسيد، و ناچار در اوت 1953 [25 مرداد 1332] تن به تبعيد اجباري از ايران داد.
 
مدتي قبل از آن، انگليس و آمريکا در پشت صحنه به طراحي نقشه‌هايي اشتغال داشتند که مصدق را از قدرت سرنگون کنند تا بتوانند نسبت به تأمين منافع سياسي و اقتصادي خود در ايران آسوده خاطر باشند.
 
انگليسها دائم خطر حمايت مردم از مصدق را به آمريکاييها گوشزد مي‌کردند، و نيز گرايش تدريجي دولت او به سمت کمونيستها را عنوان يک مسألۀ بسيار مخاطره‌آميز جلوه مي‌دادند. البته در اين ميان، چون مصدق براي افزايش قدرت خود در مبارزه با اقدامات دولتهاي غربي در راه برادازي حکومتش، به هر کوششي دست مي‌زد، ناگزير حتي به پذيرش حمايت حزب توده از دولت خود نيز تن در داد؛ و همين امر طبعاً زمينۀ بسيار مناسبي را براي تبليغات انگليسها فراهم کرد.
 
يکي از اقدامات انگليسها در جهت براندازي حکومت مصدق، اجيرکردن برادران «رشيديان» بود؛ که توسط آنها آخرين اطلاعات از وضع داخلي کشور و روحيۀ مردم به دست انگليسها مي‌رسيد، تا براي طرح توطئۀ سرنگوني مصدق مورد استفاده قرار گيرد. البته در اين جريان، سازمان «سيا» نيز با تقبل پرداخت هزينۀ طرحهاي مورد نظر، شرکت داشت.
 
سرانجام از طريق شبکۀ برادران «رشيديان» بود که مبالغ هنگفتي پول نقد در اختيار يکي از ورزشکاران گردن کلفت معروف به «شعبان بي‌مخ» و همکارانش قرار گرفت. و آنها نيز با حمايت يکي از ژنرالهاي سرشناس ارتش به نام «زاهدي» و پسرش «اردشير» توانستند شورشي عليه مصدق در تهران بپا کنند.
 
اين شورش همان بود که من در سن کودکي شاهدش بودم و چندان از ماهيتش سر در نمي‌آوردم. ولي بعدها در سوئيس با مطالعۀ نشريات «کنفدراسيون» تازه به چگونگي ماجرا واقف شدم و پي بردم که چرا دفعتاً اوضاع در ايران به نفع شاه دگرگون شده بود. يعني فهميدم في‌الواقع فقط در اثر همکاري انگليس و آمريکا کودتايي عليه دموکراسي مصدق شکل گرفت، و نيز در پي ساقط کردن حکومت او بود که شاه توانست مجدداً بر «تخت طاووس» بنشيند.
 
به دنبال اين جريان، شعبان بي‌مخ از صحنۀ سياسي کشور کنار رفت. ولي سرلشگر زاهدي به نخست‌وزيري رسيد و فرزند او ــ اردشير ــ به مشاغلي از قبيل سفارت ايران در آمريکا و وزارت امور خارجه منصوب شد. مصدق را نيز ــ متعاقب حملۀ گروهي اوباش به منزلش ــ دستگير و پس از محاکمه، به سه سال زندان محکوم کردند. اما او را بعداً عليرغم گذراندن دورۀ زندان، کماکان در منزل خودش تحت نظر قرار دادند، تا سرانجام در سال 1967 [14 اسفند 1345] از دنيا رفت.
 
با آگاهي به حقايق قضيۀ مصدق، گاه از خود مي‌پرسيدم: واقعاً اگر او توانسته بود پايه‌هاي يک حکومت دموکراسي پارلماني را در ايران استوار کند، کشور چه سرنوشتي پيدا مي‌کرد؟ و آيا اين روش غلط شاه در حاکميت نبود که مملکت را به انقلاب کشاند؟... به نظر من: اگر مصدق مي‌ماند، مسلماً راه حل مناسبي براي جلب نظر رهبران مذهبي ميانه‌رو مي‌يافت؛ و چون هرگز نمي‌گذاشت ايران از روشهاي سرمايه‌داري غرب تبعيت کند، مسلماً در کشور انقلاب هم سر نمي‌گرفت.
 
شاه بعد از کوتاي 1953 عليه مصدق، به مرور تمام قدرت خود را بکار انداخت تا همۀ مخالفين حکومتش را يک به يک سرکوب کند. و بعد از مدتي نيز همراه با ممنوعيت تمام احزاب سياسي و جلوگيري از انتخابات آزاد، فقط به دو حزب «ملّيون» و «مردم» اجازه فعاليت داد.
 
شاه در سال 1957 [1356] با کمک مالي و فني آمريکاييها «ساواک» را پايه‌گذاري کرد، و آن را به استفاده از کارشناسان امنيتي «موساد» (سازمان امنيت اسرائيل) به عنوان حربۀ اصلي خود براي سرکوبهاي سياسي در ايران بکار گرفت.
 
گرچه ژنرال آيزنهاور (رئيس جمهور آمريکا) قدرت مالي شاه را با پرداخت 500 ميليون دلار کمک نقدي افزايش داد، و نيز همکاري آمريکا و اسرائيل ارتش نيرومندي براي شاه بوجود آورد؛ اما در عين حال هر روز که مي‌گذشت، ايران به عنوان يک کشور مسلمان (در مجاورت خاورميانۀ عربي) بيشتر از دنياي اسلام فاصله مي‌گرفت؛ تا سرانجام هم شايعات مبني بر برقراري رابطه بين ايران و اسرائيل، کار را به جايي رساند که کشورهاي عرب همسايه در موضع مخالفت با ايران قرار گرفتند.
 
مدتي بعد از بازگشت شاه به تخت سلطنت، دولت انگليس توانست مجدداً به منافع خود در نفت ايران ــ که از سال 1951 تا 1954، متعاقب ملّي شدن نفت قطع شده بود ــ دست يابد. ولي اين بار بدون آنکه ديگر نشاني از «شرکت نفت انگليس» در ميان باشد، صنعت نفت ايران کلاً تحت نظر يک کنسرسيوم قرار گرفت؛ که البته 40% سهم آن را کمپاني «بريتيش پتروليوم» در اختيار داشت. (گرچه در ظاهر انگليسها توانستند 40 درصد سهم کنسرسيوم نفت ايران را به خود اختصاص دهند. ولي در حقيقت سهم آنها به 54 درصد مي‌رسيد. زيرا غير از 40 درصد سهم شرکتهاي نفتي آمريکا و 6 درصد سهم شرکت نفت فرانسه، 14 درصد ديگر از سهام کنسرسيوم متعلق به شرکت نفت «شل» بود، که آن هم در باطن تعلق به انگليسها داشت ـ م. [مترجم]) 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مينو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسين ابوترابيان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص 35-39.

 

 

» چرا انقلاب؟ 

[وقتي به اين فراز از سخنان مينو صميمي رسيدم، بسيار دچار شگفتي شدم. با خود گفتم اين چگونه فضايي بوده است که فردي مثل او با آن جايگاه خانوادگي و قرابت با طبقه حاکمه؛ که بعدها به موقعيت منشي امور بين‌المللي دفتر مخصوص فرح نائل مي‌شود و به قول خود وي عمويش نيز ـ تيمسار مهدي احترامي ـ يکي از سرسپردگان فوق‌العاده شاه و از ژنرالهاي با نفوذ ارتش بحساب مي‌آمد و مفتخر به اخذ مدال از طرف شاه گشته بود و از طرفي پدرش نيز سالها عهده‌دار سمت رياست موزۀ ايران باستان و مشاور وزارت فرهنگ و هنر بود، پس از پايان تحصيلاتش در سوئيس و در بدو ورودش به کشور، چرا دچار ترديد و نگراني نسبت به سرنوشت و زندگي خود مي‌شود و اينگونه توصيف مي‌کند که با وجود چنين فضايي که رژيم، هيچگونه نظم و انظباط، سختکوشي، برخورد نقادانه نسبت به امور و هر گونه اظهار نظر و مخالفتي با بيگانگان را بر نمي‌تابد؛ او چگونه مي‌تواند تاب بياورد و در اينجا زندگي نمايد؟ پس از اين برخي نظريه‌ها و تئوريهايي مطروحه در خصوص دلائل وقوع و شکل‌گيري انقلاب به يادم آمد که از جمله: فساد طبقه حاکمه، فضاي استبدادي و اختناق، انباشت و تراکم اعتراضات و نارضايتيها، وابستگي نظام به بيگانگان، ظلم، تبعيض، بي عدالتي، از بين رفتن مشروعيت طبقۀ حاکمه و ناکارآمدي نظام و ... را ذکر مي‌کرد. با شگفتي ديدم که اين معنا، همه، در همين چند خط ابراز نگراني مينو صميمي مستتر و نهفته است و آنچه ممکن است بعض آن براي سقوط و اضمحلال يک حکومت کافي باشد، اين به يکجا دارد. از خود پرسيدم که براستي همانطور که بعضاً گفته مي‌شود آيا بهتر نبود اصلاً انقلابي به وقوع نمي‌پيوست و بجاي آن اصلاحاتي صورت مي‌گرفت؟ چرا که اساساً انقلاب را پديده‌اي خسارت‌بار و با تبعاتي زيانبار قلمداد مي‌کنند که حتي‌الامکان اگر بشود جلوي رخداد آن را گرفت و مسائل را بدور از ضايعاتي که براي يک انقلاب مترتب است و بدنبال دارد، بتوان در قالب و چارچوبه برنامه‌هاي اصلاحي حل کرد و به سامان رساند امر معقول‌تر و پسنديده‌‌تري است که منافع بيشتري را نصيب کشور خواهد کرد و قس عليهذا؟ در پاسخ بخود و با لحاظ آنچه که ذکر آن به ميان آمد و از دهان يکي از عناصر و نزديکان به رژيم پهلوي شنيديم و شمه‌اي از فضاي آن روزگار برايمان ترسيم شد باز اين سؤال به ذهنم متبادر شد که آيا واقعاً با آن فضاي اختناق‌آميز و استبدادي محض که جاي هيچگونه مخالفت و ابراز عقيده‌اي حتي براي نزديکترين افراد به رژيم وجود نداشت و گوش شنوايي نبود اصلاً جايي براي اصلاحاتي باقي مانده بود؟ آيا سرنوشت محتوم چنين رژيم وابسته و فاسدي، که خاطرات و نگاشته‌هاي وابستگان و حتي مهره‌هاي اصلي رژيم همچون علم، مينو صميمي، فردوست و راجي و ... و اسناد و مدارک بجا مانده مشحون و حاکي از موارد عديدۀ اين معنا است، انقلاب نبود؟ و اساساً چيزي غير از آن را مي‌شود تصور کرد؟ آيا چنان رژيم وابسته، فاسد، ناکارآمد، ظالم و مستبد با آن دستگاه جهنمي‌اي مثل ساواک و ... که ديگر هيچ مشروعيت و مقبوليتي در هيچکدام از عرصه‌هاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و بين صاحبنظران و اقشار مختلف جامعه براي آن باقي نمانده بود، مي‌توانست اصلاح‌پذير باشد؟ آيا خيال انجام اصلاحات براي يک همچون حاکميتي که آنچه خوبان همه دارند اين به يکجا دارد و تمامي دلائل وقوع يک انقلاب بر آن مترتب است ـ حداقل در وجه مثبت آن ـ خيالي واهي، تصوري باطل و بدور از واقعيت و از سر خام انديشي و ساده‌انگاري نيست؟]

مينو صميمي، منشي امور بين‌المللي دفتر مخصوص فرح:
              در سال 1967 موقعي که تحصيلاتم در سوئيس رو به پايان مي‌رفت، ساعتها در تنهايي مي‌‌نشستم و با خود فکر مي‌کردم که: آيا به ايران بازگردم و بعد از 9 سال دوري در وطنم به کار مشغول شوم، يا بعد از خاتمۀ تحصيلات در سوئيس بمانم و کشوري را که سالهاي نوجوانيم در آن سپري شده براي اقامت هميشگي انتخاب کنم؟... مسأله‌اي بسيار جدي در مقابلم قرار داشت، که چون سرنوشت آينده‌ام را رقم مي‌زد، تصميم گرفتن درباره‌اش فوق‌العاده مشکل بود و مي‌بايست عميق‌تر بيانديشم.
              در سوئيس دوستان با نفوذي داشتم که مي‌توانستند به سهولت برايم جواز کار بگيرند، و تحصيلاتم در سوئيس نيز به سهم خود پشتوانه‌اي بود که مسير زندگي و جايگاه مرا در آن کشور بخوبي مشخص مي‌کرد.
              ولي در عين حال آنچنان دلم به شوق وطن مي‌تپيد که عليرغم گذراندن سالهاي نوجواني در سوئيس، باز به خاطر دلبستگي فراوان به فرهنگ ايران، ترجيح مي‌دادم پس از پايان تحصيلات به کشورم بازگردم. ليکن با توجه به بعضي خصوصياتم مثل سخت‌کوشي، وظيفه‌شناسي، رعايت نظم، و بويژه برخورد نقادانه با امور، امکان پيشرفت در ايران تحت حاکميت شاه را براي خود ميسر نمي‌دانستم، ضمن آنکه فکر مي‌کردم: چون در ايران از آزادي فکر خبري نيست، يک دختر 20 ساله که سالها در محيط آزاد سوئيس بدون قيد و بند پرورش يافته و هرچه خواسته، گفته، هرگز نمي‌تواند در کشوري که وابسته است، اجازۀ اظهار عقيدۀ آزاد و مخالفت با بيگانگان به کسي داده نمي‌شود، تاب بياورد.
              بر سر دو راهي مانده بودم و دو احساس متضاد هر کدام مرا به سوي خود مي‌کشيد: يک طرف دنياي پر احساس و رؤيايي مشرق زمين همراه با خاطرات طلايي دوران کودکيم وجود داشت، و طرف ديگر دنياي نظم و منطق سوئيس که تمام دوران نوجوانيم را پر کرده بود... گاه به صفا و صميميت و خونگرمي مشرق زمين متمايل مي‌شدم، و گاه تشکيلات منظم و احساس مسئوليت مردم در مغرب‌زمين را تحسين مي‌کردم.
              با آنکه دلم نمي‌خواست آزادي نسبي خود را در سوئيس از دست بدهم و در ايران ناگزير به زندگي در کنار پدرم و همسرش و برادرانم باشم، ولي بالاخره احساسات بر من غلبه کرد و تجسم خاطرات خوش روزهاي کودکي مرا به سويي کشاند که سرانجام تصميم سوئيس را رها کنم و به ايران بازگردم.»1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مينو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسين ابوترابيان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص43-44.

 

 

 

 
 
صفحه

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

 



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org