ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » فرهنگ ستيزي؛ مأموريت ديگر ساواک

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

136

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

فرهنگ ستيزي؛ مأموريت ديگر ساواک 

مظفر شاهدي

shahedi@www.iichs.org

 

يکي از مهمترين حيطه‌هاي فعاليت ساواک، حوزه‌هاي فرهنگي، مطبوعاتي و روشنفکري و دانشگاهي بود. بسياري از مخالفان سياسي حکومت هم عضوي از جامعه فرهنگي کشور محسوب مي‌شدند و از آنجايي که برحسب حيطه فعاليت شناخت عميق‌تري از ستمکاري حکومت داشتند، بيش از ساير اقشار ملت در معرض برخوردهاي قهرآميز ساواک واقع بودند. محيطهاي دانشگاهي و دانشجويان ازجمله مهمترين بخش فرهنگي کشور بودند که ساواک از همان آغاز براي سيطره و کنترل آن تلاشهاي گسترده‌اي به‌کار گرفت. علاوه براينکه مديريت و اساتيد و کارکنان ريز و درشت دانشگاه‌ها همواره تحت کنترل و مراقبت ساواک قرار داشتند و اين خود موجبي براي گسترش نارضايتي و مخالفت با مجموعه حاکميت مي‌شد؛ دانشجويان دانشگاهها تا واپسين ماههاي عمر رژيم پهلوي کماکان سايه سنگين و خشونت‌آميز ساواک را تحمل مي‌کردند. بدين ترتيب، جامعه دانشگاهي و محيطهاي فرهنگي کشور در تمام دوران فعاليت ساواک آکنده از فعاليتهاي امنيتي ـ پليسي خشن ساواک بود.

 

جامعه دانشگاهي که پس از کودتاي 28 مرداد 1332 در شمار پيشروترين مخالفان سياسي رژيم پهلوي در آمدند؛ پس از تأسيس ساواک هم بهرغم تمام فشارهايي که وجود داشت بر مخالفتهاي دامنه‌دار خود بر حکومت ادامه دادند و کنترل و مراقبت سنگين و خشن ساواک هم هيچ‌گاه نتوانست بر جنبشهاي دانشجويي خاتمه دهد. آنتوني پارسونز آخرين سفير انگلستان در ايران عصر پهلوي در خاطراتش به گوشه‌هايي از گسترش ناآراميهاي دانشجويي و اقدامات امنيتي ساواک جهت کنترل دانشگاهها چنين اشاره کرده ‌است: «من از مدارس و دانشگاه‌هاي ايران هم که به سرعت درحال گسترش بودند ديدن کردم، ولي در کنار اين توسعه بي‌سابقه عدم رضايت و مخالفت با رژيم هم در دانشگاه‌ها گسترش مي‌يافت و ساواک به طور روزافزوني براي کنترل امور دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالي مداخله مي‌کرد». 1
 
يکي ديگر از آگاهان به امور در آن روزگار درباره نقش ساواک در ايجاد خفقان و امنيتي کردن حوزه دانشگاهها چنين اظهار عقيده کرده ‌است:
              يکي ديگر از مهمترين گروه‌هاي ناراضي، دانشجويان بودند که تعداديشان به خصوص طي آن سال‌ها [جزو] طبقه متوسط با اعتقادات عميق اسلامي بودند، لذا مشکل مي توانند خود را با طرز زندگي طبقات سطح بالاي شهري و روال لوکس‌گرايي ـ که خانواده شاه رواج مي‌دادند ـ تطبيق دهند.
              مهمترين خواسته اين گروه از دانشجويان، آزادي دانشگاه‌ها بود که رژيم شاه اصلاً به آن رضايت نمي‌داد. به همين جهت نيز ساواک شرايط اختناق‌آميزي بر تمام مؤسسات آموزشي عالي حکمفرما کرده بود تا مبادا کسي تصور «آزادي دانشگاه‌ها»‌ را به ذهن راه دهد.
              شاه گرچه به خوبي مي‌دانست که اداره امور يک کشور مدرن صنعتي نياز به نيروي کار تحصيل کرده دارد، ولي به دليل وحشت خود از آزادي دانشگاه‌ها، اين واقعيت را ناديده گرفته بود که پرورش متخصصين کارآمد هرگز بدون تأمين آزادي فکر و انديشه در محيط‌هاي دانشگاهي امکانپذير نيست ... شايد به گمان شاه، دانشگاهها فقط نوعي خط زنجير توليد بودند که مي‌بايست از يک طرف دانشجو واردش شود و از طرف ديگر «تکنوکرات» بيرون بيايد. 2
 
کنترل و مراقبت ساواک در محيطهاي دانشگاهي از اين هم فراتر رفته بود:
            همواره به طور مستمر تمام امور دانشگاهها را تحت کنترل داشت و حتي راجع به اينکه چه دروسي بايد يا نباد آموخته شود، نظر مي‌داد. هر تخلفي نيز چه از سوي استادان و يا دانشجويان بلافاصله توسط عوامل ساواک گزارش مي‌شد و عامل آن تحت تعقيب قرار مي‌گرفت. چنين شيوه اختناق‌آميزي طبعاً هيچ زمينه‌اي براي فعاليت فردي روشنفکران باقي نمي‌گذاشت... به اين ترتيب گرچه حرکت‌هاي فردي مخالف رژيم در دانشگاه‌ها به صورت انفعالي و بي‌تحرک درآمده بود، ليکن دانشجويان هرگاه فرصتي دست مي‌داد از مبارزات دسته‌جمعي دريغ نداشتند و براي ابراز مخالفت با رژيم تظاهراتي به راه مي انداختند ... نارضايتي و خشم دانشجويان نسبت به رژيم ـ که به صورت تظاهرات و اعتصابات گوناگون صورت مي‌گرفت، گرچه باعث شده ‌بود هرج و مرج و بي‌نظمي کاملي بر محيط دانشگاه حاکم شود، ولي با اين حال فقط عده انگشت شماري از روشنفکران دانشگاهي بودند که رژيم را جدي ميگرفتند و به تواناييش در بازگرداندن آرامش و نظم به دانشگاه‌ها اميد داشتند. 3
 
در چنين شرايطي بود که جامعه دانشگاهي (اساتيد، مديريت، کارکنان و دانشجويان) خسته از فعاليتهاي نارواي ساواک ملجأيي را جست وجو مي‌کردند تا از وضعيت اسفبار حاکم بر دانشگاهها رهايي يابد. بي‌دليل نبود که در جريان تحرکات انقلابي مردم ايران دانشگاهيان نقش قابل توجهي در مخالفت با حکومت برعهده گرفتند و در پيروزي انقلاب هم سهمي درخور داشتند. 4
 
نويسندگان، و روشنفکران و اهل قلم قشر ديگري بودند که ساواک کنترل شديدي بر فعاليتهاي فکري آنان اعمال مي‌کرد و توليدات فکري آنان را هر گاه کمترين شائبه سياسي در آن وجود داشت به محاق توقيف و سانسور مي‌سپرد. بنابراين، قشر مزبور از مخالفان دائمي ساواک و سياستهاي سرکوبگرانه آن محسوب مي‌شدند.
 
مطبوعات و روزنامه‌ها وضعيتي به مراتب اسفبارتر داشتند. از همان آغاز کودتاي 28 مرداد 1332 به سرعت بر تداوم انتشار نشريات و روزنامه‌هاي مستقل مخالف حکومت پايان داده شد و نويسندگان مطبوعات تحت شديدترين مراقبتهاي ساواک قرار گرفته، نوشته‌هاي آنان به دقت از سوي سانسورچيان ساواک کنترل مي‌شد. به زودي روزنامه‌هاي منتشرشده در کشور اعتبار خود را از دست دادند و مطالب منتشر شده در آنها عاري از هرگونه محتواي قابل اعتنا بود و هر از چندگاه به دلايلي اساساً واهي شماري از نشريات کشور تعطيل شده از ادامه انتشار نهي شدند. 5
 
در همان حال، نشريات و روزنامه‌هاي محدودي هم که اجازه انتشار داشتند در درجه اول ستايشگر رژيم پهلوي، شاه و مجموعه اقدامات او شدند و عموماً تيترهاي اصلي نشريات به تمجيد و نقل سخنان و اظهارات شاه و برخي نزديکان او اختصاص يافت که در گرايش مطبوعات به اين وادي تأسف‌بار ساواک نقش درجه اولي برعهده داشت:
            يکي از مسئوليت‌هاي سازمان اطلاعات و امنيت کشور، ساواک، اين بود که مراقب باشد روزنامه‌هاي ايران، شاه و انقلاب سفيد او را ستايش کنند. کارکنان ساواک از مدت‌ها قبل به ناشران اين روزنامه‌ها اطلاع داده بودند که فعاليت‌هاي آنان نيز نشان داده ‌شود. لذا روزنامه‌ها ناگزير بودند بيانات و اخبار فعاليت‌هاي شاه را بدون توجه به ارزش خبري آن چاپ کنند. و همچنان که شاه عظمتطلبي بيشتري از خود بروز مي‌داد، روزنامه‌ها اين عظمت‌طلبي و نخوت را براي مردم ايران در شيپور مي‌دميدند.
 
تيتر اصلي دو هفته يکي از روزنامه‌هاي تهران، نشان‌دهنده عظمت‌طلبي شاه، چاپلوسي روزنامه‌ها و حدود تقريبي ستايش روزانه از دربار است که براي مردم ايران تجويز شده ‌بود:
           ــ شاهنشاه راه رسيدن به فرصت‌هاي مساوي را نشان مي‌دهد، برابري زنان اساسي است (5 ژانويه 1975) (1354)
           ــ کاش ما هم با هم همسايه بوديم، شاهنشاه به پادشاه اردن قول داد: ايران به شما کمک خواهد کرد (6 ژانويه 1975).
           ــ سادات از شاه ستايش مي‌کند، ديدار شاهنشاه، استقبال از شاه بي‌نظير بود (8 ژانويه 1975).
           ــ شهبانو: «بيان اين همه زيبايي با کلمات دشوار است» ـ ديدار خانواده سلطنتي از مصر (8 ژانويه 1975).
           ــ توافق نظر شاه و سادات درباره خاورميانه (12 ژانويه 1975).
           ــ ما فروش نفت را تحريم نمي‌کنيم ـ شاه (15 ژانويه 1975).
           ــ تقابل به غرب کمکي نخواهد کرد ـ شاه (16 ژانويه 1975).
 
در طول سالهاي شکوفايي عظمتطلبي شاه، مطبوعات همچنان به منعکس کردن شخصيت او براي مردم ايران و انعکاس سپاسگزاري مردم ايران نسبت به او، آن طور که او عقيده داشت، ادامه مي‌دادند. همراه با افزايش خود بزرگ‌بيني شاه، شهبانو نيز بهرغم مخالفت‌هاي پيشين خود، در شکوه نظام پهلوي غرق شد.
 
صفحه اول رونامه کيهان بين‌المللي مورخ 15 مارس سال 1976 (24 اسفند ماه 1354)، نشاندهنده آن است که با فرح نيز به تدريج شبيه به شاه برخورد مي‌شد. سرمقاله اين شماره به ديدار شهبانو از دانشگاه ملي اختصاص يافته بود (همراه با تصوير) و در آن سخنان او درباره معيارهاي دانشگاهي، نياز به ارتقاء سطح روشنفکري ايران و ارزش تحقيق درج شده بود، يک تصوير بزرگ، شهبانو را در لباس دانشگاهي نشان مي‌داد که از مجسمه نيم‌تنه رضاشاه به مناسبت سالگرد تولد او پرده‌برداري مي‌کرد. بقيه صفحه اول نيز به گزارشهاي مشابه اختصاص يافته بود. يک مقاله تاريخ شاهنشاهي جديد را که توسط مجلس ايران پذيرفته شده بود توصيف مي‌کرد. آخرين مطلب صفحه اول، گزارش برگزاري مراسمي در مقبره رضاشاه بود که در آن اسدالله علم، وزير دربار، خاطره ولادت سردودمان سلسله پهلوي را گرامي مي‌داشت. يک عکس نيز وزير دربار را در حال قراردادن تاج گلي بر قبر رضاشاه نشان مي‌داد. 6
 
وضعيت چاپ و انتشار کتاب از اين هم بدتر بود. روشنفکران و نويسندگان منتقد بهندرت مي‌توانستند مجوز انتشار و چاپ آثار و نوشته‌هاي خود را به دست آورند. از مجموعه کتب و آثاري که جهت اخذ مجوز به ساواک و ساير دستگاههاي ذيربط ارائه مي‌شد تعداد قابل توجهي از آن هيچگاه مجوز انتشار نمي‌گرفت 7 و در همان حال تمام تلاشهاي روشنفکران و نويسندگان جهت يافتن راه‌حلي منطقي براي برونرفت از بحران سانسور هيچ‌گاه ره به جايي نبرد: 8 «برقراري سانسور توسط ساواک تا بدان حد پيشرفت کرده ‌بود که گاه اتفاق مي‌افتاد جلوي انتشار کتاب‌هايي را که قبلاً بارها چاپ شده بود ميگرفت و گفتني است که مثلا از انتشار نمايشنامه‌هايي مثل «هملت» يا «مکبث» فقط به اين دليل جلوگيري مي‌کرد که در آنها شاه يا شاهزاده‌اي کشته مي‌شد». 9
 
وضعيت هنرمندان سينما و کارگردانان و فيلمسازان آن روزگار هم دست کمي از ساير همگنان هنرمندشان نداشت. کمترين اشاره به اوضاع سياسي، اجتماعي کشور موجبات توقيف فيلمهاي ساخته ‌شده را فراهم مي‌آورد و يا حداقل بخشهاي مهمي از فيلم سانسور و قيچي مي‌شد. 10 فريدون هويدا در اين‌باره چنين نوشته است:
              ساواک فيلم‌ها را به ميل خود زير قيچي سانسور مي‌برد ... يکبار از نمايش فيلم ساخته يکي از دوستانم به نام ابراهيم گلستان که داستان مرد تازه به ثروت رسيده‌اي را مطرح مي‌کرد و به نظر ساواک مشاهده چنين ماجرايي مي‌توانست قضيه شاه بعد از بالا رفتن قيمت نفت را در ذهن بيننده تداعي کند، جلوگيري شد. در مورد ديگر نيز نويسنده‌اي فقط به اين بهانه چند روز به زندان ساواک افتاد که چرا يکي از مخالفين رژيم عبارت مندرج در يکي از کتاب‌هاي وي را در نامه خود نقل کرده‌‌است. 11
 
بدين ترتيب آشکار بود که جامعه فرهنگي کشور از مهمترين ناراضيان و مخالفان روشهاي غيراصولي ساواک در سانسور و جلوگيري از فعاليتهاي فکري ـ فرهنگي بودند و بسيار شايق بودند تا وضعيت موجود دگرگون شده، فضاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي مطلوب‌تري در عرصه کشور پديد آيد. ترديدي نيست که فقط تحولي انقلابي مي‌توانست بر اين اوضاع تأسف‌بار پايان دهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ويليام ساليوان و آنتوني پارسونز، خاطرات دو سفير: اسراري از سقوط شاه و نقش آمريکا و انگليس در انقلاب ايران، ترجمه محمود طلوعي، تهران، علم، 1372، ص 272.
2. مينو صميمي، پشت پرده تخت‌طاووس، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران، اطلاعات، 1368، ص 216
3. همان، صص 150- 159.
4. جان. دي. استمپل، درون انقلاب ايران، ترجمه منوچهر شجاعي، چاپ اول، تهران، رسا، 1377، ص 48؛ و هارالد ايرنبرگر، در باره ساواک، بي‌جا، جمعيت آزادي، 1978م، صص 65- 66.
5. حسن يوسفي ‌اشکوري، در تکاپوي آزادي، چاپ اول، تهران، بنياد فرهنگي بازرگان، بي‌تا، ص 379.
6. ماروين زونيس، شکست شاهانه؛ روانشناسي شخصيت شاه، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1370، صص 116- 117.
7. براي کسب اطلاعات بيشتر در اين باره، بنگريد به: فريبرز خسروي (به‌کوشش)، سانسور در آيينه (نظرات مميزان کتاب در دوره پهلوي دوم)، تهران، کتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1381.
8. عباس ميلاني، معماي هويدا، تهران، آتيه و اختران، 1380، صص 340- 342.
9. فريدون هويدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، اطلاعات، 1365، ص 93.
10. عباس ميلاني، پيشين، صص 340- 342.
11. فريدون هويدا، پيشين، صص 93- 94.



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org