پيش از بررسي علل و چگونگي شورش تبريز، نظري بر
پيشبينيها يا بهتر بگوييم خواستههاي سفارت انگليس
درباره مسير حوادث ايران چندان بي مناسبت نيست. اسپرينگ
رايس در گزارشي به سر ادوارد گري فقط دوازده روز پس از
تاجگذاري محمدعلي شاه و يك هفته قبل از شورش تبريز از نفرت
مردم نسبت به شاه، قدم برنداشتن مجلس براي اتحاد با دولت و
ضديت دولت با مجلس سخن ميگويد و نتيجه ميگيرد.
روابط فيمابين ملت و دولت، البته به بدترين اوضاع
منجر خواهد شد.. پيرمردهايي كه مربوط به دولت بوده و مطلع
از امور هستند اظهار ميدارند كه به واسطه اين اوضاع
ناگوار، ناچار نزاع و زد و خوردي روي خواهد داد. و من هم
آنچه كسب اطلاع كردهام صحت اقوال آنها را ميرساند. چنان
كه بعضي از اعضا طرفداران مجلس را كه من ملاقات كردم ثابت
داشتند كه دولت خيال دارد مجلس را بر هم زند و اين اساس را
برچيند. با اينكه اين كار عاقبتي وخيم خواهد داشت و به
عموم مردم صدمه كلي وارد گشته جز بينظمي و اغتشاش نتيجة
ديگري نخواهد بخشيد.
اين پيشبينيها به مرور جامة عمل پوشيدند. در 21
ذيحجه/ 15 بهمن/ 5 فوريه تبريزيها بازارها را تعطيل كردند
و به تلگرافخانه آمدند. تقاضاي آنها مذاكره با نمايندگان
مجلس و روحانيون طراز اول تهران درباره اقدامات شاه بر ضد
مشروطه بود. تبريزيها در مذاكرات تلگرافيشان با آيتالله
سيد عبدالله بهبهاني و آيتالله سيدمحمد طباطبايي و جمعي
از نمايندگان و مجلس بيان كردند كه نامههايي موحش دربارة
اوضاع تهران به دستشان رسيده است. چنين نامههايي در
وضعيتي براي تبريز ارسال ميشد كه در تهران آرامش برقرار
بود و مجلس و دولت مشغول انجام كارهاي محوله بودند. به
درستي مشخص نشد نگارنده نامهها كيست. ولي برخي نگارش آنها
را به تقيزاده نسبت دادهاند. آيتالله طباطبايي و
بهبهاني در پاسخ تلگرافهاي تبريز به مردم اطمينان دادند كه
شايعات كذب محض است و شاه كمال همراهي را با ملت دارد و
مجلس هر روز تشكيل ميشود. ولي تبريزيها قانع نشدند. گويي
اشراف آنها در اوضاع پايتخت كه از طريق نامههاي ناشناس
حاصل شده بيش از كساني است كه در تهران زندگي ميكنند و از
نزديك ناظر و درگير وقايع هستند. به هر حال سلسلهجنبانان
تبريز حاضر نشدند كه مردم را متفرق و بازارها را باز كنند
و باز كردن بازارها را منوط به پذيرش هفت تقاضا كردند : 1.
شاه دستخط دهد كه دولت ايران مشروطه تامه است. 2. تعداد
وزرا هشت نفر باشد و در صورت نياز به تشكيل وزارتخانهاي
ديگر، مجلس دستور دهد. 3. خارجيها وزير نشوند. 4. در هر
ولايت و ايالتي با اطلاع مجلس شورا انجمن محلي برقرار شود.
5. وزراي افتخاري نباشد. 6. عزل نوز و پريم و توقيف لاورس،
رئيس گمركخانه تبريز. 7. عزل ساعدالملك.
كساني كه سعي داشتند از تهران شورش تبريز را فرو
نشانند به آنها قول دادند كه فردا پس از ورود نمايندگان
تبريز به تهران مشكل را با آنها حل كنند با اين وعده مردم
تبريز متفرق شدند. اما روز بعد دوباره در تلگرافخانه تجمع
كردند. نمايندگان تبريز به محض ورود به تهران به ملاقات
مشيرالدوله رفتند و درباره خواست مردم با وي گفتگو كردند.
حاصل اين گفتگو تشديد اختلافات بود، زيرا مشيرالدوله مدعي
شد كه دولت ايران دولت مشروطه نيست و مسئوليت مجلس، فقط
قانونگذاري است. از آنجا كه نتوانستند به توافق برسند قرار
گذاشتند كه تقاضاهاي هفتگانه را روز بعد در مجلس طرح كنند.
با تصويب مجلس آن را براي شاه فرستادند. محمدعلي شاه با
عزل نوز و پريم موافقت كرد ولي پيشنهاد داد به جاي لفظ
مشروطه از كلمة مشروعه استفاده شود. مجلس
مخالفت كرد. در اين ميان مردم تبريز ادارات را تعطيل
كردند. انبار ذخيره و جباخانه را هم به تصرف درآوردند و
حاكم شهر را تهديد كردند. شاه سرانجام با وساطت افرادي
مانند عضدالملك در 27 ذيحجه/ 21 بهمن / 11 فوريه دستخطي
بدين مضمون صادر كرد:
جناب اشرف صدراعظم، سابق هم دستخط فرموده بوديم كه
نيات مقدسه ما در توجه به اجراء اصول قوانين اساسي كه
امضاء ان را خودمان از شاهنشاه مرحوم انارالله برهانه
گرفتيم، بيش از آن است كه ملت بتواند تصور كنند و اين
بديهي است. از همان روز كه فرمان شاهنشاه مبرور انارالله
برهانه شرف صدور يافت امر به تأسيس مجلس و شوراي ملي شد
دولت ايران در عداد دول مشروطه صاحب كنستيتوسيون به شمار
ميآمد. منتهي ملاحظه كه دولت داشته اين بوده است كه
قوانين لازم براي انتظام وزارتخانهها و دواير حكومتي و
مجالس بلدي مطابق شرع محمدي صلي الله عليه و آله نوشته آن
وقت به موقع اجراء گذارده شد عين اين دستخط ما را براي
جنابان مستطابان حجج الاسلام سلمه الله تعالي و مجلس شوراي
ملي ابلاغ نمايند.
اسپرينگ رايس علت سازش شاه را در “ اخبار موحشة
تهديدآميزي دانستم كه از هر طرف به خصوص از تبريز رسيده
بود و نيز معروف است كه به شاه گفتهاند كه فدايياني كه
مسلك طايفه آدمكشهاي قديم ايران را پيشنهاد خود نموده
تشكيل انجمن دادهاند.
با رسيدن تلگراف دستخط شاه در 27 ذيحجه/ 11 فوريه/ 21
بهمن مردم تبريز پراكنده شدند اما روز بعد گروهي در
تلگرافخانه گرد آمدند و تلگرافها را بي اعتبار اعلام
كردند. آنها به جاي اعتماد به تلگراف شاه و علما و رجال
ايران خواهان رخالت خارجيها شدند و خواستند كه وزير خارجه
به عموم سفرا مشروطيت ايران را رسماً اعلام كند. سفرا هم
به نمايندگانشان تلگرافي اطلاع دهند كه همگي به انجمن
تبريز بروند و به صورت رسمي به اهالي، مشروطه شدن ايران را
تبريك گويند. اين درخواست حتي در تبريز هم نتوانست چندان
افكار عموم را جلب كند. جمعي از علما و وعاظ و اعضاي انجمن
با اين تقاضا مخالفت و مردم را به باز كردن بازارها ترغيب
كردند. روز 29 ذيحجه/ 13 فوريه / 23 بهمن تبريزيها شهر را
چراغان كردند. حاصل اين شورش چيزي جز تشديد كدورتها و
بدبينيها نبود.