تاجگذاري محمدعلي شاه

لقائي

 

      در 4 ذيحجه 1324هـ .ق/ 28 دي 1285هـ .ش با دعوت قبلي و رسمي، سي نفر از رؤساي روحانيون به علاوه شاهزادگان، وزرا، امرا، سرداران و هيئتهاي سياسي سفارتخانه‌ها در اتاق موزه گرد آمدند تا مراسم تاجگذاري محمدعلي شاه را برگزار كنند. محمدعلي شاه در ميان صدراعظم و ساير رجال برجسته دربار به تالار وارد شد و از تخت سلطنت بالا رفت. احمدميرزا (وليعهد) بر روي پلكان تخت قرار گرفت؛ قرار بود يك نفر از روحانيون تاج را بر سر شاه بگذارد اما به دليل بروز اختلاف ميان روحانيون، ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله صدراعظم مسئول گذاشتن تاج بر سر شاه شد. او تاج كياني را بر سر شاه گذاشت. پس از آن آيت‌الله سيدعبدالله بهبهاني آيه « قل اللهم مالك الملك» را تا آخر قرائت كرد. سپس نوبت به آيت الله سيد محمد طباطبائي رسيد که او هم « يا داوود» را قرائت کرد. شاه كه با دو دستش به زحمت تاج گشاد و سنگين را بر سر نگاه داشته بود پس از پايان دعا تاج را برداشت و كلاه جيقه درياي نور را بر سر گذاشت. به عدد سن شاه سي و هشت توپ شليك شد. صد و ده توپ ديگر نيز براي ميمنت اين روز شليك كردند و موزيك نواخته شد. به ظاهر محمدعلي شاه بر خلاف اسلافش كه با مشكل مدعيان سلطنت روبه رو بودند توانست بي دغدغه بر تخت سلطنت جلوس كند. در واقع اوضاع مملكت ديگر به گونه‌اي نبود كه درگيري شاهزادگان را براي تصرف تاج و تخت تاب آورد. از اين رو به محض تشديد بيماري مظفرالدين شاه، محمدعلي ميرزا وليعهد به تهران فراخوانده شد و زمام امور را به دست گرفت. با اين تدبير از وقوع درگيري ميان شاهزادگان مدعي سلطنت جلوگيري كردند. اما غافل بودند كه تخم بدبيني ميان مجلس و شاه در همين روز تاجگذاري كاشته خواهد شد.

    در همان روز كه در تالار موزه مراسم تاجگذاري برگزار مي‌شد در مجلس شوراي ملي وكلا اعتراض كردند كه چرا به اين مراسم دعوت نشده‌اند؟ و آن را حمل بر ناديده گرفتن شأن مجلس از طرف شاه دانستند و درصدد اعتراض رسمي برآمدند. از نامه اعتراض‌آميز آنها و پاسخي كه به آن داده شد اطلاع نداريم. اما از ان پس دعوت نكردن نمايندگان مجلس به مراسم تاجگذاري به اولين نماد مخالفت محمدعلي شاه با مجلس و مشروطه تعبير شده است. به واقع محمدعلي شاه به منظور كاهش شأن مجلس از نمايندگان دعوت به عمل نياورد؟ سهم او در پيش آمدن اين سوء تفاهم تا چه حد بود؟ تا آنجا كه منابع ثبت كرده‌اند محمدعلي ميرزا چه قبل از رسيدن به تهران و چه پس از آن در تلاش بود كه روابطي دوستانه با مجلس برقرار كند. هنگامي كه هنوز در تبريز بود نامه‌اي به آيت‌الله بهبهاني نوشت بدين مضمون :

        ... از قراري كه شنيدم از تبريز كاغذي به جنابعالي نوشته‌اند كه وليعهد مخالف با عقايد ملت است و مجلسي را كه بندگان اعليحضرت اقدس همايوني روحنا فداه داده است، وليعهد قبول ندارد. اولاً به ذات مقدس پروردگار قسم است كه اين مطلب به كلي خلاف و بي اصل است، و من از خدا مي‌خواهم كه ان شاء الله اين دولت و ملت ترقي كرده و رفع اين مذلت‌ها بشود. ثانياً به سر جدت قسم اگر آدمي به عتبات فرستاده باشم. تصور نماييد اگر من آدمي به عتبات فرستاده باشم در پرده نخواهد ماند و آشكار خواهد شد. براي چه؟ چرا بايد من مخالف اين عقيده و منكر آبادي مملكت باشم؟ ثالثاً از شخص شما تعجب دارم چرا اين خيال و اين تصور را نسبت به من نموده‌ايد؟ چرا اين كاغذ را باور كرده‌ايد؟ مگر خودتان آن اشخاص را مغرض نمي‌دانيد؟ اين سهل است. هزار اين اقدامات در عليه من مي‌نمايند، شما چرا بايد باور كنيد و خواهش دارم سايرين را هم خودتان اطلاع بدهيد كه بدانند اين تهمت است...

 

    محمد علي ميرزا وليعهد  در بدو ورود به تهران نيز (ذيقعده 1325 هـ .ق/ 26 آذر 1285 هـ .ش) سعي در برقراري روابط دوستانه با نمايندگان مجلس داشت اما باز هم شايع شد كه او با مشروطه سر ستيز دارد. محمدعلي ميرزا  بلافاصله در قبال اين شايعه موضع‌گيري كرد. هنگامي كه نمايندگان مجلس براي خيرمقدم به حضور او رفتند محمدعلي ميرزا اعلام كرد كه :

       بر هر شخص عاقل مسلم و مبرهن است كه بنياد و اساس ترقي و تفوق و آبادي هر يك از ملل و ممالك متمدنه عالم ايجاد اتحاد حقيقي بين دولت و ملت بوده است و اين اساس مستقر و مستحكم نمي‌شود مگر به انعقاد مجلس ملي كه توده جامعه بين دولت و ملت است و حالا كه به حمدالله اعليحضرت شاهنشاهي برحسب فطرت مقدس و رأي جهان بين اساس اين مجلس را به ملت مرحمت فرمودند من هم با نهايت ميل و اقبال خاطر با پيشرفت اين مشروع و مقصود همراهي و مساعدت دارم چنانچه از بدايت امر هم داشته‌ام و براي ترقي مملكت بهتر از اين اساس، وسيله و راهي نمي‌بينم. لكن مجلس هم خوب است با كمال جد و جهد مشغول كار و در مقام انجام وظايف خود بوده و با منتهاي دقت و مراقبت و سعي به اصلاح نواقص بپرازند و در اداي تكليف خود كوتاهي و غفلت نكنند...

 

     اما به رغم اقارير مكرر محمدعلي ميرزا وليعهد در تأييد مجلس و مشروطه، شايعات ادامه يافت. حبل‌المتين در 8 ذيقعده/ 2 دي مي‌نويسد : در تهران شايع شد كه وليعهد مخالف مجلس است. فرداي آن روز گروهي از طلاب به ملاقات محمدعلي ميرزا رفتند و او را دعوت به همراهي با مجلس كردند. وليعهد باز هم قول مساعدت داد. به هر روي شواهد و قرائن بسياري موجود است كه نشان مي‌دهد محمدعلي ميرزا وليعهد سعي در اثبات وفاداري نسبت به مجلس و مشروطه داشته چنانكه ناظم‌الاسلام كرماني در تاريخ بيداري ايرانيان مي‌نويسد : « از طرف حضرت اقدس وليعهد پيغام از براي آقاي آقاسيدميرزا محمد داده شد كه : معاندين و بعض درباريان مانع مي‌باشند كه نظامنامه (قانون اساسي) به صحه برسد: هيچ وقت ممكن نمي‌شود كه من با شاه تنها باشم و بتوانم در اين خصوص چيزي عرض كنم تكليف شما اينست كه سخت فشار آوريد و مرا مجبور نماييد كه صحه نظامنامه را جداً خواستار شوم و الا از صحه اعليحضرت منصرف شويد.»

     موضع محمدعلي ميرزا وليعهد در قبال مجلس و مشروطه تا قبل از موضوع دعوت نكردن نمايندگان مجلس براي تاجگذاري براساس اظهارات رسمي او موضع تأييدي و همراهي و همكاري است كه هميشه با سايه‌اي از شك و ترديد از سوي مخالفينش با پخش شايعه درباره مخالفت او با مشروطه همراه بوده است اما بجز شايعات كه منشأ آن به درستي مشخص نيست دليلي براي مخالفت عملي محمدعلي ميرزا وليعهد با مجلس و مشروطه در دست نداريم اين استدلال كه او امتحانش را در حكومت آذربايجان پس داده و ديگر خوي استبدادي او قابل تغيير نيست، با توجه به موضع‌گيريهاي بعدي مشروطه‌خواهان در قبال ساير مستبدين قابل قبول نيست. آنچه بايد جست اين است كه چرا به جاي ايجاد جو همكاري و مسالمت و تلاش براي رسيدن به نقاط مشترك و كم كردن فاصله‌ها هر روز با پخش شايعات بر فاصله‌ها اضافه شد و كار به آنجا رسيد كه مجلس اول شوراي ملي به ضرب توپ و تفنگ تعطيل شد. صنيع‌الدوله رئيس مجلس شوراي ملي در جلسه 29 شوال 1324ق درباره منشأ و علل پخش شايعات ضد محمدعلي ميرزا وليعهد اظهار داشت : « مغرضين و مفسدين و مستبدين و منافقين وجود اختلاف كلمه بين دولت و ملت را در ميان مردم منتشر كرده‌اند، بايد طوري كرد كه اين شبهات از انظار مردم رفع شود. دولت و ملت را يكي بدانند، مثلاً هنوز وليعهد نيامده اظهار مي‌دارند كه ضد مجلس است و مجلس منافي با قانون دولت است و حال آنكه رقعه‌اي كه به آقاي سيدعبدالله نوشته بودند حاضر است كه چه اندازه اظهار همدردي كرده‌اند.» در حقيقت در چنين فراز مهمي از تاريخ ايران عده‌اي به جاي هموار كردن جاده همبستگي و اتحاد و اتفاق به تخريب هر پل ارتباطي همت گماشتند. به جاي تشويق محمدعلي ميرزا وليعهد و شاه آتي به گام برداشتن سوي ملت او را به ورطه مخالفت رهنمون شدند.

     نكته مهم اينكه نماد علني اولين مخالفت محمدعلي شاه با مجلس يعني دعوت نكردن نمايندگان براي حضور در مراسم تاجگذاري، موضوعي كه دستاويز مخالفين شد، ارتباطي با محمدعلي شاه نداشت. با رجوع به منابع آشكار است كه برگزاري مراسم و تشريفات آن به عهده ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله بود، او بود كه دعوتنامه‌ها را تهيه و توزيع كرد. بنابر اين مسئوليت دعوت نكردن از نمايندگان مجلس برعهده مشيرالدوله بود و محمدعلي شاه در اين ماجرا و پيش آمدن اين سوء تفاهم نقشي نداشت.

 

 

 









 












 
www.iichs.org