نگاهي به مفهوم «
وطن » در شعر مشروطه
دكتر منصور
ميرزانيا
انقلاب مشروطه كه بزرگترين
حادثه سياسي و اجتماعي ايران بعد از حمله مغول تا عصر حاضر بود
منشأ تحولات بزرگ در زبان و فرهنگ ايران گرديد كه يكي از آنها تحول
در معناي بسياري از واژه هاست « آزاي، وطن، قانون، مجلس، استبداد،
منورالفكر، نماينده، نامزد، وكيل » و بسياري ديگر واژگاني هستند كه
در اين دوره و اندكي پيش از آن دستخوش دگرگوني گرديدند.
در اين زمان « آزادي » مترادف
با « دموكراسي » به كار مي رفت در حالي كه از قرنها پيش از آن به
معناي « نقيض بندگي و شكرگزاري » بود و به كسي كه اسير و دربند و
غلام ديگري نبود « آزاد » مي گفتند. همچنان كه كلمه « ملت » تا آن
روز به معناي « دين و شريعت » به كار گرفته مي شد. چنانكه در قرآن
كريم « مله ابراهيم » به معناي « دين ابراهيم (ع) » به كار رفته
است.
اما از آنجا كه مردم مسلمان
قدرت ملت (دين) را در مقابل « دولت » قرار مي دادند مجازاً معناي
توده مسلمان و نيروي مردمي از آن مستفاد شد و كم كم « ملت » به جاي
« مردم » و « ملي » به جاي مردمي يا غيردولتي به كار گرفته شد. «
وطن » نيز يكي ديگر از اين واژه هاست. اين كلمه كه در لغتنامه به «
جاي باشش و جاي اقامت » معني شده است در ادوار مختلف تاريخ بشر
مفهوم يكسان نداشته و به تناسب هيئت حاكمه و در سرزمينهاي مختلف
معناي آن متغير بوده است. نخستين بنيانگذار انديشه هاي قومي و
وطني، ماكياول « سياستمدار و فيلسوف قرن پانزده و شانزده ميلادي»
است كه انديشه هاي خود را در اين باب در كتاب
شهريار به رشته تحرير درآورده
است. در ايران مقارن با انقلاب مشروطه و اندكي پيش از آن انديشه
هاي ملي و وطني به شكل جديد و اروپايي آن در آثار ميرزا فتحعلي
آخوندزاده، حاج زين العابدين مراغه اي و عبدالرحيم طالبوف پديدار
شد.
در گذشته تاريخ ايران گاه مردم
يك شهر يا روستا - بر اساس پيوستگي منافع مشترك - در برابر شهر يا
روستايي ديگر احساس نوعي مقابله داشته اند. « وطن » به معناي محدود
آن يعني شهر يا ولايتي كه زادگاه و مأواي انسان است در آثار نظم
فارسي بسيار مورد نظر شاعران و نويسندگان ايراني بوده است. خاقاني
شرواني از زادگاه خود به نيكي ياد مي كند و در برابر كساني كه
شروان را به شر (= بدي) منسوب كرده اند به دفاع برمي خيزد. سعدي
پس از سالها سير و سفر عاقبت « تولاي مردان اين پاك بوم » (شيراز)
را از مصر و شام برمي انگيزد تا به ديار خويش باز گردد. حافظ
دلبسته شيراز و آب ركني و باد خوش نسيم آن بوده و آن را « خال رخ
هفت كشور » مي شمرده است. صائب اصفهاني (تبريزي) نيز اگرچه دلش «
شكوه از وطن » داشته اما در هندوستان نيز به ياد « شكر خنده صبح
وطن » بوده و « خوش آن روزي كه منزل در سواد اصفهان سازم » را به
جلوه اي از « الحنين الي الوطان » خويش كرده است.
اما مفهوم « وطن » را به معني
تمامي ايران بايد نخست در شاهنامه فردوسي جست و جو كرد. سراسر
شاهنامه حكايت اتحاد و يكدلي ايرانيان در برابر اقوام مهاجم شرقي
به نام تركان (تورانيان) است و در جاي جاي آن عشق به ايرانشهر و «
شهر ايران » موج مي زند.
مقارن با حمله مغول به ايران
گرايشهاي قومي و مردمي به نام « وطن اسلامي » در برابر « كفار »
متبلور شد كه از اين نوع گرايشها بعضي از شاهان صفوي و قاجار نيز
در برابر دشمنان ايران بهره جسته اند. مراد از وطن اسلامي كه همه
مسلمانان در آن زندگي مي كنند و مركز آن شهرهاي مقدس مكه و مدينه
بوده و بر هر مسلماني واجب است كه آن را حفظ و از آن و ساكنانش در
برابر دشمنان جانبداري كند و در اين راستا حديث « حب الوطن من
الايمان » مشهور است هر چند ديگر گرايشها نيز بدين حديث استناد
كرده اند.
در برداشتها و آموزه هاي
صوفيانه نيز برداشت ديگري از وطن هست « كاين وطن جايي است كاورا
نام نيست » و « اين وطن مصر و عراق و شام نيست » نه شهر و سرزمين
معيني و نه حتي « وطن اسلامي » با همه گستردگي آن بلكه « وطن
عرفاني » باغ بهشت و درگاه الهي است كه انسان جدا شده از آن مرغ
گلشن رضوان است و در قفس جسم چند روزي گرفتار شده و تعلق به اين
خاك ندارد و سرانجام بدان ديار باز خواهد گشت.
در اين مقاله نگارنده كوشيده
است تا علاوه بر بررسي مفهوم وطن در آثار نظم فارسي در زمانهاي
گذشته تحولات آن را در عصر مشروطه مورد توجه قرار دهد و طرز نگرش و
تلقي گويندگان بزرگ اين دوره چون ملك الشعراي بهار، اديب الممالك
فراهاني، عارف قزويني، سيد اشرف الدين نسيم شمال و ... را به اهل
ذوق و ادب ارائه نمايد. والسلام
|