باسمه تعالي
ماجراي فكر فلسفي
به روايت سيد جلال الدين آشتياني (ره)
اين
مقاله مقدمهاي است بر چاپ دو رساله نفيس از آيت الله ملا محمدمهدي
نراقي كاشاني به اسامي «اللـُّمعه الالهيَّه» و «الكلمات الوجيزه»
كه توسط مرحوم استاد سيد جلال الدين آشتياني در 1357 شمسي نگارش
يافته است. مقاله ضمن اشاره به سير آموزش فلسفه به نقد سياستهاي
ضدفرهنگي رژيم پهلوي پرداخته است. نقد كتاب فضل الرحمن استاد
دانشگاه شيكاگو درباره ملاصدرا و بررسي نقش ايرانيان در توسعه و
رشد علوم اسلامي مطالب ديگري است كه در اين مقاله درباره آنها بحث
ميشود.
اثر حاضر مشتمل است بر دو
رسالة نفيس: «اللـُّمعه الالهيَّه» و «الكلمات الوجيزه» تأليف فقيه
و اصولي محقق و مجتهد بارع، حكيم متأله و استاد متبحر در علوم
رياضي فخر العلماء المحققين و المترقي بدرجات الحق و اليقين،
ملامحمد مهدي نراقي كاشاني م
–
1209 هجري قمري «اعلي الله مقامه الشريف» كه جزء سلسله آثار اساتيد
فن حكمت و عرفان در چهار قرن اخير، توسط حقير در دسترس اهل فن
قرار ميگيرد .
نگارنده تصميم به
انتشار بيش از پنجاه ـ 50 ـ كتاب و رساله در عرفان و فلسفه از
محققان ايراني در چهار قرن اخير، گرفتهام كه ده ـ 10ـ جلد آن چاپ
و در دست انتشار است.
بر كساني كه با علم و معرفت
سرو كار دارند واضح و آشكار است كه مملكت عزيز و وطن محبوب ما
ايران در ادوار اسلامي هميشه مركز علوم و معارف متداول در اين
ادوار و محل پرورش، محققان و مؤسسان علوم و معارف اسلامي از فقها و
اصوليَّين و مفسران و محدثان و متكلمان و حكما و عرفا و اطباء و
رياضيون و ديگر علوم متداول در اعصار، بوده و مهمترين آثار علمي در
علوم مذكوره اختصاص به اساتيد ايراني دارد.
اگر يك دوره تاريخ جامع و
كامل در علوم و معارف اسلامي نوشته شود و يا جمعي از فضلاي ايراني
غيرت كنند و يك دوره تاريخ مبسوط به نام تاريخ علوم در ايران
بنويسند، معلوم خواهد شد كه سهم ملت ما در علوم و معارف و تأليف
آثار علمي و احياي دانش و معرفت از كلية ملل اسلامي بيشتر و ملت
ايران در راه خدمت به دين و شريعت جهاني اسلام و اشاعة دانش و
معرفت در عالم، فداكارترين اقوام و ملل مي باشند1
و در دوران ابتلا به مصائب نيز از فعاليت علمي دست نكشيدند و
افتخار آفريدند. شكرالله مساعيهم في احياء العلم.
دانشمندان ايراني در همه جا
حضور داشتند، در مدرسه نظامية بغداد در حوزه علمي قونية روم،
حوزه علمية هزار سالة نجف اشرف (كه فداي سياست شد و رو به افول
مي رود) و شام و شبه قارة هند و سمرقند و بخارا.
فلسفه با آنكه چند قرن است
در ممالك اسلامي رونق خود را از دست داده، ولي در ايران تا عصر ما
هميشه اساتيد بزرگ و طلاب عاشق اين علم و فن شريف وجود داشته و در
پانصد سال اخير، شيراز، اصفهان، مشهد و قزوين و قم و بعضي ديگر
از بلاد ايران مدارس با رونقي وجود داشتهاند و در هر عصر اساتيد
بزرگي در عرفان و فلسفه به تدريس علوم عقلي و تربيت شاگردان لايق
اهتمام ورزيدند و در سختترين شرايط با تحمل مصائب وظيفة خود را
انجام دادند.
شهر اصفهان كه از قديم
الايام يكي از بزرگترين مراكز علمي ايران بود، در زمان صفويه
مركزيت خاص پيدا نمود و بعد از خواجه نصيرالدين طوسي فيلسوف و
رياضي دان بزرگ عالم اسلام ميرداماد بزرگترين فيلسوف در حكمت بحثي
و فلسفه نظري است كه در اصفهان در مسند تدريس قرار گرفت و حسن
تقرير و تسلط او به افكار محققان و قدرت فكر و دارا بودن نبوغ خاص
و شهرت قابل ملاحظه موجب توجه طالبان علوم عقلي به آنجناب گرديد، و
حوزة بزرگي به وجود آورد كه صدرالمتألهين ملاصدراي شيرازي يكي از
مستفيدان و تربيت شدگان محضر او محسوب مي شود و از او به « سيدي و
سندي في المعارف الاهيه» و در مواردي به « وارث علوم الانبياء و
الاولياء،استادي و استنادي في المعارف الحقيقه و الاصول اليقينه
افضل المتألهين و خاتم المحققين و در چند مورد از او مورد از او به
« سيدي و مولائي الذي كان بعدالله و رسوله و الائمه اعتمادي افضل
الحكما و سيدالمجتهدين» تعبير نموده است.
اساتيد حكمت قبل از
ميرداماد، مانند فخرالدين سماكي و غياث الحكما و پدر ماجد او
ميرصدر و معاصرش محقق دواني و اساتيد قبل از او مثل سيدشريف و
زملاء او به متكلم اشبه بودند از فيلسوف اگرچه كتب عقلي را تدريس
مينمودند و اين چراغ تابناك را روشن نگه داشتند و تحقيقات و
تدقيقات حكمي در آثار آنان زياده ديده مي شود و شرح مواقف و مقاصد
حواشي و شروح بر تجريد بهترين آثار كلامي در دوران اسلامي به حساب
مي آيند.
ميرداماد اولين فيلسوف محقق
و صاحب نظري بود كه بعد از چند قرن ظاهر شد و درعلوم نقلي نيز
مانند اصول و فقه و رجال و حديث و تفسير نيز استاد مسلم ودر علوم
رياضي از متخصصان عصر خود به شمار مي رود.
مير، زماني كه با جمعي از
علماي بزرگ عصر، در زمان شاه عباس كبير به كاشان سفر مينمايد در
حدود هيجده سال از سن او مي گذشته ولي در علم و معرفت بر همه آنان
برتري داشته است.
تقي الدين كاشاني نوشته است
او را براي اولين بار در كاشان ديدم كه در معيّت جمعي از علماي
بزرگ به كاشان آمده بود همه براي او احترام خاص قائل بودند، و در
محاورات علمي بر همه برتري داشت، در سن جواني داراي آثاري در فقه2
و رجال و فلسفه بود، نبوغ او در مباحث علمي بر همه آشكار بود در
حالي كه هنوز مو در صورت او درست ظاهر نشده بود، گفتند اين نوة
محقق كركي مؤلف جامع المقاصد است اين معنا مسلم است كه ميرداماد در
سنين كمتر از بيست سالگي از كلية اساتيد فن بينياز شد، و خود
داراي حوزة عظيم در علوم متداول زمان به خصوص فنون حكميّه بود ، و
صدرالدين شيرازي معروف به صدرالمتألهّين يكي از تلاميذ اوست.
در كتابخانههاي هند و
پاكستان آثاري از ميرداماد موجود است كه تلاميذ هندي او ايام تحصيل
در اصفهان استنساخ نموده و با خود به هندوستان بردهاند.
ما درست از كم و كيف حوزه
اصفهان در عصر ميرداماد و شيخ بهائي و مير فندرسكي استاد مسلم حكمت
و معرفت خبر نداريم كما اينكه مجهولترين دوران فلسفي، دورة بين
خواجه طوسي و دوران و عصر سيد شريف و محقق دواني مي باشد ولي آثار
باقيمانده از مؤلفان دليل بر رونق محيط علمي و عمق حوزههاي فلسفي
آن عصر است.
آنچه كه مسلم و غير قابل
خدشه است آن است كه بعد از رحلت رئيس ابن سينا علوم فلسفي توسط
تلاميذ او به طلاب مستعد منتقل شد و تا زمان خواجه حكمت مشائي
رواج كامل داشت.
در دوران گرمي بازار
فلسفة بحثي شيخ اشراق ظهور نمود. او بعد از فراگرفتن حكمت مشائي و
تخصص و تبحر تام در اين مشرب، حكمت اشراق را به وجود آورد. قهراً
در حوزه اصفهان در زمان طلبگي شيخ اشراق اساتيد فن اشراق وجود
داشتهاند.
شيخ اشراق با نظري عميق به
مطالعة اثولوجياو ديگر آثار حكمي كه به سبك اشراق تأليف شدهاند
پرداخت و قسمتهاي زيادي از حكمت مشاء را مورد انتقاد قرارداد و
آثاري به وجود آورد كه موجب پيدايش مكتب جديد در حكمت و سبب و رونق
بازار افكار افلاطون و شيخ يوناني و اتباع آنان گرديد. موارد تأثر
شيخ اشراق از افكار و آثار اتباع افلاطون بسيار روشن و واضح و كثرت
نبوغ او نيز از آثارش آشكار است.
بعد از شيخ اشراق آثار او
مورد توجه قرار گرفتند، حكمت اشراق و تلويحات و هياكل النور او را
اساتيد فن تدريس مينمودند و بر برخي از آثار او شرح و تعليقات
نوشتند. شيخ اشراق با متصوفه زمان سروكار داشته و از عرفان و تصوف
نيز داراي اطلاعات وسيع بوده، بايد شخص ذي صلاحيت راجع به شيخ
اشراق كتاب جامع و مفصل بنويسد.
در حوزههاي فلسفي
ايران تا ظهور صدرالمتالهين، حكمت مشاء و اشراق هر دو در عرض
يكديگر مورد توجه اساتيد فن بود.
در حوزة درس میرسيد
شريف و دواني و ميرصدر دشتكي و غياث الحكما و شمس الدين خفري و
محقق فخري و ديگران، آثار شيخ اشراق مورد توجه بود و دواني و
ميرصدر و بعضي ديگر از اساتيد برهياكل النور شرح و تعليقات
نوشتهاند و شرح ملاقطب بر حكمت اشراق را تدريس مينمودند.
عرفان و تصوف نيز در ايران
در كلية ادوار مورد توجه و در بعضي از دوران بازار پر رونق داشته
است و در دوراني كه با موانع و مخالفتهاي شديد روبه رو گرديده،
هرگز به ركود و خاموشي تام دچار نگرديده است و در دوراني نسبتاً
طولاني حوزههاي فلسفي را تحت شعاع خود قرار داده است و آثار
صدرالحكما حكايت از اين معني مينمايند.
نكتة قابل توجه آن است كه
علوم فلسفة مشاء و حكمت اشراق و تصوف و علم و كلام، از زمان شيخ
رئيس و شيخ اشراق تا قرن حاضر، در مملكت ما هميشه مورد توجه
بودهاند و اساتيد بزرگي وجود داشتهاند كه اين علوم را زنده نگه
داشتهاند و آثار بسيار با ارزش به صورت آثار چاپ شده و مخطوط شاهد
و گواه اين گفته است.
بعد از ميرداماد و ملاصدرا و
محقق لاهيجي صاحب شوارق و فيض و معاصران آنها، اساتيد زبده و
برجسته اي به وجود آمدهاند و منشأ فيض قرار گرفتهاند و بر اثر
سعي آنان فلسفه و عرفان در ايران تا قرن حاضر در سطح عالي تدريس
شده است و آثار با ارزشي از آنان باقي مانده است و در اين عصر در
حال احتضار است.
به اين نكته بايد توجه داشت
كه اساتيد بزرگي نيز وجود داشتهاند كه صرفاً به تدريس و تربيت
شاگرد پرداختهاند و از آنان آثاري باقي نمانده است.
اين معني مسلم است كه در بين
اكابر فن درهر دوره فقط اشخاص معدودي داراي ذوق و شوق و سليقة
تأليف بودهاند و از خود اثر علمي به جا گذاشتهاند.
در ادوار اخير در زمينة
فلسفه تنافر و تشاجر بين طرفداران حكمت بحثي و فلسفة اشراق و به
تدريج اختلاف شديد بين طرف داران عرفان و حكمت رو به ضعف نهاد و
اساتيدي به وجود آمدند كه حكمت مشائي و اشراقي و عرفان را در عرض
يكديگر تدريس مينمودند و در سه رشته استاد مسلم بودند مانند سيد
رضي لاريجاني و قبل از او ميرسيد حسن طالقاني و بعد از او آقا
محمدرضا قميشه اي و آقا ميرزا هاشم و اكثر تلاميذ آقا ميرزاهاشم
و معاصران او ؛ آقا ميرزا حسن و آقا حكيم شيرازي .
برخي صرفاً به تدريس كتب
مشائي اشتغال داشتند و جمعي در فلسفه و حكمت متعاليه متخصص بودند و
معدودي متمحض در تصوف و عرفان . مرحوم آقا ميرزا مهدي آشتياني و
آقا ميرزا محمدعلي شاه آبادي و آقا ميرزا احمد آشتياني و آقا
سيدكاظم عصار در حكمت اشراق و عرفان و مشاء و حكمت متعاليه استاد
بودند.
حقير در مجلدات منتخبات
فلسفي كه چهار جلد آن چاپ شده است قسمتهاي مجهولي از نحوة سير
تصوف و حكمت در ايران را در چهار قرن اخير روشن و تاحدي پرده از
ابهام اين مهم برداشته است ولي بايد اين روش دنبال شود تا در درجة
اول جوانان و طالبان معرفت و عاشقان فرهنگ و معارف مملكت و در
درجة دوم دوستداران حكمت و عرفان در سطح جهاني از عمق و اصالت
فرهنگ كشور ما آگاه شوند و عظمت دانشمندان ما بر همگان معلوم گردد.
اگر در سال اخير به جاي
دلقكان و بياعتقادان و نوكرمآبان و دلالان نفتي، حكام عاشق كشور و
مردم3 بر ما حكومت
مينمودند، اين قسم فرهنگ اصيل و عريق ما دوچار نكبت نمي شد و اين
نحو جوانان ما از گذشته كشور غافل نمي ماندند و مرعوب تمام عيار
غرب نميگرديدند.
حقير در مقدمه يكي از آثار
خود نوشتم، اينكه دانشمندان غرب نوشتهاند، فلسفه اسلامي به اين
رشد ختم شد،يكي از اشتباهات بزرگ تاريخ بايد محسوب شود و اين گفته
ناشي از بياطلاعي آنان است از سير تكاملي فلسفه در ايران.
به ما چه كه در بلاد
مغرب عربي و يا سوريه و عراق و مصر، فلسفه بعد از ابن رشد به زندگي
خود ادامه نداد.
دانشمندان ممالك عربي
نيز كه در اين قبيل از مسائل مقلد صرف غربيها هستند اين گفته را
كه از اغلاط صادرة از اروپاست تلقي به قبول نمودند.
گناهكار اول در اين قبيل از
مسائل متصديان امور فرهنگي كشورند كه وارث فرهنگي شدند كه لياقت
شناخت و حفظ و اشاعه آنرا فاقد بودند كه با مسخرگي پيشه نمودن داد
خود از كهتر و مهترستاندند.
نگارنده در مقدمه بر
مجموعه رسائل حكيم سبزواري نوشتم دانشمندان مصر كتاب الهيات شفا را
چاپ نمودند و بر آن مقدمه نوشتند و با آنكه كتاب را با نسخ متعدد
كه در ايران نوشته شدهاند ازجمله نسخة چاپ سنگي طهران مقابله
نمودند ولي هرگز از مسير افكار شيخ در حوزههاي فلسفي ايران و وجود
حواشي و شروح متعددي كه ايرانيان بر اين كتاب نوشتهاند، سخن به
ميان نياوردهاند.
با اينكه حواشي بينظير
ملاصدرا بر شفا مقابل آنان قراردارد و از اصل شفا اتقن و مشتمل است
بر عالي ترين افكار فلسفي كه بعد از شيخ طي قرون و اعصار به وجود
آمدهاند اصلاً به وجود اين آثار و سير تكاملي فلسفه در ايران
اشاره نكرده تغافل نموده و خلاصة كلام آنكه از جادة انصاف خارج
شدهاند.
بعد از مدتي يكي از افاضل
مصر براي حقير نوشت كه من بعد از مطالعه شواهد و مبدأ و معاد
ملاصدرا و اصول المعارف فيض و رسائل فلسفي ملاصدرا به اين حقيقت پي
بردم كه بحمدالله برادران ايراني در تكميل و ترويج حكومت اسلامي
منشأ افتخار و مساعي آنان موجب غرور و ابتهاج هر مسلمان علاقهمند
به معارف اسلامي است، چه آنكه همه ما با اختلاف زبان و آداب و
رسوم، فرزندان اسلاميم، ولي قصور و تقصير متصديان فرهنگ و معارف
كشور شما قابل اغماض نيست. چه آنكه شما هرگز سعي نكرديد روابط
معقولي با برادران عرب خود داشته باشيد، چرا بايد آثار اساتيد بزرگ
ايراني در مصر منتشر نشوند، چرا شما فرهنگ عريق خود را با داشتن
همه نوع تمكن به جهانيان عرضه ننماييد.
چرا خود شما كتاب شفا را با
چاپي نفيس و حواشي متعدد و مفصل با ترجمة قسمتي از مطالب عالية آن
به انضمام مزايائي كه در آثار متأخران از فلاسفة ايراني موجود است
به زبانهاي اروپائي در اختيار دوستان معارف اسلامي قرار نمي دهيد.4
ايران با سوابق درخشان در
معارف و علوم اسلامي و علاقة شديد ملت ما به مباني درخشان اسلام و
وجود مستعدترين طالبان فرهنگ اسلامي و وجود عاليترين آثار در
تفسير و فقه و اصول و حديث و حكمت و عرفان، بايد مركز نشر حقايق و
معارف و داراي بزرگترين حوزه فلسفي و عرفاني در دنياي اسلام باشد.
در دانشگاهها و مراكز علمي در اروپا و آمريكا كه علوم اسلامي
تدريس مي شود جاي دانشمندان ايراني خالي است؛ براي آنكه ما
گذشته خود را فراموش و با فرهنگ ملي و ديني خود قطع رابطه
كردهايم.
ما با وسائل متعددي كه در
اختيار داريم ميتوانيم مليونها همزبان و همكيش خود را كه قرون
متماديه با ملت ما هم وطن و روي سوابق گذشته چشم به سوي ما
دوختهاند ياري نمائيم و نگذاريم سوابق گذشته خود را فراموش نمايند
و اين تكليف واجب ماست كه افكار و عقايد اسلامي را در آنها زنده
نگهداريم و از هضم شدن افكار آنها در فرهنگ بيگانه جلوگيري نمائيم.
دانشمند مستشرقي كه وطن او
به كشور ما نزديك است مي گفت در بخارا و سمرقند و بلاد قفقاز و
بدخشان و برخي از بلاد ديگر جمعي هستند كه با لطايف الحيل عقايد
خود را حفظ و به زبان مادري و آداب و رسوم گذشته پايبندند ولي با
موانع شديد دست بگريبانند. چرا ايرانيان احساس مسئوليت نمينمايند
و با وجود آوردن برنامههاي فرهنگي مشترك آنان را ياري نمينمائيد.
بعد از خواجه نصير،فلسفه
مشاء و اشراق و تصوف در ايران مرتب و منظم بدون انقطاع مورد توجه
طالبان معرفت بود و در اثر مساعي و كوشش خواجه ضربة هولناكي كه
توسط غزالي و خطيب رازي بر پيكر فلسفه وارد آمد، جبران شد، چه آنكه
خواجه از كلية اشكالات و مغالطاتي كه اتباع اشعري بر فلسفه نموده
بودند جواب داد، و در شرح اشارات تصريح فرمود كه فخر رازي وامثال
او از براي تقرب به جهال و عوام به جنگ و دشمني با فلسفه قد علم
نمودند. بعد از او علامه شيرازي شارح حكمت الاشراق و برخي از
معاصران او فلسفه اشراق و مشاء را تدريس مينمودند.
ظهور ميرداماد مقدمة تجديد
حيات افكار فلسفي در دوران صفويه بايد به حساب آيد. مير نيز مثل
خواجه از احترام خاصي نزد علماي شريعت و اساتيد علوم نقلي برخوردار
بود لذا توانست بدون مزاحمت و معارضه ساليان متمادي به تدريس فلسفه
ادامه بدهد.
قبسات ميرداماد با اينكه
مشتمل بر يكدوره مباحث فلسفي نيست ولي اين اثر عظيم از حيث اتفاق و
استحكام مباني كم نظير و فهم مطالب آن بسيار دشوار است.
يكي از تلاميذ ملاصدرا
شرح مفصل بر اين كتاب نوشته كه قسمتي از اين شرح را حقير در جلد
دوم منتخبات فلسفي آورده است.
كتاب قبسات معرف مقام شامخ
علمي سيدالفلاسفه ميردامادست كه از حيث عمق و اتقان مباني و
استحكام مسائل مدونه در كتاب دلالت دارد بر عظمت مقام مؤلف و ميرزا
از زمرة مقلدان ا زحكما خارج مينمايد، لذا ارباب فن ميرداماد را
بر بهمنيار و لوكري و ديگر محققان از شيخ رئيس ترجيح مي دهند.
ملاصدرا تربيت شده مكتب چنين
استاد عظيم الشأن است كه در زمان استاد خود از اساتيد عاليقدر
فلسفه و داراي حوزه اي با رونق بود چنانكه يكي از تلاميذ او
ملامحسن فيض برخي از آثار خود را زمان ميرداماد و دوران حيات او
تأليف نموده است و صدرالمتألهين در زمان استاد آثار خويش در حكمت
متعاليه را تأليف نمود.
آقاي فضل الرحمان استاد
دانشگاه شيكاگو، اخيراً كتاب مستقلي راجع به ملاصدرا تأليف نموده و
در اين كتاب، از اينكه حقير نوشته است ما وقتي بين آثار ابن رشد و
معلم اول، فارابي و ابن سينا و خواجه مقايسه به عمل مي آوريم،
ابن رشد را در مقام تحرير معضلات داراي روشي خاص ميبينيم، اغلب
مطالب ابن رشد خطابي و از حيث دقت نظر و تعمق در عويصات فلسفي به
پايه اكابر از حكما نمي رسد و لسان او درحكمت لسان خاصي است كه شخص
متعمق كمتر آن را ميپسندد . و با اين امر نيز منصفانه اقرار5
نموديم كه حكيم ابوالوليد ابن رشد از بزرگان حكما و دانشمندان
اسلامي و از اساتيد جامع علوم و معارف و متبحّر در علم فلسفه و
ديگر علوم متداول عصر و زمان مي باشد.
اين گفته بر آقاي فضل
الرحمن كه از مردم پاكستان است گران آمده و حقير را مورد نكوهش
قرار داده و متهم به داشتن نوع احساسات ضد عربي دانسته و نيز
نخواسته است باور كند كه اكثر حكما و فلاسفة محقق در حكمت اشراق و
مشاء از مسلمانان مملكت ايران بودهاند، در حالتي كه دانشمندان عرب
خود به اين گفته اعتراف كردهاند.
آقاي فضل الرحمن بهترست به
دقت سير فلسفه و ديگرعلوم در قلمرو اسلام را مورد مطالعه قرار دهند
تا صدق گفتار ما بر ايشان مسلم گردد.
آيا ابن سينا از مردم كدام
ديارست، مگر در همدان و اصفهان گرگان به تأليف آثار فلسفي و تدريس
علوم حكمي اشتغال نداشت مؤرخان اسامي بزرگان از تلاميذ حوزه ابن
سينا را بر شمردهاند و بهمنيار آذربايجاني را بزرگترين شاگرد شيخ
دانسته و تصريح كردهاند كه تلميذ او لوكري خراساني، فلسفه را در
بلاد خراسان ترويج نمود و خواجه نصير طوسي بزرگترين وارث حكمت
مشائي كه در حكمت اشراق نيز تضلُّع داشته بالواسطه تلميذ لوكري
ابوالعباس خراساني است.
شيخ اشراق و مفسران آثار او
مثل علامه شمس الدين محمد شهروزي و علامه قطب الدين شيرازي و
مدرسان مكتب اشراق علي الدوام حكمت اشراق را زنده نگاه داشتند،
اگرچه آثار شيخ اشراق در برخي از ممالك عربي از جمله عراق و دمشق
نيز مورد توجه بود و برخي از افاضل در بغداد مانند ابن كمونه بر
آثار شيخ سعيد شهيد شرح و تعليق نوشتند.
آقاي فضل الرحمان از اينكه
گفته شده است در ايران فلسفه به ابن رشد ختم نشد و آثار ابن رشد
مورد پسند حكماي ايران واقع نگرديد و شرح خواجه و نقد محصل او در
مقام رد و دفع شكوك و شهبات و شيطانيه خطيب رازي به مراتب اتقن
وتحقيقي تر از رد ابن رشد بر كتاب تهافه الفلاسفة غزالي است، قائل
را متهم به داشتن نوعي احساسات ضد عربي نمودهاند. آقاي فضل الرحمن
بايد خوب بدانند كه در مسلمان و پيرو شريعت محمدي عليه و آله
السلام، احساسات ضد عربي و دشمني نسبت به بردران مسلمان عرب وجود
ندارد، بل كه به جاي آن دوستي و علاقة شديد ايرانيان و اعراب يعني
مسلمانان ايران و اعراب الفت و مودت برقرار بوده است.
نجف اشرف قريب هزار سال
بزرگترين مجمع علمي اسلامي و حوزه علمية آن مركز پرورش و آموزش
بزرگترين استادان در علوم اسلامي به دست ايرانيان اداره مي شد و
هميشه اغلب محققان اين حوزه، عظيم ايراني بودند.
طلاب و اساتيد و
مدرسان ايراني و عرب قرون متماديه در بغداد در كنار هم زندگي
مينمودند و آثار عظيمي در علوم و معارف متداول هر عصر و زمان به
وجود آوردند و هرگز اختلاف عربي و عجمي بين آنان وجود نداشت مورد
بحث علوم و فنون و معارف بود و اختلاف تشيع و تسنن اگر بين عامة
مردم وجود داشت بين علما ظهور نداشت.6
به عقيده حقير
ميرداماد و خواجه نصير و شارح حكمت اشراق علامه شيرازي و محقق
لاهيجي و بعضي ديگر از شارحان افكار ملاصدرا بر ابن
رشد ازحيث قدرت فكري و قوت نظر ترجيح دادند.
شخص صدرالمتألهين در الهيات
به معناي اخص و امور عامه از حكمت متعاليه از چند جهت بر كليه
مشايخ فلسفه از جمله فارابي و شيخ رئيس و شيخ اشراق سمت برتري دارد
و ميرداماد از باب مناسب خواني در حق اين تلميذ عالي مقام نفرموده
است.
صدرا ، گرفته
فضلت اوج از گردون
بر فضل تو داده
است خراج افلاطون
در مسند تحقيق
نيامد مثلت
يك سر زگريبان
طبيعت بيرون
صدرالحكما چنان ماهرانه با
حفظ استقلال فكري مباني و مسائل حكمت ذوقي و فلسفة نظري صرف و
تصوف را در مقام تحقيق معضلات و تحرير مباني حكمي در طريقة فلسفي
خود هضم نموده كه شخص وارد و بارع در حكمت متعاليه را متحير و
متعجب مينمايد.7
ملاصدرا در مقام تحرير معضلات از قدرت فكري عجيب و ذوقي مستقيم
برخوردار است.8
مؤلف دو رسالة حاضر
ملامحمدمهدي نراقي بيست و چهارمين حكيم و دانشمندي است كه در جلد
چهارم منتخبات فلسفي رسالة قره العيون او را چاپ و اكنون به انتشار
دو رسالة ديگر از آن دانشمند محقق اقدام شده است.
صريحاً در اين مقدمه
به عرض ارباب معرفت مي رسانم كه نظير اين محقق عاليمقام كه در علوم
شريعت، فقه و اصول فقه و رجال استاد مسلم و متبحّر و در علم اخلاق
و فلسفة الهي بارع و مسلط و در فنون رياضي صاحب نظر و در جميع اين
فنون داراي بهترين تأليفات و آثار علمي باشد، در كشور عزيز ما كم
نظير و در ديگر ممالك اسلامي طي ادوار و قرون
9 متماديه تالي ندارد.
برخي از دانشمندان در چهار
يا پنج قرن اخير وجود داشتهاند كه در علوم نقليه محقق مسلم و بعضي
نيز در علوم عقلي مقامي شامخ داشتهاند ولي جامع در عقليات ونقليات
نادر و مؤلف محقق در فنون و علوم عقلي و نقلي در حد اعلاي از ندرت
قرار دارند.
ذوق تأليف آن هم با تفنن
نعمتي است كه نصيب هر كس نمي شود، نراقي در فقه و اصول و فلسفه و
علوم رياضي سه نوع تأليف دارد:كتاب مفصل و مشروح و جامع الاطراف و
اثر موجز و مختصر كه به عنوان متن تأليف نموده و اثر برزخ بين
تفصيل واجمال كه هركدام داراي مزاياي خاص است.
جامع الافكار و لمعات عرشيه
و شرح بر شفاي رئيس ابن سينا و قره العيون از آثار مفصل محقق نراقي
و رسالة لمعه الهيه مشتمل بر خلاصة مطالب لمعات عرشيه و كلمات
وجيزه متن بسيار موجز و مختصر لمعه و لمعات است.
اكثر دانشمندان ايراني
نميتوانستند باور كنند كه در دوران اخير با شرائط سخت زمان اين
همه مؤلف و استاد مسلم در علوم عقلي به وجود آمده باشد. و
دانشمندان غير ايراني كه در اثر پاره اي از مجعولات غربي و مقلدان
اسلامي آنان ابن رشد را خاتم فلاسفة اسلام دانستهاند سخت در
اشتباه افتادهاند.
تاريخ نويسان ايراني نيز در
اثر سياست محيط و عدم بررسي كامل محيط علمي و حوزههاي فلسفي و دست
كم گرفتن تمدن و تكامل جنگ ايران در دوران صفويه و پيروي از
نويسندگان غرب و مقلدان آنها و نيز عدم آشنائي و بياطلاعي از شعب
مختلف فلسفي، نتوانستهاند حقيقت را درك نمايند.
نداشتن
10 يك دوره كامل و جامع
الاطراف تاريخ علوم و فرهنگ اسلامي سبب شده است كه احوال كثيري از
محققان ايراني بر جهانيان مخفي و مستور بماند.
فارغ التحصيلان دورة متوسطه
و ليسانس از فرهنگ عميق و وسيع حيرت آور ايران طي قرون و اعصار يا
بي اطلاعند و ياكم اطلاع . آنها كه اطلاع دارند فقط فارابي و ابن
سينا و شيخ اشراق و خواجه و از محققات متأخر اسمي از ميرداماد و
ملاصدرا و ميرزاي جلوه و حكيم سبزواري شنيدهاند و يا در كتب
ديدهاند.
راجع به تصوف، اكثر خواص
خيال ميكردند و تصور مينمايند كه عرفان داراي حوزة قابل توجه در
دوران اخير نبوده ولي وقتي با آثار عده معدودي كه شناخته شدهاند
مراجعه مي شود، معلوم مي گردد كه اين رشته هرگز قطع نشده و در هر
عصر و زمان اساتيد محقق در عرفان وحكمت ذوقي وجود داشتهاند كه جمع
قليلي از آنان اهل تأليف بودهاند.
آثاري كه از متأخران در
عرفان به دست آوردهايم و قسمتي از اين آثار را كه به عنوان تعليق
بر مشكلات فصوص قونوي و فصوص ابن عربي و شرح قيصري نوشته شده است و
در دست طبع و انتشار داريم دلالت دارد بر اينكه اساتيد محققي در
اين فن تا اين اواخر وجود داشتهاند كه از حيث جامعيت درعرفانيات و
ذوقيات و حكمت نظري بر كثيري از مشاهير عرفان ترجيح دادند.
از آنجا كه ذوق و قريحة
تأليف در هر عصر اختصاص به اشخاص معدود دارد، آثار علمي از اساتيد
باقي نمانده و احوال آنان از اين جهت بر ما مجهول است.
عرفان و فلسفه اسلامي مانند
اصل اسلام از طريق دانشمندان ايراني به هندوستان منتقل شد و هميشه
جمع كثيري از طلاب هند در حوزههاي علمي ايران و نجف اشرف به تحصيل
اشتغال داشتند و برخي از آنان در ايران متوطن شدند.
در عصر ما دعات وهابيه از
عربستان سعودي به هند و پاكستان راه پيدا كردند و سياست انگليس را
دنبال مينمايند. انگليس در دوران تسلط استعماري خود در هند، عليه
فرهنگ و تمدن ايراني كه دامنة وسيع داشت فعاليت مينمود و در عصر
ما دعات وهابيه به نام كمك به برادران اسلامي با پول نفت عليه
تشيّع فعاليت دارند ولي فعاليت علمي از آنان متوقع نميباشد.
مبلغان وهابيه، كم سواد و از
علوم و معارف اسلامي؛ علم كلام و عرفان و فلسفه بياطلاع و در
تفسير و اصولاً در فرهنگ قرآن در حد اعلي سطحي هستند.
مباني خشك و قشري مخصوص مذهب
وهابيها از طلاب علوم ديني سعودي اشخاص بي عمق و مبتلا به خرافات
و مردمي نزديك به طرفداران مكتب حس و محسوس به وجود آورده است كه
ماوراء طبيعت و تجرُّد نفوس انسانيه از مادة جسماني و احوال و
نشئات نفوس بعد از موت را به كلي انكار مينمايند. لذا با سهولت
دانشجويان عربستان كه به ممالك غربي براي تحصيل سفر مينمايند در
دام دعات و مبلغان شيوعيه ميافتند، از اين جهت رؤساي سعودي سخت از
كشورهاي كمونيستي وحشت دارند. پول نفت راه آنها را به برخي از
ممالك اسلامي باز نموده است و در بين طلاب سطحي و ساده لوح و بعضي
از دانشمندان نفع طلب مصري مذهب وهابيه رخنه كرده است.
----------------------------------------------------------
|