ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » ادبيات عصر تجدد

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

136

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

ادبيات عصر تجدد 

عليرضا ذاکر اصفهاني

 

ادبيات به عنوان بخشي از فرهنگ جامعه انعکاس اوضاع و احوال سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آن است. در عين حال بيانگر آرمانها و آرزوها و از سوي ديگر نظام ارزشي حاکم بر آن است ادبيات بيان حال جامعه است و نهادي است اجتماعي که زندگي را به نمايش در مي‏آورد.1

  

ادبيات جديد ايران از دوره مشروطه آغاز مي‏شود و به تدريج گسترش مي‏يابد. مجموعه عوامل مختلف به تحولات فرهنگي عصر مشروطه مدد مي‏رساند. رفت و آمد نخبگان سياسي و فکري جامعه ايران از قبيل سياحان، بازرگانان، ديپلماتها و دانشجويان به کشورهاي غربي و از سوي ديگر، ورود غربيان به ايران، ايجاد مؤسسات مدني، فکري و فرهنگي مدرن از قبيل مدرسه دارالفنون، ترجمه کتب و رساله‏هاي غربي، به ويژه در زمينه فلسفه، اجتماع و سياست، در قالب مقالات، رمانها و نمايشنامه‏ها، ورود دستگاه چاپ و گسترش روزنامه‏نگاري و در تعقيب آن نيازهاي جامعه انقلابي به بسط و گسترش فعاليتهاي فکري، سياسي در مقابله با استبداد شاهي عوامل اصلي اين تحولات‏اند.
 
به تدريج نياز به زبان محاوره‏اي و ساده براي ارتباط فکري با توده مردم، ضرورت ايجاد ادبياتي، اعم از نثر و شعر، را به وجود آورد که نتيجتا زبان را دچار دگرديسي کرد. در اين زمان، ديگر زبان نثر مجرد، منشيانه و رسمي گذشته که بسيار پرتکلف مي‏نمود و کارآمدي آن در حد خواص بود جوابگوي نيازهاي روز نبود. بنابراين، نثر واقع‏گراي جديد در ميان عوام جاي باز کرد.
 
ادبيات مدرن دوره‏هاي مختلفي را طي کرد، به صورتي که مي‏توان اين دوره‏ها را، بنا به ملاحظاتي، از يکديگر تفکيک کرد؛ گرچه اين تقسيم‏بندي بسيار مشکل و گاه به علت تشابهات غيردقيق است. ادبياتي که در شب قبل از انقلاب مشروطيت ابداع و پايه‏گذاري شد تا سالهاي پس از استبداد صغير سبک ويژه‏اي را به خود اختصاص مي‏دهد. سپس در سالهاي ابتدايي دهه دوم قرن بيستم مصادف با 1300ه . ش وارد مرحله جديدي مي‏شود به صورتي که مي‏توان اين سال را، به تسامح، مرز مشترک دو دوره قلمداد کرد. در عين حال، هر دو دوره داراي مؤلفه‏هاي مشترکي هستند که برخي مؤلفه‏ها در يک دوره پررنگ‏تر و يا کم‏رنگ است. اين مؤلفه‏هاي مشترک عبارت‏اند از: حاکميت گفتمان ناسيوناليسم و انديشه ترقي شامل مفاهيمي چون تجدد، آزاديخواهي، قانون‏خواهي، استبدادستيزي، مشروطه‏طلبي، اصلاح‏طلبي، ملي‏گرايي، که به نوبه خود به اجزاي ريزتري از قبيل نقد سياست و اجتماع، اعتراض به دستگاه حاکمه، دين‏ستيزي و زرتشتي‏گري، ايراني‏گرايي افراطي و فائق آمدن بر حس حقارت در مقابل غرب بخش‏پذير است. با اين وصف، مي‏توان گفت اين ادبيات، که تبلور آن را بيشتر در نثر ادبي مي‏بينيم، داراي مضمون سياسي ـ اجتماعي است. اين نثر در رسانه‏ها، روزنامه‏ها، نمايشنامه‏ها، ترجمه‏ها، رمانها و داستانهاي کوتاه و خاطره‏نويسيها قابل پيگيري است. در سالهاي ابتدايي نهضت مشروطه فرهنگ وهنر و اصولاً مقوله ادبيات بيشتر جنبه اعتراضي دارد. لذا عنصر اعتراض خود را در نثر و نظم موجود نشان مي‏دهد. اين رهيافت تا سالهاي پاياني عصر قجرها ادامه مي‏يابد.
 
در سالهايي که دغدغه‏هاي انقلابي عصر مشروطه، بنا به دلايل مختلف از جمله احساس شکست و ناکامي، کاهش يافت و گرد و غبار ناشي از چندين سال مجاهدت و تلاش فرو نشست، پابه پاي رکود فعاليتهاي اعتراضي، از ميزان نوشتارهايي که در همان جهت نشر مي‏يافت نيز کاسته شد. اگر نوشته‏هاي سياسي ـ اجتماعي قبل بسيار پرتنش و در عين حال صريح، خطابي و پر مغز به نظر مي‏رسند با کاهش فعاليت انقلابي و رکود در آن و به خصوص تبديل انقلاب به تأسيس حکومت پهلوي آن دسته از نوشته‏ها، چه از حيث اسلوب و چه محتوا، جاي خود را به تأليف ادبياتي ميان مايه و کلاً مرتبط با ادبيات غرب مي‏دهد.
 
در اين دوره آهنگ تجدد ادبي سير صعودي مي‏پيمايد و البته خود را در ساحتهاي ديگري نشان مي‏دهد. هر چند نوشته‏هاي سياسي و انتقادي، به ويژه در راستاي مقابله با استبداد شاهي، رنگ مي‏بازد؛ ولي اين‏گونه نوشته‏ها در صورتهاي جديد مطرح مي‏شوند. در همين اثنا مفهوم «انقلاب ادبي» در متون ادبي جاي باز مي‏کند. اما اين مفهوم خالي از اشکال نبود. «در انقلاب ادبي موضوع و هدف ادبيات، ادبيات و دگرگوني ادبيات است»2چرا که ادبيات موضوع انقلاب مشروطه نبود که آن را بخشي از انقلاب و يا تمام انقلاب بدانيم، چنانکه ميرزا تقي‏خان رفعت آن را تتمه انقلاب سياسي و اجتماعي مي‏دانست، بلکه موضوع انقلاب مشروطه مؤلفه‏هاي فوق بود. در عين حال، انقلاب خود موضوع ادبيات بود. از اين رو، در اين دوره مي‏توان از مفهوم «ادبيات انقلابي» نام برد؛ براي نمونه شعر در اين دوره از اسارت دربار و ديوانيان خارج شد و به عنوان ابزاري فرهنگي در خدمت مبارزه با بيدادگري اجتماعي قرار گرفت. ادباي عصر با خلق آثار جديد خود در جهت اهداف و آرمانهاي انساني و اجتماعي انقلاب حرکت مي‏کردند. آثار ايشان با رويکرد به ارزشهاي سياسي، اجتماعي شکل گرفت. آنها، بسان ساير انقلابيون، در پي تحول اجتماعي بودند؛ به همين دليل، نظم و نثرشان در بطن انقلاب و در خدمت آن بود. موضوع انقلاب ادبي تا خلق آثار «نيما»، به ويژه افسانه در سال 1301ه . ش، به موفقيت نرسيد و در عين حال مورد طعنه سنت‏گرايان و حتي تجددگرايان بود. از جمله ايرج ميرزا شاعر نوگراي وقت به طنز گفت:
 
 انقلاب ادبي محکم شد
 فارسي با عربي توأم شد
 در تجديد وتجدد وا شد
 ادبيات شلم شوربا شد
 اين جوانان که تجدد طلب‏اند
 راستي دشمن علم و ادب‏اند
 
در دوره حکومت پهلوي اول رنگ سياسي ادبيات کم مي‏شود و بيشتر جنبه اجتماعي و، البته از نوع نقد اجتماعي، پيدا مي‏کند، نقد انحطاط اجتماعي به ويژه در آنجايي که مناسبات و فعاليتهاي مختلف نتوانسته است آمال و آرزوهاي مشروطه‏خواهان را برآورده سازد. در ساحات ديگر، از قبيل رمانهاي اجتماعي جاي باز مي‏نمايد. مخاطب اين دسته از رمانها بيشتر قشر متوسط و مرفه اجتماع هستند. شايد علت شکل‏گيري اين رويکرد آن باشد که بخشي از مشروطه‏خواهان وظيفه سياسي خود را با روي کار آوردن حکومت پهلوي پايان يافته تلقي مي‏کردند و بر آن بودند که بايد به حکومت برآمده از مشروطه که شعار اصلاح‏طلبي داشت مدد رسانند و در اين زمينه بايد به اصلاحات اجتماعي مورد نظر دستگاه حاکمه قيام نمايند. بخشي ديگر نيز به اين نتيجه رسيدند که اگر سر و سامان دادن به امور کلان ميسر نيست پس به تربيت امور اخلاقي و اجتماعي بسنده کنيم که اين خواسته بسياري از اهل ادب، حتي از دوره قبل هم، بود. و از همه مهم‏تر، فضاي سانسور و خفقان حاکم اجازه پرداختن به امور ديگر به خصوص امر سياست را جز براي پروژه‏هاي تجويزي نمي‏داد.
 
اختناق حاکم در اين دوره فرصت مساعدي را جهت خلق آثار بديع ادبي، به ويژه آثار هنري از قبيل شعر، نمي‏دهد. از آن روي که در اين دوره فعاليتهاي فکري، علمي و عملياتي با مديريت آمرانه صورت مي‏پذيرد، مجالي براي ارائه آثار هنري، که قاعدتا بايد از درون بجوشد، وجود ندارد. به اين دليل، خلق آثار ادبي در همان حيطه‏اي که دستگاه حکومتي مجاز مي‏داند صورت مي‏پذيرد. بديهي است که يکي از دلائل پرداختن ادبا به تحقيقات ادبي مربوط به ايران باستان، علاوه بر حاکميت گفتمان مسلط، ترس و نگراني از ورود در آثاري است که مي‏تواند به تحريک دستگاه پليسي بينجامد. بنابراين، پرداختن به آثار خنثي، وحتي مورد حمايت رژيم، توجه کلي ادبا را به خود جلب مي‏نمايد.
 
مؤلفه‏هاي اصلاح‏طلبي در اين دوره بيشتر ناظر بر کيفيات روابط اجتماعي، نقد خلقيات ايراني، خاصه نقد غير صريح بوروکراسي‏حاکم و وضعيت زنان است. مفاهيم سياسي و اجتماعي، در اين مقطع، آميخته به نوعي اخلاق‏گرايي و اصلاح رفتاري است، گرچه مؤلفه تجددگرايي و ملي‏گرايي، اگر آن را داراي ابعاد سياسي، اجتماعي و فرهنگي بدانيم، به نقطه اوج خود مي‏رسد. علت اين امر حمايت دستگاه حاکمه و فضاسازي ادباي درباري است. اين دوره، دوره بازنگري مجد و عظمت گذشته ايران و يادآوري افتخارات گذشته است که البته گامهاي ابتدايي آن در همان دوره اعتراض برداشته شده بود. در اين عصر، علاوه بر به اوج نشستن نظريه‏پردازيها، اين آرمانها جنبه عملياتي پيدا مي‏کنند. منجي‏خواهي، ضرورت وجود ديکتاتوري صالح و تأسيس دولت ملي يا حکومت متمرکز و وحدت ملي و حاکميت ايراني با همان عظمت گذشته از رئوس آثار ادبي اين دوره است. ناسيوناليسم اين دوره، به علت خصلتهاي نوستالژيک، بيشتر جنبه رمانتيک و گذشته‏گرا پيدا مي‏کند؛ و از سوي ديگر، با فکر تجدد گره خورده شاکله فرهنگ وقت را پي مي‏ريزد.
 
در بطن اين دوره، به تدريج، با ورود تحصيلکردگان در غرب در امور ادبي و فرهنگي کشور، رويکردي جديد آغاز مي‏گردد که خود به خلق آثار ادبي مدرن، همراه شکل‏گيري تأسيسات مدرن فرهنگي، مي‏انجامد. صادق هدايت وبزرگ علوي، از تأثيرپذيرفتگان آراء مارکسيستي، در زمره همين گروه و از پيشگامان آن هستند.
 
قبل از پرداختن به مناسبات فرهنگي و وضعيت ادب و هنر در دوره پهلوي اول، بايد در ابتدا به ميراث ادبي و هنري دوره قبل به اختصار اشاره کنيم.
 
نثر قبل از مشروطه را نثري متکلف، منشيانه، ديواني، و مستوفيانه، رسمي و حکومتي و درباري مي‏نامند که اين خود ريشه در سنت داشت. اصولاً نثر ادبي فارسي تا دوره تيموريان، و حتي عصر صفوي، صرفاً براي خواص، يعني اميران و وزيران و اهل فن، و داراي ويژگيهاي فوق بود. از سده نهم و آغاز سده دهم زبان گفتاري ويژگيهاي قبلي خود را از دست مي‏دهد و مردمي مي‏شود وتنها از آن زمان است که مردمي شدن ادب و هنر، رواج و رونقي به فرهنگ توده مي‏بخشد.3
 
نثر منشيانه قاجاري از قبيل نوشته‏هاي قائم‏مقام فراهاني و مجدالملک سينکي (صاحب رساله کشف‏الغرايب مشهور به رساله مجديه) مانند پل ارتباطي تکلفات نثر گذشته را کنار مي‏گذاشت و سادگي و رسايي را وارد نثر جديد مي‏کرد و در اتصال با نثر مشروطه روايي و همه فهمي را در نثر جديد به ارمغان مي‏آورد. قائم‏مقام در نثر و نظم متجدد بود، اما بنا و پايه اساسي قديم را حفظ مي‏کرد. او در آثار خود افکار نو و ظرافتکاريهاي تازه‏اي ارائه داد. چنين رويکردي محصول سالهاي پاياني قرن سيزدهم بود، سالهاي قبل‏تر از زمان اقدامات اميرکبير که حس نوجويي و نوپروري در تجددگرايان خاندان قاجار (: شامل شاهزادگان و فرزندان عباس ميرزا) که آشنا با مفاهيم جديد بودند، وجود داشت.
 
... ولي پس از آمدن اميرکبير يکباره حزب قديم با ريش و کلاه دراز و شال و کمر و قباي سه چاک وکفش صاغري و موازنه و سجع و مراعات نظير و کثرت مترادفات عربي و فارسي و انبوه شواهد و استدلالات، همه رو به قهقرا نهادند. ريش‏تراشي و سرداري و کلاه کوتاه و زلف يکدست وکفش ارسي و نثر ساده و مراسلات مختصر و زبان فرانسه و کتاب چاپي و روزنامه و عکاسي و خط نستعليق خوانا و جمع و خرج مملکتي مطابق کتابچه و دستورالعمل و سرباز نظام و مدرسه دارالفنون و قراولخانه در محلات و غيره روي به اعتلاء و ارتقاء نهاد.4
 
با اين حال، آن انقلاب مشروطه و سپس تحولات بعد از آن بود که ضرورت به‏کارگيري نثري جديد را در پيکره فرهنگ جامعه ايجاب مي‏کرد، زباني که بتواند در بين توده مردم راه پيدا کند و نداي آزاديخواهان ضد استبداد را به مردم برساند.
 
همان‏گونه که ساخت اجتماعي و سياسي اقتصادي و فرهنگي جامعه ايراني در برخورد با عوامل و ايده‏هايي که از جهان بيرون به ويژه از اروپا و آمريکا به درون آن سرريز کرده، دچار بحرانهاي سخت و دگرگونيهاي ژرف بوده است، زبان نيز همچون رابطه اساسي اين جامعه، بيرون از آن و در نتيجه‏بردار اصلي همه اين بحرانها و دگرگونيها يعني بردار ايده‏ها و انديشه‏ها و گفتمانها هم در پديدآوردن آن بحرانها و دگرگونيها نقش بنيادي داشته و هم خود از آنها اثر پذيرفته است.5
 
در همين دوره بود که نظم جايگاه والاي خود را به تدريج از دست داد و در عوض نثر جايگاهي رفيع براي خود پيدا کرد، چرا که مدرنيسم بيشترين تأثير را بر نثر و سپس نظم گذاشت. گرچه نظم نيز زير تأثير امواج مدرنيسم ديگر بياني اشرافي و درباري نداشت و شعرا، با به کارگيري مفاهيم و واژگان عاميانه، سعي کردند با مخاطبان خود بسيار ساده و صريح سخن بگويند.
 
گرچه دهخدا زبان عاميانه و طنز را وارد ادب فارسي کرد و بعد از آن متون نقد ادبي جمالزاده را به عنوان پيشاهنگ عصر جديد ادب فارسي معرفي کردند ولي قبل از آنها متجدديني نظير طالبوف و آخوندزاده و زين‏العابدين مراغه‏اي حداقل زمينه‏هايي را در اين راستا فراهم ساخته بودند. جمالزاده در همين رابطه نوشت:
 
              ايران امروز در جاده ادبيات از اغلب ممالک بسيار عقب است. در ممالک ديگر ادبيات به مرور زمان تنوع پيدا کرده و از پرتو تنوع روح تمام طبقات ملت را در تسخير خود آورده و هر کس از زن و مرد و دارا و نادار، از کودک دبستاني تا پيران سالخورده را به خواندن راغب نموده و موجب ترقي معنوي افراد ملت گرديده است. اما در ايران ما بدبختانه عموما پا از شيوه پيشينيان برون نهادن را مايه تخريب ادبيات دانسته و عموما همان جوهر استبداد سياسي ايراني، که مشهور جهان است، در ماده ادبيات نيز ديده مي‏شود. به اين معني که شخص نويسنده وقتي قلم در دست مي‏گيرد نظرش تنها متوجه گروه فضلا و ادباست و اصلاً التفاتي به سايرين ندارد و حتي اشخاص بسياري را نيز که سواد خواندن و نوشتن دارند و نوشته‏هاي ساده و بي‏تکلف را به خوبي مي‏توانند بخوانند و بفهمند هيچ در مد نظر نمي‏گيرد و خلاصه آنکه پيرامون «دموکراسي ادبي» نمي‏گردد.6
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1. رنه ولک، آوستن وارن. نظريه ادبيات. مترجمان ضياء موحد و پرويز مهاجر. تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1373. ص 99 .
2. قيصر امين‏پور، «از ادبيات انقلابي تا انقلاب ادبي»، کيان، ش 40، س 7، بهمن و اسفند 1376 .
3. نک: حسينعلي بيهقي. پژوهش و بررسي فرهنگ عامه ايران. تهران، آستان قدس، 1367. ص 50 .
4. محمدتقي بهار، سبک‏شناسي، ص 371 .
5. داريوش آشوري. بازانديشي زبان فارسي. تهران، نشر مرکز، 1372. ص 10 .
6. قصه‏نويسي محمدعلي جمالزاده. به کوشش علي دهباشي. تهران، شهاب ثاقب و سخن، 1378. ص 223 .



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org