سکينه کريمي
حسن ارفع، فرزند ميرزا رضا خان (ملقب به ارفعالدوله) و مل لود ميلاد جردوس در سال 1274ه.ش در شهر تفليس گرجستان بهدنيا آمد. مادرش از جانب پدر، انگليسي و از جانب مادر روسي بود، اما اجداد پدري ارفع از خانوادههاي ايراني ساکن ايروان بودند که در پي الحاق ايران به خاک روسيه در زمان سلطنت فتحعلي شاه قاجار، جد ارفع به تبريز مهاجرت کرد.1 چهار ساله بود که پدرش با تقديم پيشکش قابل ملاحظهاي از مظفرالدين شاه براي او لقب "ارفعالسلطان" گرفت.
او تحصيلات خود را به اقتضاي شغل پدرش که غالبا مقام سفارت داشت، در استانبول و پاريس انجام داد. در دوازده سالگي وارد مدرسه نظام شده و تحصيلات خود را در دبيرستان نظام ژنو (سوئيس)، دبيرستان موناکو و دبيرستان نظام ترکيه به پايان رسانيد.
در 24 سالگي به استخدام ژاندارمري ايران درآمد و در سال 1304 به سمت اتاشه) وابسته) نظامي ايران در لندن عازم انگلستان شد. ارفع علاوه بر ديدن دورههاي مختلف به پنج زبان خارجي يعني روسي، انگليسي، فرانسوي، ترکي و آلماني آشنايي داشت. او در اين سفر با يک دختر انگليسي به نام "هيلدا" ازدواج کرد. در سال 1306 براي گذراندن دوره دانشکده جنگ به پاريس اعزام گرديد.2 در بازگشت به ايران مدرک تحصيلي او در "فرماندهي عالي ستاد" ارزيابي گرديد.
ارفع در تهران در پست فرماندهي هنگ سوار دانشکده افسري قرار گرفت و پس از چندي به معاونت و سپس به رياست اين دانشکده رسيد. در سال 1314 ضمن تدريس به معاونت مديريت دروس دانشکده جنگ و در پي آن در سال 1318 با درجه سرتيپي رياست اداره سواره نظام و رياست رکن دوم ستاد ارتش را در زمان جنگ جهاني دوم عهدهدار بود. 3 ارفع سالها به عنوان يک افسر ايراني در نواحي مرزي با مسائل کردها درگير بوده و کتابي هم در اين باره به نام کردها نوشته است.4
در سال 1323 به درجه سرلشکري رسيد. در همين سال وقتي براي اولين بار به رياست ستاد ارتش رسيد، حزبي مخفي به نام "نهضت ملي" در ارتش تشکيل داد و افسران دست راستي مخالف کمونيسم و وفادار به شاه را دور خود جمع کرد. علاوه بر آن گردانندگي چند حزب سياسي به نامهاي "حزب افق آسيا" که توسط خودش و احمد هومن تشکيل شد، نيز روزنامهاي به نام گروه آسيايي منتشر کرد که در آن از نفوذ کشورهاي خارجي در سياست مملکت انتقاد ميکرد، يک حزب شبه فاشيستي ديگر به نام "آريا" به رهبري هادي سپهر و "سومکا" به رهبري داود منشيزاده را بر عهده داشت.5
مبارزات او با حزب توده در کابينه صدرالاشراف زبانزد خاص و عام است. به دستور وي کلوپ حزب توده را در خيابان فردوسي بستند، در مقابل اعتراض دکتر فريدون کشاورز يکي از رهبران حزب توده، سربازان به کلوپ ريختند و آنجا را به آتش کشيدند و در اين حادثه سرگرد زريننعل کشاورز را به شدت مجروح ساخت.
ارفع چون آذربايجاني بود، براي رفع بحران آذربايجان و نجات آن تلاشها نمود و پادگانهاي آن منطقه را به پايداري و استقامت تشويق مينمود. در سال 1324 که قوام به رياست دولت رسيد، به علل و جهات سياسي و براي حل مشک آذربايجان، وي را از رياست ستاد معزول نمود و پس از چندي دستور بازداشت او را صادر کردو پس از ختم غائله آذربايجان چون رقيبش رزمآرا به قدرت نشسته بود، او را بازنشسته کرد. ارفع پس از بازنشستگي از سال 1327 به تاسيس يک گاوداري در اقدسيه تهران پرداخت.زندگي سياسي وي با بازنشستگي پايان نيافت؛ هرچند به علت اشتهار کمنظير وي به وابستگي به بريتانيا، بازگشت او به ارتش صلاح دانسته نشد. پس از قتل رزمآرا چند ماهي در کابينه حسين علاء وزارت راه را عهدهدار گرديد.6
سرلشکر ارفع در سالهاي پرآشوب 1330-1332 همچنان در متن حوادث سياسي روز بود و منزل وي محل تجمع کانونهاي توطئهگر سياسي و نظامي محسوب ميشد. وي نسبت به دولت مصدق نظر مثبت نداشت و مآخذ منتشر شده همکاري نزديک ارفع را با ژنرال شوارتسکف آمريکايي در کودتاي 25-28 مرداد 1332 نشان ميدهد. او پس از 28 مرداد، به دريافت عاليترين نشان کودتا (نشان درجه يک رستاخيز) نائل شد. 7
حسن ارفع يک انگيسي تمام عيار بود و ضمن حضور فعال در صحنههاي سياسي، با عوامل انگليس، از جمله سيد ضياءالدين طباطبايي حشر و نشر داشت. از مريدان رضاخان محسوب ميشد و حکومت سلطنتي را بهترين نوع حکومت و شاه را سايه خدا ميدانست. او باغ مسکوني خود در لارک (از نواحي نياوران) را، تبديل به محل اجتماع و رفت و آمد سياسيون وقت کرده بود و با يکصد نفر خدم و حشم به رتق و فتق امور آن ميپرداخت.
در سال 1335 در حالي که شايعه نخستوزيري او بر سر زبانها افتاده بود، با نوري سعيد (نخستوزير عراق)، به اتفاق معاون وزارت خارجه انگليس، در اين محل ملاقات کرد. وي در سال 1336 مجددا حزب نهضت ملي ايران را فعال کرد و در مهر ماه همين سال به اتفاق همسرش به انگلستان رفت و در تاريخ 25/9/1336 به جاي منصورالملک، به عنوان سفير شاه به ترکيه رفت. او که ضمن سفيرکبيري ايران در ترکيه، وزيرمختاري کشور يونان را نيز به عهده داشت، با همين سمت در 14 اسفند 1337 موافقتنامه معروف دفاعي ايران و آمريکا را با "فلچر وارن" ، سفير آمريکا در ترکيه به امضا رساند. اين موافقتنامه در واقع چک سفيد امضا اشغال نظامي ايران توسط آمريکا در شرايط ضروري بود. 8 پس از 4 سال حضور در ترکيه، به کراچي رفت و سفير کبير ايران در پاکستان شد.
ارفع که در سال 1349 همسر انگليسي خود را از دست داده بود و پس از شغل سفارت، عضو ارشد بازرسي عالي مرزها شده بود، در سال 1351 به فرمان محمدرضا پهلوي، به عنوان نيابت رياست انجمن ايران و پاکستان منصوب شد.
او که از حمايتهاي انگلستان در همه حال بهره ميبرد و با سفراي کشورهاي مختلف رابطه داشت و در لارک موسسه شير لارک را با شکل و شيوهاي کاملا نظامي بهوجود آورده بود، در سال 1352 طي عريضهاي از محمدرضا پهلوي تقاضا کرد زمينهاي قريه لارک را تقسيم و به فروش برساند. او در اين نامه نوشته است اين قريه متعلق به همسرم بوده که به فرزندانش رسيده است. 9
در پاييز 1357 وي در جلسهاي که جهت رفع بحران تشکيل شده بود، رياست آن جلسه را عهدهدار بود. وي در اين جلسه ضمن اشاره به دستور شاه مبني بر تهيه مقدمات انتخابات و برگزاري انتخابات آزاد، پيشنهاد کرد براي جلوگيري از دخالت غير قانوني عناصر غيرمسئول در انتخابات و رعايت اصل آزادي انتخابات، افکار عمومي را از طريق سخنراني و با استفاده از وسايل ارتباط جمعي با منافع مملکت آشنا کنند. در اين جلسه همچنين پيشنهاد شد که براي حفظ سلطنت، ارفع با مظفر بقايي و معاونان او در حزب زحمتکشان روابط و هماهنگي ايجاد کند. 10 سرانجام ارفع در دي 1357 که سقوط نظام شاهنشاهي را حتمي ديد، به بهانه معالجه بيماري پس از گرفتن مبالغي پول از محمدرضا پهلوي از کشور خارج شد.
ارفع در اواخر عمر، در حالي که بينايي يک چشمش را از دست داده بود، نزد خواهر خود در ويلاي پدرش در مونت کارلو در فرانسه زندگي ميکرد.
آثار وي عبارتند از: آموزش نظامي و خدمات صحرايي واحدهاي سواره نظام، تاريخ نظامي جماهير شوروي، تعليمات رزمي و خدمات صحرايي واحدهاي سواره نظام، در خدمت پنج سلطان (خاطرات)، راه رستگاري، رزم سواره، نبرد تايزک و نبرد ماز و علاوه بر موارد ياد شده خاطرات پدرش را با عنوان ايران ديروز تصحيح و در سال 1345 منتشر ساخت. 11
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حشمتالله سميعي، "حسن ارفع"، فرهنگ ناموران معاصر ايران، ج.2، (تهران: سازمان تبليغات اسلامي. حوزه هنري، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي)، ص 149
2. محمدابراهيم اميرتيمور (کلالي)، ناگفتههايي از دولت دکتر مصدق، به کوشش مرتضي رسوليپور (تهران: موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، ۱۳۸۰)، ص 229.
3. مرتضي کاشاني، خاطرات مرتضي کاشاني، تدوين حبيبالله مهرجو؛ مصاحبهگر عباس آقايي (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ۱۳۹۰)، ص 44.
4. محمود کاشاني، آيتالله کاشاني به روايت اسناد و خاطرات (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، [۱۳۸])، ص 153.
5. باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران، ج1، (تهران: نشر گفتار، نشر علم، 1380)، ص 81.
6. حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2 (تهران: اطلاعات، ۱۳۶۹)، ص 441.
7. مرتضي کاشاني، ص 153.
8. اميرعباس هويدا به روايت اسناد ساواک، ج 1، بخش اول، [تدوين مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات]، (تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسي اسناد تاريخي، ۱۳۸۲)، ص 2-3.
9. محمد دهنوي، برگهايي از تاريخ، تاريخ معاصر ايران کتاب سوم، (تهران: موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، 1370)، ص 148-150.
10. حشمتالله سميعي، ص 422-423.
11. باقر عاقلي، ص 81.