فارس به مركزيت شيراز از ولاياتي است
كه در تحولات ايران تأثيري در خور توجه داشته است. در دوره
قاجار اين خطه كه به خليج فارس منتهي مي شود به دليل
همجواري با هندوستان كه مقر فعاليت هاي سياسي انگلستان است
اهميتي دو چندان يافت شاهان قاجار بر حفظ آرامش و برقراري
امنيت در فارس تأكيد داشتند. از اين رو حكام اين ولايت را
از ميان شاهزادگان يا رجال قدرتمند قاجار انتخاب مي كردند
ولي باز هم شورشهايي در فارس رخ مي داد كه امنيت منطقه را
مختل مي كرد. در سال 1323ق قبل از آغاز نهضت مشروطه خواهي
در تهران، مردم شيراز بر ضد ملك منصور ميرزا شعاع السلطنه
پسر مظفرالدين شاه شوريدند. در اين مبارزه روحانيون، تجار،
ملاكين، عشاير و ساير اقشار شركت داشتند. در بروز اين شورش
عوامل متعددي دخيل بود كه برخي زمينه ساز و برخي محرك آن
بوده است.
زمينه اصلي شورش را نارضايتي عمومي از
شيوه حكومت ملك منصور ميرزا شعاع السلطنه فراهم آورد، زيرا
سختگيري و قساوت او و مأمورانش در وصول ماليات ها، تصرف
املاك خالصه، تعديل قيمت ها و تعويض سران عشاير بر مردم
فارس گران مي آمد و نارضايتي آنها هر روز بيشتر مي شد و به
شكلي نمود مي يافت. مثلا هنگامي كه گوش دو قصاب را در
شيراز به جرم گرانفروشي بر دكانهايشان ميخ كردند، صنف قصاب
شيراز در اعتراض به اين اقدام حكومت دست به تحصن زد.
موضوع تصرف خالصه ها نيز از موضوعات
مناقشه برانگيز ميان حكومت فارس و مردم بود. شعاع السلطنه
هنگامي كه به حكومت فارس منصوب شد املاك خالصه آنجا را به
مبلغ نود هزار تومان از مظفرالدين شاه خريد. بسياري از اين
خالصه ها حدود صد سال بود كه در اختيار مردم قرار داشت و
مردم حاضر نبودند به سهولت آنها را از دست بدهند. مضاف بر
اينكه مأموران شعاع السلطنه برخي از املاكي را كه جزء
خالصه جات نبود و صاحبان آن، اسناد معتبر داشتند نيز به
زور تصاحب و در زمره املاك خالصه ضبط مي كردند، اين قبيل
اعمال زمينه لازم براي شورش اهالي فارس را فراهم آورد. در
بستر همين عوامل عده اي موفق شدند با تحريك مردم شورشي در
شيراز برپا كنند از جمله محركين مردم به شورش، محمدرضا خان
قوام الملك و دو پسرش حبيب الله خان سالارالسلطان و
محمدعلي خان نصرالدوله بودند.
خاندان قوام الملك از خاندانهاي بانفوذ
فارس بود كه از اوايل دوره قاجار در شيراز قدرت گرفت و
صاحب ثروت و املاك فراوان شد. اين خاندان به مرور چند ايل
مقتدر فارس مشهور به ايلات خمسه را در اختيار گرفت. نفوذ
آنها به حدي بود كه رشته همه حوادث فارس را در اختيار
داشتند. گرچه محمدرضاخان قوام الملك هنگام شورش مذكور به
صورت تبعيد در تهران به سر مي برد ولي نفوذ و و قدرتش
عاملي مهم در بركناري شعاع السلطنه بود. به دليل همين نفوذ
است كه رهبران شورش شيراز در عرايضشان خواهان بازگشت قوام
الملك شدند و از طرف دولت هم پس از اوج گيري شورش به طور
رسمي از سالارالسلطان پسر قوام الملك خواستند برقراري نظم
و امنيت در شيراز را بر عهده گيرد.
محرك و مشوق ديگر شورش شيراز كنسولگري
انگليس بود، زيرا از ابتداي حكومت شعاع السلطنه بر شيراز
ميان او و تامس جورج گراهام (Thams
George Graham) كنسول انگليس در آن
شهر به دليل مداخلاتش در امور فارس اختلافاتي بروز
كرد.شعاع السلطنه طبق اسناد و مدارك به جا مانده در مقابل
مداخلات گراهام ايستاد. همين امر موجب شد كه انگليسي ها
خواهان بركناري او شدند. گراهام در گزارشي شعاع السلطنه را
بي كفايت، ضعيف، ناكارآمد و پيشكارش عبدالله خان قره گوزلو
سردار اكرم را جاهل و طماع خواند. گرانتداف كاردار سفارت
انگليس هم كه براي پيشبرد مقاصد انگليس در فارس، شعاع
السلطنه را سد راه مي ديد او را تهديد كرد كه در صورت مانع
تراشي به وليعهد كه در هنگام سفر شاه مسئول اداره مملكت
است، شكايت خواهد كرد.
در جريان شورش شيراز كنسولگري انگليس
فعالانه شركت داشت. منشي كنسولگري به ويژه نقش اساسي در
تحريك مردم بر ضد حكومت بازي كرد. او رابط بين اهالي شيراز
و كنسولگري انگليسي بود. در گزارش كارگزاري به وزارت امور
خارجه ايران از منشي كنسولگري به عنوان فردي جمهوري طلب و
فتنه جو ياد شده است. سفارت انگليس در نامه هاي متعدد از
مردم شيراز حمايت مي كند و از دولت ايران مي خواهد كه
حكومت فارس را اصلاح كند. حتي تهديد مي كند كه در صورت
ادامه اغتشاشات در شيراز براي حفظ جان اتباعش نيروهاي
نظامي هندي را به آن منطقه اعزام خواهد كرد. تلگرافخانه و
كنسولگري انگليس هم در فارس تبديل به مأمن معترضين و
مخالفان حكومت فارس مي شود.
با توجه به موارد مذكور يعني زياده روي
ها و فشارهاي شعاع السلطنه و عمالش، نارضايتي عمومي،
تحريكات كنسولگري انگليس و خاندان قوام، اهالي شيراز آماده
شورش شدند و فقط به دنبال بهانه اي مي گشتند. در اواخر رجب
ناگهان مردم شيراز بازارها را تعطيل كردند و ارگ حكومتي كه
مقر شعاع السلطنه و سردار اكرم و كاركنان عاليرتبه ايالت
بود به محاصره عده اي مسلح درآمد. آنها چند شبانه روز براي
ارعاب شعاع السلطنه و مأمورين دولتي اقدام به تيراندازي
هوايي كردند تا جايي كه شعاع السلطنه از مظفرالدين شاه
اجازه گرفت به منظور معالجه عازم فرنگ شود و به اين بهانه
از شيراز خارج شد، اما از حكومت فارس استعفا نداد.
با خروج شعاع السلطنه از شيراز مردم
بازارها را باز كردند. اما در ماه رمضان عده اي از اهالي
فارس احداث خانه اي بلند توسط فردي يهودي را بهانه قرار
دادند و در اعتراض به حمايت سردار اكرم از آن يهودي در شاه
چراغ متحصن شدند. تقاضاي مردم متحصن رنگ كاملا سياسي به
خود گرفت و خواهان عزل شعاع السلطنه و باز گرداندن زمين
هاي خالصه شدند. مظفرالدين شاه در پاسخ به درخواست اهالي
شيراز اعلام داشت كه حكم زمين هاي خالصه حكم حكومتي است و
برگشت ندارد و درباره عزل شعاع السلطنه هم به مردم وعده
داد كه براي رسيدگي به اين امر، شخصي به شيراز اعزام خواهد
كرد.
اهالي شيراز و علماي شهر از اين پاسخ
برآشفتند و بر شدت مخالفت هايشان افزوده شد. عين الدوله،
وزير مخصوص را مأمور اصلاح ميان شعاع السلطنه و مردم فارس
كرد. او در ماه شوال عازم شيراز شد و به محض حركت نيز
برقراري امنيت شيراز را به حبيب الله خان سالارالسلطان پسر
بزرگ قوام الملك واگذار كرد تا بلكه از نفوذ قوامي ها در
پايان بخشيدن به شورش بهره جويد.
دراول شوال سالارالسلطان به حرم شاه
چراغ رفت و آقا ميرزا محمد را از تحصن كرد. پس از آن
بازارها باز شدند و شهر رو به آرامش نهاد، اما مدتي طول
نكشيد كه مردم باز در شاهچراغ متحصن شدند و بر عزل شعاع
السلطنه پافشاري كردند. در اين مرحله براي عزل او حتي به
نمايندگي هاي دول خارجي نيز متوسل شدند. متحصنين كه در
ميان آنها ميرزا ابراهيم مجتهد و سيد محمد امام جمعه نيز
حضور داشتند خواهان بازگشت قوام الملك به شيراز، استرداد
زمين هاي خالصه و عزل شعاع السلطنه و خروج سردار اكرم
بودند.
سالارالسلطان در ذيقعده خواهان مذاكره
با آقا ميرزا ابراهيم مجتهد شد تا به تحصن خاتمه دهد اما
مذاكرات راه به جايي نبرد و تحصن ادامه يافت. در شهرهاي
ديگر فارس مانند فسا، كازرون و برازجان مردم به بهانه هاي
مختلف دست به اعتراض و تحصن زدند بدين ترتيب امنيت از كل
خطه فارس رخت بربست. حوادث شيراز با تحصن علماي تهران در
حضرت عبدالعظيم (س) همزمان شد. بنابراين عين الدوله سعي
كرد كه هر چه سريعتر به شورش خاتمه دهد و از وزير مخصوص
خواست كه به سرعت به شيراز رود و مردم را از تحصن خارج كند
و خانواده شعاع السلطنه را كه در محاصره مردم شيراز بودند
واجازه خروج به آنها نمي دادند از شهر خارج كند و به تهران
بفرستد.
وزير مخصوص در اول ذيحجه به شيراز رسيد ولي تلاشش براي فرو
نشاندن شورش بي حاصل بود تا اينكه در دهم ذيحجه عين الدوله
طي تلگرافي انفصال شعاع السلطنه را از حكومت فارس اعلام
كرد. متحصنين پس از اطمينان از انفصال او در 14 ذيحجه به
تحصن خود پايان دادند. پيروزي اهالي فارس نقطه قوت ديگري
براي مشروطه خواهان بود و حوادث فارس نشان داد كه با
اتحاد، مردم قادر خواهند بود شاه را وادارند كه حتي فرزند
مورد علاقه اش شعاع السلطنه رااز كار بركنار كند.