ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » استراتژي بريتانيا در شرق سوئز و خلاء قدرت در خليج فارس (70-)1960

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

استراتژي بريتانيا در شرق سوئز و خلاء قدرت در خليج فارس (70-)1960 

محمدجعفر چمنکار

 

در بهار سال 1956م و پس از خاتمه بحران کانال سوئز، وزارت دفاع بريتانيا با انتشار کتاب سفيد، پايان سربازگيري در کشور و تمرکز مجدد قواي نظامي انگليس را در اطراف کشور و اروپا اعلام کرد. 1

 

در 16 اکتبر 1964م، حزب کارگر به رهبري هارولد ويلسون 2 در انگلستان به قدرت رسيد. از اين تاريخ، نزاع همگاني در مورد راهبرد آينده بريتانيا در حفظ نيروهاي نظامي خود در سرزمين‌هاي شرق کانال سوئز شدت بيشتري يافت.
 
عده‌اي با تأکيد بر حفظ سنت‌هاي گذشته امپراطوري بريتانيا و افزايش بودجه و توان دفاعي، خواهان حضور طولاني در شرق کانال سوئز بودند.
 
و گروهي ديگر با توجه به بحران‌هاي اقتصادي و رويدادهاي سياسي و نظامي پس از شروع جنگ سرد، خواستار برچيدن تمام پايگاه‌هاي نظامي بريتانيا در آسيا تا سال 70-1969م شدند.
 
نظريه گروه دوم، در ابتدا مورد پذيرش ويلسون ــ نخست‌وزير انگلستان ــ قرار نگرفت. او در ژانويه 1964 در مجلس عوام اظهار داشت که هزار سرباز در شرق سوئز را به هزار سرباز در آلمان و اروپا ترجيح مي‌دهد. وي همچنين در ماه مارس همان سال، گروه کثيري در بريتانيا بر اين عقيده بودند که مي‌بايست امپراطوري در حال زوال بريتانيا، از نو و از سرزمين اروپا تجديد حيات شود. لازمه اين امر، کاهش هزينه‌هاي نظامي در ماوراءالبحار بود. در اکتبر 1965، انوک پاول 3 از حزب محافظه‌کار و متخصص در امور دفاعي انگليس گفت:
              بايد اثر تلاش‌هاي نظامي خود را نسبت به هزينه‌هايي که اين کار در بر دارد، بسنجيم و عواقب و نتايج منحرف ساختن اين هزينه را از ساير استفاده‌هاي مبرم در نظر بگيريم. فعاليت بريتانيا با وجود نفوذ گسترده چين و روسيه در شرق سوئز، بي‌ثمر خواهد بود. 4
 
وي در سال 1966 در تکرار سخنان خود چنين گفت: «از آنجا که پايگاه‌هاي ما واقع در شرق سوئز محدود شده‌اند، منافع و شرافتمان ايجاب مي‌کند که براي تعهداتمان در آن حوزه، حدود قاطعي قائل شويم». 5
 
يکي از معروف‌ترين طرفداران کاهش هزينه‌هاي دفاعي برون‌مرزي انگلستان، لرد اول نيروي دريايي سلطنتي، کريستوفر مي‌هيو 6 در سخناني چنين اظهار داشت:
              محدود کردن بودجه دفاعي سه ميليارد پوندي، نيروي ما را تحت فشار قرار خواهد داد و سبب وابستگي بيشتر به ايالات متحده مي‌شود. دخالت ما در شرق سوئز براي ايفاي نقش بينابين، بسيار خرج برمي‌دارد و مخاطرات جدي برايمان ايجاد خواهد کرد و هيچ‌گونه کمک برابري در راه تأمين منافع ما نمي‌کند. سياست دولت ايالات متحده اين است که ما در واقع، نتوانيم هيچ چيزي را به تنهايي در شرق سوئز به عهده بگيريم؛ [نقشي که] فقط با رضايت و پشتيباني امريکايي‌هاي قدرتمند و آن هم بيشتر در نقش دستياران و کمتر در نقش متحدان واقعي [ايفاء شود] که خود، امري نامطلوب است. 7
 
در ژانويه 1968م، ويلسون در مجلس عوام گفت: «ما در صدد تخليه هرچه سريع‌تر نيروهايمان از شرق دور هستيم که در سال 1971 به پايان مي‌رسد. ما همچنين، سعي در تخليه خليج فارس در همان تاريخ را داريم». 8
 
سخنان ويلسون، سياست نوين لندن را در قاره آسيا، موسوم به راهبرد شرق سوئز بنيان گذارد. اساس اين راهبرد، تخليه و عقب‌نشيني نيروهاي نظامي بريتانيا از سرزمين‌هاي شرق کانال سوئز بود که از ديدگاه سياست خارجي انگليس، شامل خليج فارس و درياي عمان، جزيره مصيره در عمان، سنگاپور، جزاير مالديو، مالزي، برونئي و هنگ‌کنگ بود. 9 بدين ترتيب، پاره‌اي از پايگاه‌هاي نظامي بريتانيا نيز در حوزه اقيانوس آرام تا سنگاپور حذف شد. 10
 
نظريه شرق سوئز بر چند مسئله اساسي ديگر نيز تأکيد مي‌ورزيد:
1. عدم پذيرش عمليات جنگي از سوي بريتانيا، جز با شرکت فعال هم‌پيمانان
2. عدم ارائه کمک‌هاي نظامي به ديگر کشورها مگر آنکه کشور مزبور، آمادگي انجام متقابل تسهيلات لازم به انگلستان را داشته باشد.
3. عدم عمليات نظامي گسترده بدون استفاده از نيروي هوايي سلطنتي با انتخابات ژوئن 1970م، ادوارد هيث، 11 از حزب محافظه‌کار به قدرت رسيد.
 
نخست‌وزير جديداعلام کرد که ممکن است، انگلستان در تصميم خود مبني بر خروج از شرق سوئز و خليج فارس تجديدنظر کند؛ چراکه اين اقدام در جهت خلاف سياستهاي دفاعي محافظه‌کاران است. 12 اما در همان سال، سر الک داگلاس هيوم 13 ــ وزير امور خارجه دولت محافظه‌کار ــ پس از ديدار و گفت‌وگو، با وزير خارجه امريکا در حاشيه نشست مجمع سازمان ملل اعلام داشت که دولت متبوعه‌اش از اين فکر منصرف شده و برنامه تخليه، طبق جدول زماني قبلي انجام خواهد گرفت. 14
 
وي همچنين، اظهار داشت که قراردادهاي تحت‌الحمايگي شيوخ خليج فارس با بريتانيا تا پايان سال جاري به پايان مي‌رسد و اين امر، مستلزم خروج نيروهاي انگلستان است. 15
 
سر ويليام لوس16 ــ فرستاده ويژه امور خارجه انگلستان در خليج فارس ــ نيز اعلام کرد که دولت محافظه‌کار تصميم گرفته است تا پايان پيروي از سياست حکومت کارگري و تا اواخر 1971م، نيروهاي خود را از شرق سوئز و خليج فارس خارج سازد. 17
 
خليج فارس در سياست توسعه استعمار بريتانيا در قرن 18 و 19م از ديدگاه سياسي و نظامي و با توجه به مسئله حفاظت از مرزهاي هندوستان و داشتن اقتصادي با تجارت و فروش کالاها و چرخه بازرگاني، حائز اهميت فراوان بود. آنچنان‌که کمپاني هند شرقي، با صادرات انبوه کالاهاي خود به منطقه خليج فارس به سود هنگفتي دست مي‌يافت. 18
 
نفوذ و ميزان تسلط اقتصادي، نظامي و سياسي انگلستان تا بدان حد رسيد که خليج فارس را درياي انگليسي ناميدند. 19
 
اعلام خروج نيروهاي انگليسي از خليج فارس، مخالفت عمده‌اي را در جهان غرب به همراه داشت؛ نخست، دولت امريکا که از سال 1949م، ناوگان کوچکي را در جزء نيروهاي خاورميانه 20 در خليج فارس نگهداري مي‌کرد، نسبت به اين برنامه واکنش منفي نشان داد. 21 در سال 1969م، مرکز پژوهش‌هاي استراتژي بين‌الملل، وابسته به دانشگاه جرج تاون، 22 گزارشي درباره پيامدهاي عقب‌نشيني انگلستان از خليج فارس، تهيه کرد.
 
در بين اعضاي کميسيون اين تحقيق، جان گوره ويتس 23 ــ استاد دانشگاه کلمبيا، 24 والتر لاکر 25 ــ مدير انستيتوي تاريخ امروز در لندن، ويليام لوس و سرتيپ جان ميلتون 26 ــ رئيس پيشين گروه عمليات تهاجمي ارتش انگلستان حضور داشتند. آنان بدين نتيجه رسيدند که تصميم حکومت انگلستان در مورد عقب‌نشيني نيروها تا پايان سال 1971م، امري شتابزده و نسنجيده است؛ زيرا پيامدهاي ناگواري را در اشکال بي‌نظمي، اغتشاش، سردرگمي و هرج و مرج در منطقه براي منافع جهان غرب در پي خواهد داشت. 27
 
جيمز اتکينس 28 ــ يکي از استراتژيست‌هاي سياست خارجي امريکا و مدرس دانشگاه جرج تاون در اين مورد گفت: «مجتمع وسيع درياي سرخ، خليج فارس و اقيانوس هند، تقريباً به مدت يک قرن، به خاطر حضور سريع انگلستان، منطقه امني محسوب مي‌شد.» 29 مايک مانسفيلد 30 ــ رهبر اکثريت نمايندگان مجلس سناي امريکا نيز نگراني خود را چنين بيان کرد: «ما از خروج نيروهاي انگليسي در خليج و شرق سوئز بسيار متأسفيم؛ چرا که ما براي استقرار در آنجا، منابع و افراد لازم را در اختيار نداريم». 31
 
دليل نگراني عميق دولتمردان امريکا در اين مقطع، آن بود که ايجاد خلاء قدرت 32 ناشي از خروج نيروهاي نظامي انگلستان، به جاي آزاد و مساعدسازي صحنه براي فعاليت بيشتر آنان، موجب رشد و گسترش جنبش‌هاي آزاديبخش در منطقه خليج فارس شود.
 
مفهوم خلاء قدرت از ديدگاه امريکا و جهان غرب آن بود که کشورهاي منطقه به علت فقر اقتصادي و ناپايداري سياسي، قادر به دفاع از خويش نيستند و بنابراين براي حفظ ثبات، مي‌بايست دست‌کم يکي از قدرت‌هاي بزرگ در منطقه حضور داشته باشد. به عبارت ديگر، اولاً هر گاه يک قدرت از عمل بازمي‌ماند يا در موقعيت نابساماني قرار مي‌گرفت، ديگري ناگزير بود که ابتکارهايي به کار برد و تعادل قدرتي را به زيان طرف ضعيف‌تر در منطقه به وجود آورد. ثانياً، اين بدان مفهوم بود که کشورهاي منطقه به محافظ و سرپرست احتياج دارند. ثالثاً، در صورت بروز اختلاف بين کشورهاي منطقه، چنين تصور مي‌رفت که قدرت‌هاي بزرگ خارجي به دليل برتري نيروهاي نظامي بتوانند در مواقع لزوم، نقش داور را بازي کنند و سرانجام، هر گاه که قدرت‌هاي بزرگ خارجي مناسب بدانند، در امور داخلي کشورهاي منطقه نفوذ و مداخله کنند. 33
 
 ايالات متحده امريکا به عنوان پرچمدار دنياي غرب و نيروي مقابل اتحاد شوروي، تصميم به رفع اين خلاء گرفت تا از پيامدهاي احتمالي خروج بريتانيا پيشگيري کند.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1. نويل براون. تاريخ جهان در قرن بيستم. ترجمه مرتضي کاظمي يزدي. تهران، پاژنگ. ص 229 .
2. Harold Wilson
3. Anook Powel
4. همان. ص 238 .
5. همان.
6. Christopher Mihiew
7. تاريخ جهان در قرن بيستم. ص 240 .
8. David. E. Long. The Persian Gulf. West View press, Boulder, Colorado, 1978. P. 70.
9.محمدعلي جناب. خليج فارس، آشنايي با امارات آن. تهران، پديده، 1349. ص 438 .
10. اسکندر دلدم. سلطه‌جويان و استعمارگران در خليج فارس. تهران، نوين، 1363. ص 221 .
11. Edward Hyth
12. عبدالرضا هوشنگ مهدوي. تاريخ روابط خارجي ايران از پايان جنگ جهاني دوم تا سقوط رژيم پهلوي. تهران. ناشر مؤلف، 1368. ص 236 .
13. Sir Douglas Hiume
14. همان. ص239 .
15. «پايان دوره تحت‌الحمايگي در خليج فارس» روزنامه آيندگان. 11/12/1349. ص 1 .
16. William Louth
17. آيندگان. 13/11/1349. ص 4 .
18. عبدالامير امين. منافع بريتانيا در خليج فارس. ترجمه علي رجبي يزدي. تهران، اميرکبير. ص 66 .
19. شاهپور رواساني. دولت و حکومت در ايران در دوره سلطه استعمار سرمايه‌داري. تهران، نشر شمع، بي‌تا. ص 36 .
20. Middle East Force
21. Long. Op. cit. P. 138.
22. George Town
23. JohnGoure Witse
24. Colombia
25. Walter Locker
26. John Milton
27. آلکسي واسيليف. مشعل‌هاي خليج فارس. ترجمه سيروس ايزدي. تهران، کتاب‌هاي جيبي. ص 33 .
28. James Etikence
29. ميشل کلير. جنگ بي‌پايان؛ سياست خارجي امريکا در جهان سوم. ترجمه سعيد رجائي خراساني، محمدعلي مختاري اردکاني. بي‌جا، حکمت. ص 228 .
30. Mike Mansfield.
31. Long. op.cit. P. 139.
32. Vacum Power
33. ک. پ. ميرزا. سياست‌هاي بين‌المللي در اقيانوس هند. ترجمه فاطمه قديمي‌پور. تهران، مرکز مطالعات عالي بين‌المللي. ص 9 .



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org