اکبر مشعوف
Mashoof@www.iichs.org
حسن ارسنجاني در مرداد 1301 در تهران خيابان ري متولد شد. پدرش، سيد محمدحسين متولد ارسنجان فارس، معمم و شغل وي کشاورزي بوده است. محمدحسين در اردوکشي بختياريها براي اعادۀ مشروطيت به همراه نيروهاي بختياري به تهران آمد و بعد از فرمان مشروطيت ديگر به ارسنجان بازنگشت. وي در تهران با هاجر لقايي ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نامهاي حسن و نورالدين و يک دختر به نام احترام شد. سيد محمدحسين قبلا نيز ازدواج کرده بود و از آن ازدواج يک پسر و دو دختر داشت، وي دو دورۀ به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب شد. 1
حسن ارسنجاني دورۀ ابتدائي را در دبستان پهلوي، دورۀ متوسطه را در دبيرستانهاي دارالفنون و سنلوئي به پايان رساند و در سال 1321 از دانشگاه تهران مدرک کارشناسي در رشته حقوق گرفت. در 1333 در دورۀ دکتري دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذيرفته شد و در 1335 از پاياننامه خود با عنوان حاکميت دولتها در سازمانهاي بينالمللي دفاع کرد. 2
حسن ارسنجاني همزمان با تحصيل در دورۀ کارشناسي براي تأمين هزينه زندگي در بانک کشاورزي مشغول به کار شد. در اين دوره او طرحي در بارۀ تأسيس شرکتهاي تعاوني روستائي تهيه کرد که مورد استقبال مديران بانک قرار گرفت و او را در 19 سالگي به رياست شرکتهاي تعاوني بانک کشاورزي انتخاب کردند. 3
ارسنجاني پس ازشهريور 1320 وارد عرصه سياسي شد. وي مقالات خود را در گذشته در روزنامۀ تجدد ايران مينوشت ولي از اين تاريخ با پيوستن به حزب ميهنپرستان و سپس به حزب پيکار، مقالات سياسي خود را در روزنامههاي نبرد و ايران ما منتشر ميکرد. در ابتدا نام مستعارش شيخ حسن محلاتي بود. اما بعدها به دليل نوشتن مقالات انتقادي، از سوي هيآت تحريريه روزنامه ايران ما پيشنهاد کردند اسم مستعارش را ايراد بگذارند، محمود تفضلي سر دبير ايران ما پس از مدتي به اين نتيجه رسيد که اگر ايراد را وارونه کنند ميشود داريا کلمهاي که مناسب اسم مستعار شدن است. ارسنجاني آنقدر از اين اسم خوشش آمد که مقالات خود را نيز با نام داريا منتشر کرد.4 در سر مقاله اولين شمارۀ روزنامه داريا آمده است: «آنها که در بهارستان (مجلس شوراي ملي) جمع شدهاند بدانند که دوران تازهاي آغاز شده است. زمان فال و استخاره سپري گرديده ... از پشت ميز لميدن و ترياک کشيدن و چاي نوشيدن آنچه بايد ضرر ديدهايم. ما در صف ملل متفق وارد جنگ شدهايم و از ما با يک سند تاريخي (پل پيروزي) قدرداني شده است. آنها که غاصبانه به ما حکومت ميکنند بايد جاي خود را به مردان کارا و آگاه بدهند...» 5
ارسنجاني در بهمن 1324 با همکاري ملکالشعراء بهار، احمدعلي سپهر (مورخالدوله)، محمود محمود و چند نفر ديگر، حزب آزادي را تآسيس کرد. اما حزب در کارش موفق نبود براي همين وقتي احمد قوام (قوامالسلطنه) در 1325 حزب دمکرات ايران را تآسيس کرد، ارسنجاني نيز به اين حزب پيوست و يکي از مشاوران نزديک قوام شد. وي، احمد قوام را در عالم سياست به عنوان رهبر و راهنماي خود انتخاب کرد او دربارۀ اين انتخاب به دوستان خود گفته بود. «آنچه را که من در قوام ميپسندم شخصيت محکم و استوار اوست. قوام در مقابل شاه مانند ساير رجال دست به شکم نميايستد». 6
ارسنجاني به عنوان نماينده حزب دمکرات از لاهيجان ـ لنگرود وارد مجلس شوراي ملي دوره پانزدهم شد اما به رغم دفاع ملکالشعراي بهار اعتبارنامه وي در 12 آبان 1326 رد شد. ارسنجاني مجددآ به کار روزنامهنگاري و وکالت مشغول شد.
ارسنجاني هنگام نخستوزيري حاجيعلي رزمآرا، يکي از مشاوران او بود. وي طرحي دربارۀ تعاونيهاي روستايي و فروش املاک خالصه به کشاورزان را به رزمآرا ارائه داد که با ترور رزمآرا اين طرح به فراموشي سپرده شد.
ارسنجاني در انتخابات دورۀ هفدهم مجلس از ساوجبلاغ و کرج کانديدا شد اما از بهاءالدين کهبد رقيب انتخاباتي خود شکست خورد. با نخستوزيري قوام در 27 تير 1331 به سمت معاون سياسي نخستوزيري و سرپرست انتشارات و تبليغات منصوب شد، اين مقام دوامي نداشت و با قيام مردم در 30 تير 1331 دولت قوام سقوط کرد و دکتر محمد مصدق دوباره به قدرت بازگشت.
حسن ارسنجاني در پاييز 1336 دوبارۀ به عرصه فعاليت سياسي بازگشت و جمعيت آزادي را تأسيس کرد، اما فعاليت حزب دوامي نداشت و در اسفند 1336 منحل گرديد. 7
ارسنجاني در کابينههاي دکتر علي اميني و اسدالله علم (19 ارديبهشت 1340 تا 20 اسفند 1341) سمت وزارت کشاورزي را به عهده داشت و اساسيترين برنامه وزارت کشاورزي را اصلاحات ارضي اعلام نمود. وي به دروغ سعي در موافق نشان دادن مراجع تقليد در اجراي اصلاحات ارضي داشت که موجب واکنش مراجع شد. آيتالله العظمي گلپايگاني در پاسخ به تلگرام حسن ارسنجاني مينويسد:
جناب آقاي قدس نخعي نايب نخستوزير دام اجلاله ـ آقاي دکتر ارسنجاني
وزير کشاورزي تلگرافي بحقير بنام تبريک عيد مخابره کرده و در آن از توجه علماء اعلام در مورد زميندار شدن زارعين اظهار تشکر نموده است علاوه بر آنکه از طرف علماء اعلام با قانون اصلاحات ارضي موافقتي نشده و هر قانوني که بر خلاف احکام مقدسه دين مبين اسلام باشد لغو و بلااثر است چون از يک نفر که خود را به عنوان وزير معرفي ميکند چنين تهمت بياساس آنهم نسبت به مقام حجج اسلام موهن و تحريکآميز است و جز بناچار ساختن علماء در اظهار مخالفت تعبير ديگري ندارد مقتضي است ايشان را به آثار نامطلوب اين حرکات آنهم در غياب جناب آقاي نخستوزير متوجه نموده و در رفع اين اتهام از ساحت علماء اعلام اقدام فرمايند.
محمدرضا الموسوي الگلپايگاني 8
وي از 17 فروردين 1342 تا 26 شهريور 1343 سفير ايران در ايتاليا بود. ارسنجاني در ايتاليا ازدواج کرد و صاحب فرزند پسر شد، و پس از مدتي از همسرش جدا شد.
ساواک در گزارش 8 دي ماه 1342 ارسنجاني را از سياستمداران وابسته به انگليس ميداند:
اشخاص مطلع و مورد اعتماد ميگويند: ... حسن ارسنجاني وزير سابق کشاورزي از عاملين انگليسيها در ايران هستند و با نزديک کردن خود به اعليحضرت همايون شاهنشاه و آمريکائيها اقدامات خود را به نفع انگليسيها و بدنام کردن آمريکائيها و سياست آنها در ايران به عمل ميآورند.
ميگويند: دکتر حسن ارسنجاني که از سابق با مقامات سفارت انگليس در تهران مربوط بوده و در زمان قوامالسلطنه به نفع ديپلماسي اين کشور فعاليت مينموده قصد دارد به کشورهاي متحده آمريکا مسافرت نموده و با نزديک شدن به مقامات آمريکائي به نفع سياست انگليس فعاليت نمايد... 9
ارسنجاني پس از پايان مأموريت و بازگشت به کشور ديگر به کارهاي دولتي دعوت نشد و به کار وکالت ميپرداخت. وي در 11 خرداد 1348 بر اثر سکته قلبي در47 سالگي درگذشت.
آثار
تأليفات: 1. اتحاد عرب 2. حاکميت دولتها در سازمانهاي بينالمللي 3. ده مقاله 4. يادداشتهاي سياسي سيام تير.
ترجمه: 1. تبعيدشدگان 2. قتل بازرگان 3. نامههاي ايراني. 10
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شهرام يوسفيفر، «ارسنجاني، حسن»، فرهنگ ناموران معاصر ايران، ج2، ص25-27.
2. نورالدين ارسنجاني، دکتر ارسنجاني در آيينه زمان (تهران: نشر قطره، 1379)، ص410.
3. علي بهزادي، شبه خاطرات، ج1، (تهران: زرين، 1375) ، ص24.
4. همان ص 18.
5. شهرام يوسفيفر، ص 39.
6. علي بهزادي، ص 20.
7. نورالدين ارسنجاني، ص 411.
8. مرکز اسناد انقلاب اسلامي، اسناد انقلاب اسلامي، ج1، (]تهران[: مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1369)، ص15-16.
9. حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج2، (تهران: اطلاعات، 1369)، ص361.
10. نورالدين ارسنجاني، ص412.