پوليت بورو
شاهنشاهي و نقش آن در وقايع مهم كشور به روايت جهانگير
تفضلي مشاور نزديك شاه
*
تشکيل پوليت بورو
در ميان دورة
حكومت سپهبد
]
فضل الله
[
زاهدي،
به شاه پيشنهاد كردم كه اگر صلاح ميدانند يك ((پوليت
بورو)) تشكيل دهند كه اوامر اعليحضرت و نظرهايشان را
اين عده در اطرافش فكر كنند كه از چه راهي زودتر و
بهتر اجرا و عملي مي
شود.
چنين به نظرم رسيد كه شاه از كلمة
((پوليت بورو)) كه تداعي با استالين و قدرت فوق العاده
او داشت، خوشش آمد و فرمود شما صورتي از اشخاصي كه به
نظرتان ميرسد تهيه كنيد.
سه روز بعد كه احضار شدم، نامهاي آنان كه به نظر
ميرسيد براي شاه مفيدند و ميدان عمل وسيعي هم براي
اجراي پخته و عاقلانة تمايلات شاه دارند، بر روي كاغذي
نوشتم: دكتر علي اميني،
عبدالله انتظام
،
]اسدالله[
علم
، سپهبد عبـــــدالله هدايـــــــــت
، سرلشكر
]نعمت
الله[
نصيري
رئيس گارد شاه و سرتيپ بختيار
حاكم نظامي تهران. شاه فرمود: ((چرا اسم خودتان را
ننوشتيد))،عرض كردم كه ميدان عمل بنده خيلي كوچكتر از
ميدان عمل اين آقايان است. شاه فرمود كه: ((نه تنها
شما بايد در پوليت بورو باشيد، بلكه بايد دبير آن
باشيد . و شما نظرهاي آنها را به من بگوئيد)).
شاه اسم سپهبد هدايت و سرتيپ
نصيري را از آن صورت فرمود. اما اينكه مرا دبير و
مأمور گزارشهاي پوليت بورو فرمود، براي اين بود كه
سپهبد زاهدي هنوز هم در مجلس نفوذ زيادي داشت. يعني
اكثريت نمايندگان مجلس را خودش انتخاب كرده بود و در
ارتش هم خيلي بيشتر از امراي ديگر ارتش نفوذ داشت.
نميخواست كه وزيران دولت او، حتي حاكم نظامي دوران
وي، با شاه ارتباط جداگانهاي داشته باشند.
اين گروه هر هفته يكبار و در منزل
يكي از اين افراد جمع ميشدند؛اما در عمل بيشتر در
منزل دكتر علي اميني و علم اين مجلس تشكل ميشد.
عبدالله انتظام در ((الهيه)) ، د
رمنزل اميني زندگي ميكرد و اصولاً به ميزان زيادي
انتظام بركشيدة دكتر اميني بود هم در نزد شاه و هم در
نزد زاهدي، عبدالله انتظام در دوران جنگ و سالها بعد
از آن در اروپا بود و شخصاً با شاه آشنايي و ارتباط
مخصوص نداشت.
اين پوليت بورو، كارهاي مهمي را
كه با ميل شاه هماهنگ بود يا اصولاً شاه ميخواست،
عملي كرد. مانند: سقوط زاهدي و تشكيل دولت
]حسين[
علاء و وارد شدن ايران در پيمان بغداد.
وقتي كه علاء نخست وزير
شد، هيچكدام از وزيران خود را نميدانست كه كيست، و بر
صورتي كه پوليت بورو تهيه كرده بود، و شاه هم تائيد
نموده بود،تنها نام ((علي معتمدي))
را افزود .
بختيار ، علم و انتظام، اشخاصي
را كه هم مورد اعتماد شاه باشند و هم داراي شخصيت براي
وزارت به قدر اميني نميشناختند ،و اين كار بيشتر نظر
و انتخاب اميني و تا اندازهاي مخلص بود.
در همان اوايل تشكيل پوليت بورو،
روزي من از علم دعوت كردم كه با سه نفر از دوستان من
]دكتر
خانلري، دكتر احسان يارشاطر و رسول پرويزي،[
در رستوراني ناهار بخوريم. علم از آشنايي با آنان
بسيار خوشدل شد. در اينجا بجاست كه يادآوري كنم. بعد
از بيست و هشتم مرداد و بازگشت علم به تهران، بر اثر
گفت و گوي من با دكتر مصدق دربارة وي
]علم[
بسيار به من محبت ميورزيد و همكاري ما در ((پوليت
بوروي شاهنشاهي)) ما را به يكديگر خيلي نزديكتر كرد؛ و
من همواره به علم ـ كه به وي ((امير)) خطاب ميكردم ـ
به چشم احترام زياد مينگريستم، و آشنايي خانوادگي ما
و رفتار خود وي با مخلص،ماية اين احترام طبيعي بود.
در صورتي كه در پوليت بورو و مراحل سياسي، هنوز من به
شاه نزديكتر بودم يا به نظر مخلص و ساير اعضاي پوليت
بورو چنين مينمود. اما پس از چند سال كه علم رفيق
((گرمابه و گلستان)) شاه هم شد، تا آنجا كه من فهميده
بودم از همة اطرافيان شاه، علم نسبت به وي نزديكتر و
محرمتر شد.
در يكي از جلسههاي پوليت بورو
در حكومت علا كه علم وزير كشور شد و دكتر خانلري معاون
وزارت كشور، تيمور بختيار مجله سخن را آورده بود در
روي ميز گذاشت و دربارة چند مقاله و چند شماره، به
خصوص شمارهاي كه از نوشتههاي ((شهيد نورايي)) و
((صادق هدايت)) بود، از همان قماش سخنان ادارة
اطلاعات شهرباني و ركن دو ميگفت، و اينها را به صورت
گلهاي دوستانه از من مينمود. و مخلص هم سخناني گفتم
كه خلاصه آن اين بود : دكتر خانلري به نظر من از شما
كمتر ناسيوناليست نيست.
علم روز بعد يا روزي كه روز
شرفيابي من بود، از من خواست كه آنچه به تيمور گفتم به
شاه نيز عرض كنم، و من با اعتقاد كامل عرض كردم، به
علاوه اصولاً من گزارش هفتگي ((پوليت بورو)) را به
شاه عرض ميكردم
]و…
[
كار (( پوليت بورو)) هم تق و لق
شد، زيرا از همان وقت هم اميني و علم، و تا اندازهاي
تيمور بختيار ،ميخواستند كه مقدمات نخست وزيري را
براي خود فراهم آورند.
اما علت مهمتر اين بود كه شاه
بعد از رفتن سپهبد زاهدي، خود مستقلاً با وزيران مهم
ملاقات ميفرمود، و آن وزيراني كه مهمتر بودند،
هفتهاي يكبار شرفياب ميشدند، و رئيس شهرباني، رئيس
ستاد ارتش و حاكم نظامي نيز.
اين كار ارتباط مستقيم وزيران مهم
و سران ارتش با شاه، بعد از دولتهاي دكتر مصدق و سپهبد
زاهدي تا آخرين روزهايي كه محمدرضا شاه براي هميشه
ايران را ترك كرد،ادامه داشت. ديگر لزومي نداشت كه
مخلص هر هفته از ((پوليت بورو)) به شاه گزارش بدهم.
اما شرفيابيهاي من هر هفته ادامه داشت و گاهي هفتهاي
دوبار هم ميشد، و پوليت بورو با وجود اين تضعيف
،بازهم تا مأموريت من به پاريس،تشكيل ميشد و مسايلي
مانند پيمان بغداد هم در آن بحث ميشد؛
شرفيابيهاي هفتگي من همچنان تا سال چهل و يك ـ كه
وزير شدم ـ ادامه داشت.
پوليت بورو و بركنار كردن زاهدي
شاه به سپهبد زاهدي اعتماد نداشت،
بلكه از او بيمناك و نگران بود. هنگامي كه شاه پس از
هفتهها ترديد و نگراني، به وسيلة برخي از نزديكان
زاهدي،غير مستقيم به او فهماند كه بهتر است با احترام
از نخست وزيري كنار برود، زاهدي هم به آگاهي شاه
رسانيد كه : ((من با تانك به نخست وزيري آمدهام، و جز
با تانك هم نخواهم رفت)) و نگراني شاه بيشتر شد.
نگراني شديد شاه از هنگامي آغاز
شد كه از ملاقاتهاي
]
سيد ابوالحسن[
حائري زاده
و زاهدي، گزارشهاي زيادي به وي ميدادند.
حائري زاده با موافقت و ميل زاهدي
و شخصيت جسور خود، در آن دوره به وكالت رسيد، و شاه
چنين ميپنداشت ، يا به وي گفته بودند كه سخن (( با
تانك آمدهام و جز با تانك هم نيروم))، تلقين حائري
زاده است. حائري زاده در مجلس شورا و همه جا با شاه
مخالف بود و آشكارا مخالفت مينمود.
سرانجام با دستور شاه، علم كه با
زاهدي دوست بود، قرار شد كه به زاهدي از قول شاه بگويد
كه : اگر دوستانه از نخست وزيري كنار برود، سفير كبير
سيار(يا به قول شاه((سوپر آمباسادر)) ) در سراسر
اروپا خواهد شد.
اين مسأله در ((پوليت بوروي
شاه)) مطرح شد، و سرانجام قرار شد علم به شمال برود.
زيرا در آن روزهاي تعطيل نوروز، زاهدي با تني چند از
دوستان زن و مرد خود به كنار دريا رفته بود.
در ((پوليت بورو))قرار شد، علم به وسيله مخلص به
دكتر اميني و عبدالله انتظام خبر بدهد كه آيا زاهدي
راضي به رفتن از نخست وزيري ميشود يا نه؟ و رمز اين
كار به اين صورت بود كه اگر زاهدي حاضر به قبول
پيشنهاد شود، علم به ((بهبهانيان))
(رئيس حسابداري املاك سلطنتي) تلگراف كند كه محصول
پنبة گرگان خوب است،و اگر نه، تلگراف كند كه محصول
رضايت بخش نيست. علم در آن دوران رئيس املاك سلطنتي
بود و چنين قرار گذاشتيم كه بهبهانيان به من خبر
بدهد،و من به اميني و عبدالله انتظام.
تيمور بختيار هم از من خواسته
بود كه به علم بگويم يكي از ويلاهاي املاك سلطنتي را
در آن چند روز تعطيل دراختيار وي نهند كه برود به
شمال.
اين كار را تيمور به دو دليل
كرد. اول آنكه
]ميخواست[
با خانمي كه هنوز زن وي نبود،گوشة امني داشته باشد.
دوم اينكه رندي كند،و اگر زاهدي مقاومت كرد و شاه عقب
نشيني ، خود را از مأموريت علم بركنار نگه دارد.
خبري كه بهبهانيان به من داد اين
بود كه : ((محصول تا وقتي كه رضايت بخش شود، محتاج به
زمان است.))
بعد از ظهري بود كه من اين خبر
را به اميني و عبداله انتظام كه در منزل اميني بود،
دادم. آن دو از اين خبر نگران شدند. به ياد دارم كه
عبدالله انتظام از ناراحتي بلند شد و پردههاي اطاق را
به هم كشيد.
دو روز بعد ، در منزل علم ((پوليت
بورو))تشكيل شد. تيمور بختيار، هنوز از شمال نيامده
بود.
علم گفت:((روز اول كه نزد زاهدي رفتم، مرا با
محبت در آغوش گرفت و بوسيد، و در هنگام ناهار مرا در
دست راست خود نشاند؛ و هنگامي كه روز بعد با ملايمت و
محبت زياد پيغام شاه را به وي داد، در سر ميز، من را
پايين دست ديگران نشانيد.
))
سرانجام تا آنجا كه من ميدانم
اردشير زاهدي
]
در تاريخ 16/1/1334
[،توفيق
يافت كه پدر را ـكه بيمار هم بود ـبه قبول پيشنهاد
شاه وادار كند.
پيمان بغداد
پس از آنكه علا در
]هفدهم
فروردين سي و چهار[
فرمان نسخت وزيري گرفت و هنوز نام وزيراني كه برايش
تعيين شده بود نميدانست،براي يك عمل جراحي به اروپا
رفت
. در يكي از همين روزهايي كه به حضور شاه رفته بودم،
شاه مطالبي فرمود كه خلاصة آن اين است كه: ((ما در
جنگ اول و دوم جهاني از بي طرفي زيان ديدهايم و اگر
ما وارد پيمان بغداد شويم امريكاييها هم به ما خواهند
پيوست و خطر كمونيسم در ايران از ميان خواهد رفت.))
اين جملة آخر در پاسخ به عرايض
مخلص بود كه خلاصهاش اين است كه : تصور نميفرمايند
رنجش شديد روسها گرفتاريهايي داشته باشد؟
شاه به سخنان خود افزود:((كه شما
اين سخنان را به رفقاي پوليت بورو فعلاً نگوييد؛ اما
در روزنامة خودتان زيانهاي بيطرفي را بنويسيد. و دو
سه مقاله هم براي روزنامههاي عصر ،در اين باره
بنويسيد، و به نصيري بدهيد كه به آنها بدهد)). در
اينجا شايستة يادآوري است كه من خيال ميكنم كه شاه
اين سخنان را براي ديگران، و دست كم براي چند وكيل
مجلس هم فرموده باشد؛ اما هنوز به عبدالله انتظام و
اميني نفرموده بود،يا دست كم به نظر مخلص چنين
مينمود.
مطالب ايران ما و دو سه روزنامة
ديگر موجب آن شد كه دوستان پوليت بورو از مخلص كم وبيش
رنجيدند. زيرا ميدانستند كه چنان مطلبي در آن روزگار،
در ((ايران ما)) ،بدون نظر شاه بسيار بعيد است.
اين مطلب بزودي در مجلس هم بلند گوياني
يافت.
شاه هم بعد از مقالات روزنامهها
به وزير خارجه فرموده و سفارش كرد كه در پوليت بورو هم
در اين باره بحث كنيد.
هنگامي كه در مجلس و مطبوعات
ايران، تقريباً پيوستن ايران به پيمان بغداد روشن شده
بود، علا، نخست وزير كه براي يك عمل جراحي در
بيمارستاني در پاريس بستري بود، در مصاحبه مطبوعاتي ـ
كه به وسيلة خبرگزاريهاي مهم جهان پخش شده بودـ پيوستن
ايران را به يك پيمان نظامي و رها كردن سياست بيطرفي
را غير ممكن خوانده بود.
پس از بازگشت نخست وزير از پاريس و بحث در پيوستن
ايران به پيمان بغداد، عبدالله انتظام در پوليت بورو
گفت:
((روسها كه در دوران دكتر مصدق حاضر نبودند بدهكاري
طلاي خود را به ايران بدهند، پس از قرارهايي كه بامن،
يعني در حقيقت با دولت ايران، گذاردند طلاهاي ما را
دادند
و با اعدام افسران حزب توده هم، اعتراض نماياني نكردند
و تبليغات ضد ايران هم نكردند. حالا هم البته هرچه
رئيس مملكت صلاح بدانند و بكنند من عرضي ندارم و
نميتوانم داشته باشم. اما چون من از طرف دولت ايران
به شورويها تعهد كردهام كه ايران وارد هيچ پيمان
نظامي نخواهد شد به هيچ وجه صلاح نيست كه من همچنان
وزير خارجه باشم والحاق به پيمان بغداد را امضا كنم .
ايران با اين مرزهاي دراز و وسيعي كه باشوروي دارد در
هر صورت روزي دربارةبرخي كارها با شوروي سازشهايي
خواهد كرد. من براي چنان روزي مجري خوبي براي اعليحضرت
و دولت ايران خواهم ماند و من ميخواهم جاي خودم را به
وزير خارجه مناسبتري بدهم واز شما دوستان، توقع دارم
كه اين حقايق را به اعليحضرت بگوييد كه از استعفاي من
خشمگين نشود. از جهان (يعني اين مخلص) توقع دارم كه
هم به اعليحضرت طوري عرض كند كه توجه فرمايند كه
استعفاي من نافرماني نيست بلكه به مصلحت كشور و خود
اعليحضرت است و در ((ايران ما)) هم شاه پسندانه مطالبي
در اين باره بنويسند.
من كه به صداقت و درستي مطالب
انتظام معتقد بودم، هم به سهم خود به شاه عرض كردم،
وهم در روزنامه نوشتم. عبدالله انتظام استعفا داد و
شاه نرنجيد واردلان را به جاي انتظام گذاشت.
]3/10/1334[
پيوستن ايران به پيمان بغداد،
باعث حملة شديد ((خروشچف)) شد كه انتظار آن ميرفت؛
اما حملات شديد نهرو و جمال عبدالناصر به قدري شديد
بود كه امريكا را از پيوستن به پيمان بغداد منصرف كرد.
]
امريكا در اين خصوص[
و به فرستادن ناظري بسنده كرد كه موجب ناراحتي شديد
شاه شد. دربارةاين پيمان سخنان بسيار گفته شده و
اسناد معتبر بسياري هم انتشار يافته است؛ اما
شايد به موقع باشد كه خيلي به اختصار
يادآوري شود كه قبل از به وجود آمدن پيمان بغداد، يك
پيمان دو جانبهاي در ميان تركيه و پاكستان درست شد كه
اين هردو كشور،ارتشهاي نيرومند داشتند،و پس از آنكه
عراق به اين دو پيوست،نام آن را پيمان بغداد گذاردند.
نفوذ انگلستان در بغداد بسيار
عميق و وسيع بود،تا جايي كه ((سليمانيه)) و
((حبانيه)) دو پايگاه و فرودگاه انگلستان
بود.((عبدالله )) نايب السلطنه عراق از مهمترين
هواداران سياست انگلستان به شمار ميرفت. ((نوري
سعيد)) مقتدرترين و مفيد ترين دوستان انگلستان در
خاورميانه بود. ودر تشكيل عراق به صورت كشوري مستقل،
نوري سعيد عامل مهمي بود با پيوستن عراق به پيمان
بغداد، قدرت نفوذ انگلستان در اين پيمان بيش از پيش
شد.
آنچه هنوز هم براي مخلص تا
اندازهاي مهم است، اين است كه بسياري از هواداران
سياست انگلستان و سرشناسترين فراماسونها در ايران،
تمايلي به پيوستن ايران به پيمان بغداد نشان
نميدادند.