ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » طالقاني در تبعيدگاه بافت و زابل

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

طالقاني در تبعيدگاه بافت و زابل 

نفيسه شاطر خبازي

 

انقلاب اسلامي مرهون زحمات مبارزان نستوهي است که براي برپايي حکومت اسلامي، به تبعيت از رهبر کبير فرزانه خود، در اين راه از هيچ کوششي فروگذار نکردند. بي‌گمان، شناخت اين رهبران و چهره‌ها و تبيين عملکرد و جايگاه آنان گامي بزرگ در شناخت ابعاد مختلف انقلاب اسلامي ملت ايران است. سرگذشتنامة بزرگان هر ملت، راهنما و تجربه‌نامه بسيار ارزنده‌اي براي همه انسانهاست و حتي براي ملتهايي است که سرنوشتي مانند سرنوشت آن ملت دارند و ناچارند همان راه را بپيمايند. پايه تکامل مجتمعهاي انساني تجربه گذشتگان و انديشمندان و تأمل در پيشامدهاست؛ و ترسيم راه درازي که در پيش دارند بر اساس آن تجربه‌ها و انديشه‌ها شکل مي‌گيرد. ملتي که تجربه گذشتگان را فراديد خود نسازد، از تاريخ و سرگذشت ديگران سود نجويد نه انديشه‌اي براي يک زيست انساني به دست مي‌آورد، و نه پرواداري روشنگري که فضاي تاريک و پر از دام و کمين و توطئه را با آن روشن گرداند و راه و چاه را از يکديگر تشخيص دهد و به سوي اهداف والاي انساني رهسپار گردد. آيت‌الله طالقاني، بي‌هيچ گزافه‌اي، نه تنها براي نسلهاي همزمان خود بلکه نسلهاي آينده نيز الگويي و نمونه‌اي و پرچمي پيوسته برافراشته است و رفتار و کردارش مشعلي روشن فرا راه ملتهايي که مي‌خواهند راه حق را از ميان باطل بشناسند و برگزينند و بر آن مسير حرکت کنند. 

 
شرح مختصري از زندگينامه
پدر آيت‌الله طالقاني (سيد ابوالحسن طالقاني)، که قريب به پنجاه سال از عمرش مي‌گذشت، داراي سه دختر بزرگ بود و فرزند پسري نداشت بنابه اصرار خواهرانش به ازدواج مجددي تن در مي‌دهد و با دختري از اهل گوران به نام عذرا (فاطمه) ازدواج مي‌نمايد. 1 که اولين ثمره‌اش فرزند پسري بود که وي را سيد محمود ناميدند. سيد محمود در چهاردهم ربيع‌الاول 1329قمري مطابق با پانزدهم حوت (اسفند) 1289 شمسي برابر با مارس 1911ميلادي در گليرد (طالقان) که در بين شهرستانهاي کرج ـ چالوس ـ ساوجبلاغ ـ تنکابن و قزوين واقع شده به دنيا آمد، از خانواده‌اي روحاني و در خانه‌اي محقر و گلي. پدرش، طبق معمول آن زمان، تاريخ ولادتش را در پشت قرآن بزرگ خطي يادگار پدرش ثبت نمود: (ولادت نورچشمي سيدمحمود در روز دوشنبه). آقامحمود در ايام کودکي در فضاي پاک کوهستاني و زندگي بي‌آلايش روستايي پرورش يافت. در 6 سالگي به مکتبخانه رفت و نزد مرحوم سيد ملا تقي اورازاني تمامي قرآن را آموخت و سال بعد نزد مرحوم شيخ علي ورکشي کتب درسي و تعليم خط را در حد مکتب فرا گرفت و دو ساله دروس چند ساله مکتب را به پايان رساند و در هشت سالگي به تهران رفت و وارد مدرسه ملارضا شد. 2 در سن12سالگي عازم قم شد و ابتدا ادبيات و علوم قديم را، که تدريس مي‌شد، فراگرفت؛ سپس به فراگيري فقه و اصول پرداخت. سيد محمود با آنکه خيلي جوان بود سطح را تمام کرد و پس از سه سال تحصيل در مدرسه رضويه قم وارد مدرسه معروف فيضيه 3 گرديد و حدود 12سال از محضر مراجعي چون آيت‌الله حائري (مؤسس حوزه) و بزرگاني چون حجت، خوانساري، مرعشي، محمدتقي يزدي و اديب تهراني کسب فيض نمود و از جلسات تفسيري شيخ محمدتقي اشراقي و دروس حکمت و فلسفه ميرزا خليل کمره‌اي بهره کافي گرفت.
 
طالقاني تحصيل خود را تا حدود سال 1311ش در قم ادامه داد و، در همين ايام، فوت پدرش اتفاق افتاد. وي سپس به حوزه علميه نجف مي‌رود و مدت سه سال از محضر استاداني چون آيت‌الله اصفهاني و آقا ضياءالدين عراقي و شيخ محمد غروي استفاضه مي‌نمايد. 4 و در سنين 25 تا30 سالگي از آقايان اصفهاني و حائري اجازه اجتهاد و از آيت‌الله مرعشي اجازه روايت حديث را دريافت مي‌کند. 5 مرحوم طالقاني با اصرار دوستان در اين زمان به تهران بازگشت 6 و، پس از تشکيل خانواده، چون احساس کرد اعتقادات و ايمان جوانان در معرض خطر قرار گرفته است به پيروي از روش مرحوم پدرش جلساتي را براي عده‌اي از جوانان و دانشجويان در زمينه اصول عقايد و تفسير قرآن تشکيل داد. 7 محل برگزاري جلسات تفسير در حوالي منزل ايشان در خاني‌آباد اطراف مسجد مقدس برگزار مي‌شد. 8 علاوه بر اين، وي در منزلي در نزديکي مدرسة سپهسالار در درس فلسفه و تفسير آيت‌الله کمره‌اي حضور پيدا مي‌کرد.
 
طالقاني در تبعيدگاه بافت وزابل
آيت‌الله طالقاني حدود يک ماه در منزلش تحت نظر بود و ساواک که از ارتباط ايشان با شکل گرفتن مبارزات مسلحانه زيرزميني سرنخي به دست آورده بود به دنبال اين کلاف سردرگم مي‌گشت. در همين ايام، که امکان ملاقات حضوري وي نبود، در يک تماس تلفني با آقا (از تلفن همگاني) که از سوي يکي از نزديکان ايشان صورت گرفت به بهانه آمدن از طالقان و صحبت دربارة تجديد بناي مسجد ده (گليرد) که اقدام آن را تأکيد فرموده بود و مي‌گفت که آقا بسيار خسته و گرفته بود و راجع به کار مسجد ده اشاره‌اي نمود و برخلاف هميشه با ناراحتي فرمود: «فکرکنيد من هم زنده نيستم؛ شايد زنده‌ام نگذاشتند! آقايان ديگر هم هستند؛ شما با حاج آقاضيا کارها را دنبال کنيد، انشاءَالله درست مي‌شود.» و همين که اشاره‌اي به وضع خودشان نمودم با کمي مکث فرمود: «فعلاً که وضعم مشخص نيست» تلفن قطع شد و متوجه شدم که از طريق کنترل تلفن قطع شده و بعدا ًخود ايشان هم اين نکته را تأييد فرمود.
 
تبعيد به زابل و بافت کرمان
پس از يک ماه محدوديت و تحت نظر بودن سرانجام مقامات امنيتي شاه چاره را در اين ديدند که طالقاني را به دور از مرکز و به مناطق گرمسير تبعيد کنند و روز 30 آذر (سال50) ايشان را تحت‌الحفظ از منزل حرکت دادند تا به زابل تبعيد نمايند. اما اين حرکت مانع فعاليت آيت‌الله طالقاني نشد؛ او سعي مي‌کرد از طريق تماس با مردم شهر به هدايت و ارشاد آنها بپردازد؛ اما مأموران رژيم، که به شدت مراقب ايشان بودند، مانع تماس او با مردم مي‌شدند و حتي درخواست کردند که ايشان را به شهرستان سراوان منتقل کنند؛ زيرا فکر ميکردند ارتباط ايشان با مردم سني مذهب سراوان کمتر خواهد بود؛ اما کميسيون امنيت با اين درخواست موافقت نکرد. وقتي آيت‌الله طالقاني را به مرکز ژاندارمري استان در زاهدان مي‌بردند آيت‌الله کفعمي، از روحانيون سرشناس زاهدان، از حضور ايشان مطلع مي‌شود و به خدمتشان مي‌رود. با اصرار از مأموران مي‌خواهد تا وقتي که وسايل سفر آقا به زابل مهيا شود در منزل ايشان بمانند. فرمانده ژاندارمري بعد از تماس با مرکز و به علت اطمينان و موقعيت آيت‌الله کفعمي اجازه مي‌دهد آيت‌الله طالقاني به منزل ايشان برود او در آنجا در اولين فرصت تلفني با منزل خود تماس گرفته موقعيت و مکان بعديش را به اطلاع خانواده مي‌رساند. بعد از يک روز اقامت در زاهدان، ايشان را همراه با مأموري که از تهران همراهشان بود به زابل مي‌فرستند.
 
از طرف ديگر، از زاهدان خبر ورود تبعيدي آيت‌الله طالقاني را به زابل اطلاع مي‌دهند. روحانيون مبارز و مردم زابل، پس از آگاهي از ورود ايشان، با چندين ماشين به استقبال ايشان مي‌روند، ولي مأموران، که از قبل احتمال اين امر را مي‌دادند، از راه ديگري آيت‌الله طالقاني را وارد زابل مي‌نمايند. 9 در طي اين اوقات بر اثر هجوم غافلگيرانه و برخورد وحشيانه مأمورين ساواک و شهرباني نسبت به خودش و خانواده‌اش و سختگيري در طول راه تهران به زاهدان و از آنجا به زابل چنان فشار روحي و ناراحتي جسمي برايش به وجود مي‌آورند که هنوز چند روزي وارد زابل نشده بود که حالش به شدت منقلب مي‌شود و در بهداري زابل تحت مراقبت قرار مي‌گيرد و از طرف بهداري نامه زير نوشته مي‌شود:
 
20/10/50 ـ رياست محترم آزمايشگاه بهداشت، خواهشمند است دستور فرمائيد مقدار قندخون آقاي سيد محمود طالقاني را اندازه گرفته نتيجه را مرقوم فرماييد و همچنين آزمايش ادرار. مزيد تشکر و امتنان است. امضاء 29/10/50 وزارت بهداري، آزمايشگاه مرکز بهداشت زابل، نام بيمار حضرت آيت‌الله طالقاني، نام پزشک آقاي دکتر هاشمي. ماده مورد آزمايش: خون ــ به منظور آزمايش: دوزاژ قند خون ــ نتيجه: مقدار قند خون برابر با 97/0گرم در ليتر ــ مسئول آزمايشگاه
 
آيت‌الله طالقاني که به امر و دستوري تن در نمي‌داد به اين تبعيد غيرقانوني اعتراض نمود و با پيگيري چند نفر از قضات با شهامت و متعهد در دادگستري تهران، حکم سه سال تبعيد به زابل به يک سال و نيم در بافت کرمان تقليل پيدا کرد.
 
در اينجا براي توجه بيشتر به تألمات روحي و جسمي آن بزرگوار به شکايتنامه‌اي که از تبعيدگاه به توسط خانواده‌اش به ديوان دادگستري ارسال داشته اشاره مي‌کنيم:
 
بسمه تعالي ـ از روز عيد فطر (29 آبان 50) از طرف کلانتري 9 در منزل بازداشت شدم به طوري که آزادي زن و بچه و نزديکانم را سلب کردند. اينگونه بازداشت بدون قرار، مستند به چه ماده و اصلي است؟ علت آن چه بوده و اتهام چيست؟ اگر براي احياء سه شب احياء بود که وظيفه هر عالم روحاني و امام جماعت است که در مسجد منتسب به خود تاريخ و مسائل ديني بگويد ــ البته در کشورهاي اسلامي ــ اگر حرفي بود چرا کتباً يا لااقل شفاهي ابلاغ نشده؟ اگر مدعي ابلاغاند بايد معلوم شود که به وسيله چه کسي و چه وقت بود. در روز سه‌شنبه 29 آذر50 ساعت نه ونيم عده زيادي مأمور با معاون کلانتري به نام سرگرد منصوري بدون کسب اجازه و ناگهاني به منزل آمدند و دستور حرکت فوري دادند و مجال و اجازه تفکر به خانواده و تهيه وسايل را هم نمي‌دادند و مؤاخذه ابلاغي را هم ارائه دادند که کميسيون امنيت ملي براي مدت سه سال، با اکثريت يک يا دو نفر، تبعيد به زابل را تصويب کرده و بدون استناد به ماده جرمي و عملي و به اين ترتيب با ابتلاء به چندگونه بيماري که بايد زير نظر طبيب معالج و رژيم غذايي و دارويي باشم به جايي تبعيد شده‌ام که وسايل مجهزي نيست و آمد و رفت خانواده با گرفتاريهايي که دارند بسيار مشکل است و اينجا هم به عنوان تبعيد و به حال زنداني و قطع ارتباط به سر مي‌برم. 10
 
اين نامه اعتراضيه آيت‌الله طالقاني توسط چند نفر از قضات شجاع از جمله مرحوم سيد هادي بيژن‌زاد در دادگستري تهران پيگيري شد و بسياري از روحانيون و استادان و بازاريان خواستار بازگشت ايشان شدند. و آيت‌الله سيد احمد آشتياني با ارسال نامه‌اي به شهرباني و دادگستري خواستار آزادي و رفع گرفتاري آيت‌الله طالقاني مي‌شود:
 
به قرار اطلاع، حضرت حجت‌الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد محمود طالقاني به زابل تبعيد و در حال بيماري مي‌باشد و از ملاقات با ايشان جلوگيري مي‌شود. انتظار مي‌رود هرچه زودتر رفع گرفتاري از معظم له شده و اينجانب را مستحضر نماييد. (سيداحمد آشتياني15/11/1350) 11
 
پس از چندي همسر و فرزند کوچکش مجتبي به زابل مي‌روند تا يار و غمخوارش باشند. در منزل کوچکي که آقا اجاره کرده بود با هم زندگي مي‌کنند و ايشان را از رنج تنهايي و مزاحمتهاي بي‌جاي مأموران شهرباني نجات مي‌دهند. اما در هر موقعيتي طالقاني نمي‌تواند از مردم جدا باشد. او از هر فرصتي براي نزديکي با مردم و آشنايي با محيط استفاده مي‌کرد و با همه محدوديتها گاهي از اوقات به بهانه پياده‌روي و قدم زدن در اطراف شهر سعي مي‌نمايد با مردم فقير و محروم آنجا تماس برقرار نمايد و با وضعيت اجتماعي و اقتصادي آنها آشنايي پيدا کند. اين امر موجب دستپاچگي مأموران و مسئولان منطقه مي‌شود و سعي در محدود نگه داشتن او مي‌نمايند که موجب اعتراض شديد به مسئولان و فرياد مهرآميزش در بين مردم مي‌گردد که «من نه از شما، بلکه از شما بزرگترها، آن بالابالاييها، آن هويداي رئيس قاچاقچيها، نمي‌ترسم، هر غلطي مي‌توانيد بکنيد.»
 
              در چنين گيروداري پدر [طالقاني] هميشه نگران نيروهاي انقلابي بود که در دام ساواک و سياهچالهاي شاه گرفتار بودند تا آنکه در اوايل خرداد 51 خبر ناگهاني تيرباران پنج نفر از اعضاء فعال و بنيانگذار سازمان مجاهدين توسط بي‌دادگاه نظامي شاه در آن تبعيدگاه ضربه محکمي بر روحيه‌اش وارد ساخت؛ زيرا، به قول همسر آقا، هر گلوله‌اي قبل از اينکه سينه مجاهدي را بشکافد قلب پاک و پردرد طالقاني را مي‌شکافت. آيت‌الله طالقاني چنان تحملش را از دست مي‌دهد که براي اولين بار در مقابل همسر و فرزندش اشک از گونه‌هايش سرازير مي‌شود. آري، حنيف‌نژاد، سعيد محسن و يارانش را اعدام کردند. 12
 
در اين موقع، دستوري از مرکز مي‌رسد به اين مضمون که مدت تبعيد طالقاني از سه سال به يک سال و نيم کاهش مي‌يابد و مدت يک سال باقي مانده را بايد در بافت کرمان بگذراند. مسئولان امنيتي و مأموران مراقبت طالقاني، که از آگاهي و حمايت مردم به ويژه روحانيون و جوانان نسبت به طالقاني بيمناک شده بودند، بلافاصله ايشان را به بافت کرمان منتقل نمودند. بعد از شش ماه که از زابل به بافت انتقال مي‌يابد و به اين منطقه سراسر محروم مي‌رسد. مانند برخي، نه در گوشه عزلت مي‌نشيند و نه فرياد اعتراض از دوري و سختي زندگي بلند مي‌کند. او، که خود برخاسته از روستا و از بطن مردم فقرزده بوده است و زندان و تبعيد را به خاطر همين انسانها محروم و مظلوم مي‌کشد، خوشحال است که در ميان اين طبقه آمده و از نزديک با دردها و رنجها و محروميتهاي آنان آشنايي بيشتري پيدا مي‌کند و با ديدن زندگي رقت‌بار مردمي که از فرط فلاکت و خشکسالي و گرسنگي از هسته خرما و ريشه گياهان تغذيه مي‌نمودند و مقايسه با آن خرجهاي سرسام‌آور جشنهاي دو هزار و پانصد سال شاهنشاهي و وعده وعيدهاي پوچ تمدن بزرگ آريامهري وظيفه انساني خود را سنگين‌تر مي‌بيند و براي سرنگوني رژيم غارتگر مصمم‌تر و ثابت‌قدمتر مي‌شود. بزرگترين اشتباه دستگاههاي امنيتي شاه اين بود که طالقاني را به مناطقي تبعيد نمودند که فقر و فلاکت و عقب‌ماندگي و درماندگي بيداد مي‌کرد و او ريشه تمام بدبختيها و بي‌عدالتيها را سلطه نظام حاکم مي‌دانست. اراده تسخيرناپذيرش در جهت تشديد مبارزه و تسريع مبارزه استوارتر مي‌گشت. در بافت، خانه محقري که داراي حياط نسبتاً وسيعي بود اجاره مي‌کند تا با زن و فرزند کوچکش بتواند راحت زندگي کند. اما ساواک، که هميشه مانند سايه دنبالش بود، تنهايش نمي‌گذارد و يک اطاق آن خانه را به مأمورين مراقب او اختصاص مي‌دهد تا در تمام اوقات شبانه روز رفت وآمدها و ارتباط مردمي را کنترل کنند. با آنکه اين امر مورد اعتراضش بود چندان غيرمنتظره نبود؛ چرا که وي خيلي باهوشتر و آزموده‌تر از اين بود که آنها بتوانند از روند مبارزاتش سردر بياورند. نه تنها ارتباطش با ياران و شاگردان فداکارش قطع نشد بلکه با آن جاذبه بيان و نفوذ کلام خدادادي و با آن اخلاق حسنه و برخورد متواضعانه‌اش کمتر مأموري بود که جذب گفتار و رفتار و صحبتهايش نمي‌شد و از وي اطاعت نمي‌نمود و حتي به او اظهار ارادت نمي‌کرد. و برخي از آنها که مي‌فهميد مأمور اطلاعات و خوش رقص دستگاه هستند با کمال بي‌اعتنايي و قهر با آنها رفتار مي‌نمود.
 
              آيت‌الله طالقاني همواره در حبس و تبعيد و اسارت، اضطراب و دلهره طاغوت بود وقتي به زابل تبعيدش کردند با برگزاري نماز جماعت و برپا داشتن جلسات قرآن، زمينه‌هاي ايجاد يک کانون انقلابي را فراهم کرد و وقتي به بافت تبعيدش کردند باز اين وقايع تکرار شد. چنين بود که مأمورين طاغوت، نگهبانان زندان ايشان و فرماندهان ژاندارمري منطقه را هر از چند گاهي عوض مي‌کردند، چون از نفوذ کلام آقا و تأثيرپذيري مردم آگاهي داشتند. 13



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org