ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » از چراغ فانوس تا ويولون قرمز (برگي از تاريخ اجتماعي معاصر ايران)

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

از چراغ فانوس تا ويولون قرمز (برگي از تاريخ اجتماعي معاصر ايران) 

مظفر شاهدي

shahedi@www.iichs.org

 

  

 

چراغ فانوسي که تصوير آن را در اينجا مشاهده مي‌کنيد، همچنان که مادر نازنينم مي فرمايند، در همان سالي که راقم اين سطور به دنيا آمده است، خريداري کرده‌اند. آخرين باري که در نوروز سال 1392 افتخار دست بوسي پدر و مادر عزيزم را در شهرستان شيروان پيدا کردم، مادر نازنينم که سالياني طولاني اين چراغ فانوس را از گزند روزگار حفظ کرده‌اند، محبت کرده و آن را به رسم يادگار در اختيار بنده قرار دادند تا ضمن يادآوري و مرور خاطرات شيرين و تلخ گذشته، در حفظ آن بکوشم. اميدوارم موفق شوم.  

 

من در اول مهر 1345 در روستاي عبدآباد از توابع شهرستان شيروان واقع در استان خراسان شمالي متولد شده‌ام. بدين ترتيب و با يک حساب سرانگشتي مي‌توان فهميد که حداقل 47 سال از تاريخ خريداري فانوس فوق سپري مي‌شود. لازم به ذکر است که حتي لامپ اين چراغ فانوس هم تاکنون نشکسته و بنابراين تعويض هم نشده است و به اصطلاح فابريک است. نوشته‌هاي روي بدنه و لامپ چراغ نشان مي‌دهد که در کشور آلمان غربي ساخته شده است. شايد نيازي هم به توضيح بيشتر نباشد که با پايان جنگ جهاني دوم و شکست آلمان و متحدين آن، متفقين آلمان را به دو قسمت غربي و شرقي تجزيه کردند. بخش غربي با عنوان آلمان غربي و در اردوگاه جهان غرب به حيات خود ادامه داد و بخش شرقي هم با عنوان آلمان شرقي تحت سيطره اردوگاه شرق و جهان کمونيسم قرار گرفت. از مطلب دور نيافتيم.
 
تا سال 1364 روستاي عبدآباد به شبکه برق سراسري متصل نبود و به تبع آن روشنايي منازل و محل کار و زندگي عموم روستائيان در شب از طريق چراغهاي نفت سوز و بعضا «پي» سوز تامين مي‌شد. لازم به يادآوري است که پي نوعي چربي يا روغن حيواني بود. چراغهاي موسوم به گردسوز و همين فانوس بيشترين نوع چراغهايي محسوب مي‌شدند که مورد استفاده روستائيان ما قرار مي‌گرفتند. البته نوع مدرن‌تر چراغهاي روشنايي هم موسوم به چراغهاي «توري» بودند، که يادم مي‌آيد در حوالي سالهاي 1358-1359 خانواده ما هم يکي از آن چراغهاي توري را خريداري کرد.
 
روشنايي اصلي منازل روستايي با چراغهاي موسوم به «گردسوز» تامين مي‌شد و چراغهاي موسوم به «فانوس»، که هنوز هم کمابيش با همان شکل و شمايل قديمي در برخي مناطق قابل استفاده است، به دليل آنکه از ايمني بيشتري برخوردار بوده و به راحتي قابل حمل بود، عمدتا در جابجاييها و آمد و شدهاي شبانه روستائيان در کوچه پس کوچه‌ها و غيرو مورد استفاده قرار مي‌گرفت. چراغ فانوس به ويژه براي راهنمايي و روشناي مسير روستائياني که کار شبانه داشتند، مورد استفاده بود. کساني که شب هنگام براي اموري مانند آبياري زمينها و باغات خود در اطراف روستا و ساير مشاغلي که نيازمند کار شبانه بود از منزل خارج مي‌شدند، عمدتا از همين چراغ فانوس براي روشنايي مسير استفاده مي‌کردند. اما از جمله مهمترين موارد استفاده از چراغ فانوس در طول سال (و به ويژه از اواسط پاييز تا اوايل بهار که البته فصل زمستان نقطه اوج آن بود) در انبارهاي نگهداري علوفه و جو گوسفندان و ديگر چارپايان (نظير گاو و الاغ و اسب)، که به آن کاهدان هم مي‌گويند، و نيز محل نگهداري چارپايان مذکور (طويله) مورد استفاده روستائيان قرار مي‌گرفت.
 
خود نگارنده اين سطور از همان دوران 4-5 سالگي بدان سو، که به تدريج قادر شدم در امور سبک ياري‌گر والدينم شوم، خاطرات زيادي از به کارگيري و استفاده از همين چراغ فانوسي که تصوير آن را مشاهده مي‌فرماييد، در ذهن دارم. معمولا والدينم که هر شب براي آماده‌سازي علوفه گوسفندان و ديگر چارپايان ما چندباري به کاهدان و طويله مراجعه مي‌کردند، يکي از ما فرزندان (برحسب تواناييهاي جسمي که داشتيم) به عنوان «چراغ نگه دار» ايشان را همراهي مي‌کرديم. لازم به يادآوري است که ما دو خواهر و سه برادر هستيم و من فرزند دوم خانواده هستم (يکي از خواهرانم بزرگترين فرزندان و ديگر خواهرم کوچکترين فرزند خانواده هستند). تا جايي که به خودم مربوط مي‌شود، احتمالا 5-6 سالي از دوران کودکي خودم را (که مي‌توان سنين 6 تا 12 سالگي را در نظر گرفت) در زمره مهمترين چراغ نگه‌داران والدينم (که البته در اين ميان مادرم به مراتب بيش از پدرم مسئوليت اصلي علوفه دهي به چارپايان ما را عهده دار بودند) در کاهدان و طويله بودم.
 
بايد يادآور شوم در موسم سرد سال گوسفندان و احيانا ديگر چارپايان از حدود ساعت 30/6-7 صبح هر روز توسط چوپانان به چرا (در مراتع و کوههاي اطراف روستا) برده مي‌شدند و در بحبوحه غروب آفتاب و آستانه تاريک شدن هوا آنها را به روستا باز مي‌گرداندند.
 
از همان زمان براي ما خيلي جالب توجه بود که تقريبا چندصد گوسفند و بزي که همراه گله روانه چرا مي‌شدند، هنگام بازگشت به روستا قريب به تمام آنها بدون آنکه اقدامي در جهت راهنمايي و هدايتشان صورت بگيرد مستقيما راه منازل مالکان خود را در پيش مي‌گرفتند. به ويژه به دليل آنکه تقريبا بلافاصله پس از آنکه گوسفندان از چرا بازمي‌گشتند از آنها با جو پذيرايي مي‌شد که البته تغذيه‌اي به مراتب بيش از هر علوفه ديگري خوشمزه و لذيذ براي دام محسوب مي‌شد، از جمله مهمترين دلايلي بود که باعث مي‌شد گوسفندان (بر اساس همان تئوري شرطي شدن پاولوف) پس از بازگشت از چرا يکسره راه منازل مالکان خود را در پيش بگيرند. بايد بگويم که به عدد تمام گوسفنداني که مقرر بود با جو پذيرايي شوند، توبره‌هايي از جنس پارچه ضخيم دوخته شده بود که گمان مي‌کنم در هر يک از اين توبره‌ها حدود 200 گرم جو ريخته شده و آن را با نخي که از دو طرف به آن بسته شده بود، طوري از بالاي سر گوسفندان آويزان مي‌کردند که دهان حيوان در درون توبره با خوراک جو تماس پيدا کند. البته از چارپايان بزرگ (گاو و الاغ و اسب و قاطر و نظاير آن) هم کمابيش به همين شيوه با خوراک جو پذيرايي مي‌شد. اما تا جايي که يادم مي‌آيد به دليل محدوديت جو و اينکه خوراک گران قيمتي محسوب مي‌شد، دامهاي بزرگ (در مقايسه با گوسفندان و بزها) به‌طور منظم از آن موهبت برخوردار نمي‌شدند.
 
لازم به توضيح است که علوفه زمستاني دامها معمولا در فصل تابستان تهيه و انبار مي‌شد. يونجه و اقسامي ديگر از علفهاي خشک شده و کاه مهمترين و پرمصرف‌ترين اقلام علوفه زمستاني دام را تشکيل مي‌دادند. البته، جو هم از ديگر اقلام مورد نياز تغذيه دام در زمستان بود که خانواده‌هاي مختلف بسته به ميزان تواناييهاي مالي واقتصادي خود به تهيه و انبار کردن آن اقدام مي‌کردند. اما در هر حال در تهيه تمام اقلام مذکور حداقلي از استانداردهاي ضروري رعايت مي‌شد.
 
روستائياني که علاوه بر دامداري به امور کشاورزي و کاشت جو و بيشتر گندم (عمدتا به صورت کشت ديم و بعضا کشت آبي) اشتغال داشتند، در تامين علوفه زمستاني دامهاي خود مشکل کمتري داشتند و علاوه بر فروش بخشي از عايدات جو و گندم و کاه خود، با گشاده دستي بيشتري مي‌توانستند مصارف زمستاني خود (گندم) و دامهايشان را (جو و کاه) انبار نمايند. خانواده خود ما يونجه و علوفه مورد نياز دامهايمان را از طريق باغات يونجه و مزارع خود تامين و تهيه مي‌کرديم. اما به دليل آنکه در عرصه کشت گندم و جو کمتر ورود مي‌کرديم، عمده کاه و جو مورد نياز دامهايمان را از کشاورزان روستا خريداري مي‌کرديم.
 
بايد يادآوري نمايم که تقريبا تمام کودکان روستاي ما (پسران و دختران) از همان 4-5 سالگي بدانسو در اقسامي از فعاليتها و امور مختلف (که معمولا شامل کار در مزرعه، باغات، چوپاني و نگهداري از دامها، بنايي، کارگري و غيرو مي شد)، به فراخور تواناييهاي جسمي اي که داشتند، ياريگر والدين خود بودند و دوشادوش آنان کار مي‌کردند. زنان روستا در انجام اکثر امور زندگي چه بسا بسيار بيش از مردان ايفاي نقش زير و کلان مي‌کردند. از جمله خود مادر نازنين من از پرکارترين زنان روستا محسوب مي‌شد و نقش تعيين کننده‌اي در تامين معاش خانواده ما ايفا مي‌کردند. فقط کودکاني که به سن مدرسه رفتن مي‌رسيدند، نه ماهه مهر تا خرداد را (آن‌هم فقط ساعات حضور در کلاس و مدرسه) ناگزير از کار معاف مي‌شدند. 
 
در همان دوره هم چه بسا اکثري از کودکان دانش‌آموز صبحهاي خيلي زود (از حدود ساعتهاي 4-5) به خواسته والدين از خواب شيرين بيدار شده و تا دقايقي قبل از آغاز کلاس درس در انجام بخشي از امور روزانه سهيم مي‌شدند. پس از تعطيلي مدرسه در بعدازظهر هر روز هم، باز کودکان به سرعت راهي منزل شده و براي کمک به والدين و ساير فرزندان خانواده راهي مزرعه و باغات و غيرو مي‌شدند، که معمولا تا حوالي ساعت 6-7 بعدازظهر به طول مي‌انجاميد. البته در سه ماهه زمستان که به دليل سردي هوا و يخبندان روستائيان به ندرت در بيرون از روستا و در مزارع و باغات و نظاير آن کار مي‌کردند، کودکان روستايي فرصت بيشتري براي صرف اوقات فراغت خود (در بعدازظهرها و روزهاي تعطيل رسمي) در کوچه پس کوچه‌هاي روستا پيدا مي‌کردند.
 
همان‌گونه که قبلا هم اشاره شده است، عمده فعاليتهاي کاري کودکان و تا حد زيادي والدين و بزرگسالان در موسم زمستان، در رسيدگي به امر تغذيه و نگه‌داري دامها متمرکز مي‌شد. با تعطيلي مدارس در خرداد ماه هر سال، قريب به تمام کودکان روستا تا پايان فصل تابستان به طور تمام وقت دوشادوش والدين خود و يا در مزارع و باغات و... ديگران به کارگري مي‌پرداختند. ضمن آنکه با گرم‌تر شدن هوا و از اواسط بهار هر سال، گوسفندان و ساير دامهاي کوچک به طور شبانه‌روز از محيط روستا خارج شده و چوپانان عهده‌دار چرا و نگهداري آنها (در حواشي روستا و نيز کوهستانهاي اطراف) مي‌شدند. معمولا هريک از گله‌هاي گوسفند را (که در آن موقع حدود دو يا سه گله گوسفند در سطح روستا وجود داشت که هريک شامل حدود 200-250 راس گوسفند و بز مي‌شد) دو چوپان همراهي مي‌کردند، که يکي از چوپانها به طور تمام وقت توسط مالکان گله استخدام شده و مسئول اصلي و دائمي گله محسوب مي‌شد، نفر دوم هم يکي از مالکان گله بود، که برحسب تعداد گوسفنداني که در گله داشت يک تا چند شبانه روز چوپان اصلي را در هدايت گله همراهي و کمک مي‌کرد.
 
چراغ فانوسي که در سطور پيشين به مواردي از هنرنمايي آن در امر روشنايي بخشي به محيط کار و زندگي روستائيان اشاره شده است، در فصول گرم‌تر سال (از اواسط بهار تا اواسط پاييز و در مواردي کمتر هم در ساير فصول سال) عمدتا براي روشني بخشي به فضاي زندگي و نيز محل کار و آمد و شد روستائيان در مزارع و باغات و نظاير آن مورد استفاده قرار مي‌گرفت. البته در امر روشنايي بخشي در هنگام آمد و شدها و اموري که مستلزم حرکت از جايي به جايي ديگر بود، چراغ فانوس رقيب مهمي (که کمي هم با تاخير وارد زندگي روستائيان شد) به نام «چراغ قوه» داشت که هنوز هم کمابيش در بسياري از مناطق مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
 



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org