ترور ميرزا علي‌اصغرخان اتابك

آزيتا لقائي

 

     ميرزا علي‌اصغرخان اتابك اعظم (امين‌السلطان) براي علاقه‌مندان تاريخ معاصر ايران چهره‌اي آشناست. او در سلطنت ناصرالدين شاه، مظفرالدين شاه و محمدعلي شاه، وزير اعظم بود. و اداره مملكت را به عهده داشت. حتي زماني كه بر اريكه قدرت نبود نفوذش بر سير حوادث تأثير مي‌گذاشت. چنانچه در صدارت سلطان عبدالمجيد ميرزا عين‌الدوله شبكه مرتبط با وي مردم را به شورش بر ضد صدراعظم تشويق و تحريك مي‌كردند و از بذل مال براي بركناري عين‌الدوله و به قدرت رساندن مجدد امين‌السلطان دريغ نداشتند. در زندگي سياسي‌اش فراز و نشيبهاي زيادي به چشم مي‌خورد. از اين روست كه گروهي او را از حاميان انگلستان و برخي ديگر از حاميان روسيه دانسته‌اند. امين‌السلطان كه در دوره ناصرالدين شاه با قدرت و استبداد تمام فرمان مي‌راند، در دوره مظفرالدين شاه قدرتش را با تطميع و زدوبندهاي سياسي حفظ مي‌كرد؛ سرانجام در سلطنت محمدعلي شاه جامه مشروطه بر تن كرد و توانست به صدارت برسد. همين فراز و نشيبهاست كه دستيابي به شناخت صحيح و دقيق را درباره عملكرد سياسي او مشكل مي‌سازد.

     مرگش نيز مانند زندگيش در هاله‌اي از ابهام پيچيده شد، هر كس درباره‌اش نظري دارد و تنها واقعيت بي ترديد ترور اوست.

     در مورد اينكه چه كسي او را ترور كرد و آمران ترور چه كساني بودند و به چه علت ترور شد نظرات متعدد و مختلفي ابراز شده است. اكثر منابع عامل ترور را جواني صراف اهل آذربايجان و ساكن تهران به نام عباس آقا مي‌دانند كه با همكاري حيدر عمواوغلي موفق شد امين‌السلطان را به قتل رساند، حبل‌المتين براي اثبات اينكه عباس آقا عامل ترور بوده نامه تهديدآميز عباس آقا به امين‌السلطان را در شماره ذيحجه 1325 چاپ كرد و مدعي شد كه تاريخ نامه  10 رجب است؛ بعضي معتقدند كه عباس آقا پس از ترور موفقش در حين فرار از ترسِ دستگيري با اسلحه خود را به قتل رسانده است. نظر ديگر اين است كه عباس آقا را حيدر عمواوغلي به قتل رسانده تا اسرار فاش نگردد. به هر صورت هنگام ترور هيچ شاهدي نبود و كسي عامل ترور را به چشم نديده تاريكي هوا و كمك همدست قاتل كه در لحظه شليك خاك به هوا پاشيد صحنه‌اي است كه امكان شناسائي قطعي قاتل را ناممكن مي‌سازد. عباس آقا نيز در جايي دورتر از محل ترور در خون خود غلطيد و در جيب او ورقه‌اي يافتند بدين مضمون :‌ «عباس آقا صراف آذربايجاني عضو انجمن 41 فدائي ملت» . مخبرالسلطنه هدايت كه يقين دارد قاتل، عباس آقا نيست در كتاب خاطرات و خطرات مي‌نويسد : «سه تير به اتابك اصابت مي‌كند، عباس نامي هم تيري در دهانش خورده و از پشت سر هم گفتند در ميدان جلو درب منزل معين‌السلطان پنجاه قدم دور از درب مجلس مي‌افتد و از بغلش تعرفه انجمن آدميت بيرون مي‌آيد، اطباء تشخيص دادند كه خودش نزده است و اگر او قاتل بود داعي نداشت كه در طرف ديگر ميدان خودش را بزند، آن هم دور از معركه، اتابك هم هيچ وقت مسلحي همراه نداشت، بدبختي عباس آقا اين بوده كه در آن محل تنها بوده».

      به هر حال قول غالب اين است كه امين‌السلطان را عباس آقا به قتل رساند و مشروطه‌خواهان تندرو در همان زمان از او تجليل به عمل آوردند.

      سؤال ديگر اين است كه آمران ترور چه كساني بوده‌اند؟ بي شك انگيزه قاتل شخصي نبوده و براي انجام اين كار مأمور شده بود. در پاسخ به اين سؤال نيز جوابهاي مختلفي داده‌اند. گروهي معتقدند محمدعلي شاه به دبيرالسلطان، مقتدر نظام، صنيع حضرت و موقرالدوله دستور داد امين‌السلطان را ترور كنند و موقرالدوله موفق به اجراي دستور شد. گروهي ديگر مدعي‌اند « كميته سري انقلاب» فرمان ترور را صادر كرد. حيدرعمواوغلي در خاطراتش مي‌نويسد: «حوزه مخفي اجتماعيون عاميون تهران (شعبه مركزي حزب سوسيال، دمكرات ايران) كه مرحوم ملك‌المتكلمين و سيدجمال واعظ نيز در آن حوزه عضويت داشتند اعدام اتابك را رأي داده و به كميته مجري حكم اعدام اتابك را فرستادند. كميته سري هم حكم را به هيئت مدهشه كه عبارت از دوازده نفر تروريست تقسيم به سه جوقه چهار نفري و در تحت رياست من (حيدر عمواوغلي) بودند فرستادند».

     گروهي ديگر انجام ترور را به دستور كميته سري انجمن آذربايجان مي‌دانند. برخي ديگر فرمان ترور را به جامعه آدميت منتسب مي‌كنند. زيرا بلافاصله پس از كشته شدن اتابك، صادق خان پسر عباسقلي خان آدميت و هفت نفر ديگر در محل جنايت دستگير شدند. صادق خان اعتراف كرد كميته‌اي كه دستور قتل اتابك را داده در خانه پدرش تشكيل شده است. مأمورين نظميه هم بلافاصله به دستور صنيع‌الدوله رئيس مجلس و محمدعلي شاه در نيمه شب 22 رجب عباسقلي خان رئيس جامع آدميت را دستگير كردند البته بايد توجه داشت كه صادق خان از مدتها قبل عضو انجمن آذربايجان بود و از خانه پدري طرد شده بود. اسماعيل رائين مي‌نويسد صادق خان عامل انجمن تبريز براي مبارزه با جامعه آدميت بوده است. به هر صورت عباسقلي خان آدميت دو روز در زندان بود و سپس بدون بازجويي و محاكمه آزادش كردند. هنگام دستگيري اسناد جامع آدميت را از منزلش به نظميه بردند. بنابر اين دستگيري وي فقط براي رقبايش كه خواهان دستيابي به اطلاعات درباره تشكيلات جامع آدميت بودند فايده داشت. از سعدالدوله، سپهدار، فرمانفرما، علاءالدوله و تقي‌زاده نيز به عنوان محركين ترور ياد كرده‌اند.

     گروهي نيز معتقدند كه ترور به تحريك مرتجعان درباري صورت گرفته كه در انجمنهاي سري نفوذ پيدا كردند و توانستند منوياتشان را توسط اعضاي مشروطه‌خواه انجمن سري متحقق سازند. ملكزاده نيز در جمع‌بندي كلي به اين نتيجه رسيده است كه « آزاديخواهان از يك جهت و محمدعلي شاه از جهت ديگر اتابك را محكوم به مرگ كردند و مأموريني براي اجراي آن معين كردند. منتهي عباس آقا كه از طرف آزاديخواهان مأمور كشتن اتابك بود پيشدستي كرد و مأموريت خود را انجام داد». با اين تفاصيل درمي‌يابيم كه طيف گسترده‌اي از رهبران جناحهاي تندروِ سياسي كشور به مشاركت و مشاورت در ترور امين‌السلطان متهمند. امين‌السلطان چه كرد كه تندروهاي سياسي از چپ و راست نتوانستند او را تحمل كنند؟  يافتن پاسخ اين سؤال علت اصلي ترور امين‌السلطان را مشخص خواهد ساخت.

     امين‌السلطان در صفر 1325 / فروردين 1286 به اصرار محمدعلي شاه براي تصدي منصب صدراعظمي به ايران بازگشت اما شاه پس از مدتي به جرگه مخالفين وي پيوست و حتي در تحريك مردم به بستن بازارها و شورش بر ضد امين‌السلطان دست داشت. شرف‌الدوله در خاطراتش مي‌نويسد: « در اين اواخر اين مسئله مسلم است كه شاه كمال كدورت را با اتابك داشته است..» ريشه اختلاف شاه با امين‌السلطان را برخي از منابع در اين مي‌دانند كه شاه توقع داشت امين‌السلطان بتواند مشروطه را از بين ببرد. يحيي دولت‌آبادي مي‌نويسد: « امين‌السلطان به محمدعلي شاه وعده داد كه مجلس را طوري بي اثر كند كه مجلسيان بيكار مانده عقب كار خود بروند ولي در ظاهر بايد با آنها همراهي كرد كه سر نخورند.» و شايد نيز ظاهراً تا پيش آمدن قضيه دستگيري رحيم خان چلبيانلو به امين‌السلطان اعتماد داشت ولي پس از آن از او نااميد شده است. اما منابع نقل ديگري نيز دارند و آن اينكه امين‌السلطان پس از اطمينان از مشروطه‌خواهي محمدعلي شاه حاضر به پذيرش صدارت شد و در بدو ورودش به ايران در نامه‌اي تشكرآميز همراهي خود با مجلس شوراي ملي و مشروطه را اعلام كرد. در هنگام معرفي هيئت دولت به مجلس نيز مجدداً تعهدش را نسبت به مجلس شورا ابراز داشت. همچنين مجلس را در جريان مذاكراتش با شاه در خصوص لزوم حفظ مشروطيت قرار داد.

     علت ديگري كه براي دلسردي شاه از امين‌السلطان در منابع آورده‌اند انتشار شايعاتي درباره قدرت‌طلبي امين‌السلطان است. مثلاً اينكه امين‌السلطان قصد دارد شاه را بركنار كند و يكي از افراد نابالغ خاندان قاجار را به سلطنت رساند و خودش به عنوان نايب‌السلطنه بر كشور حكومت كند. به هر صورت مهم اين است كه شاه از امين‌السلطان نااميد شده و خواهان استعفاي او بود. مستشارالدوله در نامه‌اش به ثقة‌الاسلام مورخ 26 جمادي‌الثاني 1325 مي‌نويسد: « در باب امين‌السلطان از طرف اشخاص مختلفه اغراض مختلفه به يك جا جمع شده سعدالدوله، شاه، عين‌الدوله، اميرخان سردار نقشه بستن بازار را كشيدند تا بلكه با استعفا دادن امين‌السلطان نتيجه‌گيري نمايند».

     واضح است كه به هر حال جناح دربار امين‌السلطان را متهم به مشروطه‌خواهي مي‌كرد در همان حال مخالفين ديگر امين‌السلطان را مشروطه‌خواهاني مانند تقي‌زاده، ملك‌المتكلمين و سيدجمال تشكيل مي‌دادند.  تقي‌زاده در مجلس شوراي ملي گفته بود امين‌السلطان لقب او نيست بلكه به او بايد خائن‌السلطان گفت. آنها نيز براي بركناري امين‌السلطان از هيچ كاري دريغ نداشتند. با نوشتن مقالاتي در روزنامه‌هايي چون حبل‌المتين، روح القدس، تمدن و ... در انتقاد از او و با شرح امتيازاتي كه در دوره‌هاي صدارتش به خارجيها واگذار كرده بود سعي داشتند از او چهره‌اي وابسته به سياست روسيه و قدرت‌طلب و منفعت‌جو ترسيم كنند. شبنامه‌هاي ژلاتيني به اسم ”غيرت“، ” لسان‌الحق“، ” لسان الخلق“ و” لسان الغيب“ هم ضمن فحاشي به امين‌السلطان اخبار تلگرافي را از خبرگزاريهاي خارجي نقل مي‌كردند. اين گروه از مخالفين هم در تحريك مردم به شورش دست داشتند.

     در خوي وابستگان مجاهدين قفقازي با به آشوب كشاندن شهر و ارسال تلگرافهايي خواهان استعفاي او بودند و حتي او را تهديد به مرگ هم مي‌كردند. ايراد اصلي اين گروه به امين‌السلطان اين بود كه او را ضدمشروطه و هوادار نظام استبدادمي دانستند. ميرزا علي شيدايي نماينده مجلس شوراي ملي در مقاله‌اي در حبل‌المتين كلكته مورخ 18 جمادي‌الثاني مي‌نويسند: « هيچ گونه تغييري نكرده بلكه بغضش به ملت بيشتر و طمعش افزونتر گشته است».

     جمعي او را به مشروطه‌خواهي متهم مي‌كردند و گروهي او را به جرم آنكه ضدمشروطه است طرد مي‌كردند. اما او واقعاً چگونه بود؟ بي شك قبل از سفر به اروپا در زمره مستبدين جاي مي‌گرفت اما به نقل از كساني كه با او از نزديك حشر و نشر داشتند سفر اروپا در او تأثيري بسزا داشته است. مخبرالسلطنه هدايت مي‌نويسد : « دور كره با اتابك سفر كردم عقايد اول و آخر او را مي‌دانم بلاشبهه اتابك فداي مجلس شد.»

     عباسقلي خان آدميت درباره امين‌السلطان در لايحه‌اي به رئيس مجلس شورا مي‌نويسد: « به دلايل منوره مي‌توانم بگويم كه اين مرد بعد از مراجعت از مسافرت اخير خود ترقي‌طلب و خيرخواه عموم و مشروطه آئين و ملت‌دوست و حامي دارالشوراي ملي بوده است. چنانچه آن مرد به قانون اسلام براي همه قسم شرعي ياد كرده بود كه تمام قواي خود را صرف آسايش اقوام ايراني و ترقي ايران بنمايد».  شرف‌الدوله هم ضمن آنكه معتقد است عباس آقا از راه ملت‌پرستي و از روي اينكه اتابك را مستبد و بر ضد مشروطه مي‌دانسته او را ترور كرده است مي‌نويسد : « به هر حال حيف و غنيمت بود مثل او در ايران نداريم. بيچاره حاضر شده بود كه با كمال صداقت به ملت خود خدمت نمايد». ميرزا فضلعلي آقا وكيل دوره اول مجلس هم اذعان دارد كه امين‌السلطان بعد از بازگشت از اروپا غير از امين‌السلطان قبلي بود و سعي او خدمت به ملت و ايران بود. ميرزا ملكم خان هم در تأييد تغييرات امين‌السلطان نامه‌هايي به همفكران و هواخواهانش در ايران نوشت و از آنها خواست كه به وي مساعدت كنند. بنابر اين جرم او از نظر مشروطه‌خواهان مخالفش ضديت با مشروطه بود. اما كارنامه كوتاه صدارتش نشان مي‌دهد كه قصد وي ايجاد وفاق ملي بود.

      امين‌السلطان مي‌خواست در ميانه ميدانِ درگيريهاي مشروطه‌خواهان و مخالفينشان بايستد و با ريش سفيدي و پا درمياني ميان دو گروه سازش ايجاد كند و آرامش و امنيت را به كشور بازگرداند. امين‌السلطان به درستي دريافته بود در اوضاع نابسامان كشور پيشبرد هيچ برنامه اصلاحي ميسر نيست. براي درك اقدامات امين‌السلطان نگاهي گذرا بر اوضاع ايران لازم است.

      گزارشهاي وزيرمختار انگليس در ايران به وزير خارجه كشورش آئينه تمام نماي بحراني است كه دامنگير ايران شده بود. گرچه در اين گزارشها نوك تيز حمله فقط متوجه درباريان و دولت است اما مي‌توان با استناد به منابع ديگر ثابت كرد كه انتساب همه مشكلات به يك گروه صحت ندارد و اگر در گزارشهاي كتاب آبي چنين نگاشته شده، علت آن در مقاصد انگلستان نهفته است ولي اين گزارشها براي نمايش اوضاع منبعي قابل اعتماد است. اسپرينگ رايس در گزارش 19 ژوئيه / 8 جمادي‌الثاني / 27 تير درباره اوضاع يك ماه گذشته ايران مي‌نويسد: « تمام مملكت دچار حالت بدي شده و از ماه گذشته اوضاع عمومي آن بدتر گرديده مستبدين براي پيشرفت مقاصد خويش به دسائس و وسائل مصنوعه، اغتشاش تهران را فراهم آوردند. هر چند دولت اظهار بي پولي مي‌كند و اجتماعات ساختگي همه روزه تشكيل مي‌يابد.» در ادامه هم مي‌افزايد گروهي از صرافان حتي براي اخذ ديون گذشته دولت در خانه امين‌السلطان تحصن كردند و گروهي از مستخدمين دولتي هم در ميدان توپخانه جمع شدند كه با وعده‌هاي امين‌السلطان مبني بر پرداخت حقوقشان به تجمع خود پايان دادند.

      گزارش ديگر از رايس به شورش طوايف چادرنشين، اهالي آذربايجان و كرمانشاه اختصاص دارد و در گزارشي ديگر درباره وضعيت اقتصادي ايران مي‌نويسد: « امور تجارتي در ايران به هر نحوي كه تصور شود اميدبخش نيست، چه اوضاع سياسي چنان غيرمعلوم و نامعين است كه ضرر تجارت را با منافع احتمالي آن هيچ قدر تناسبي مابين نباشد. حاليه به واسطه اختلال امور سياسي و كسادي پول در بازار و عدم امنيت طرق و شوارع، اعلام تجارت به آن طريقي كه اطمينان خاطر حاصل آيد اجراپذير نيست». از طرف ديگر علاوه بر مشكلات داخلي، حمله قواي عثماني به ايران نيز بر معضلات افزود. امين‌السلطان در چنين اوضاعي قبول مسئوليت كرد. او براي سركوب شورشها و براي دفع تجاوز عثماني نيازمند پول بود تا قشون را راضي به حركت و جنگيدن كند. اما وضع مالي دولت از هميشه بدتر بود. ماليات استانها جمع‌آوري نشده بود. رعايا به ملاكين بهره مالكانه نمي‌پرداختند و مجلس شورا نيز نتوانست تصميمي مناسب درباره بهره مالكانه اتخاذ كند. عوايد گمركي كه بخشي از درآمد دولت را تشكيل مي‌داد، نيز صدمه خورده بود. ديگر رؤساي بلژيكي گمرك با توجه به جوسازيهايي كه ضد آنها شكل گرفت قادر به تأمين درآمد براي دولت نبودند. از اين رو امين‌السلطان حامي تأسيس بانك ملي شد تا بتواند از طريق قرضه ملي تا حدي نياز مالي دولت را برآورده كند. حملات روزنامه‌هاي مخالف همچنان ادامه داشت. آنها او را مسئول اغتشاشها و نابسامانيهاي كشور معرفي مي‌كردند. روح‌القدس در مقاله‌اي نوشت : « امين‌السلطان كه در دوره استبداد مملكت را به بهترين شكل و در نهايت نظم و امنيت اداره مي‌كرد چگونه است كه امروز از عهده اين كار برنمي‌آيد»؟

       در واقع روزنامه‌هاي مخالف بدون درنظر گرفتن اوضاع آشفته پس از مشروطه بر دولت امين‌السلطان مي‌تاختند. روزنامه ايران در پاسخ به روزنامه‌هاي منتقد به دفاع از دولت پرداخت و نوشت علت اغتشاشها و ناامني‌ها و گردنكشي اشرار و دودستگي مردم در انتخاب نمايندگان مجلس بود و دولت تلاش گسترده‌اي براي رفع ناامني‌ها و حل مشكلات به كار بسته است و با تلاش اتابك اعظم اغتشاشهاي تبريز، اردبيل، گيلان، فارس، كرمانشاهان و اراك كم‌كم رو به آرامش رفته و امنيت برقرار شده است.

      امين‌السلطان از يك سو بدون پشتوانه مالي سعي داشت قشون و پليس و مستخدمين دولتي را كه از تعويق حقوقشان شكايت داشتند با وعده و وعيد راضي كند. از سوي ديگر در تكاپو بود آرامش را به شهر بازگرداند گرچه اين كار با توجه به از بين رفتن قدرت والي‌ها توسط انجمنها ظاهراً ناممكن بود. اقدام ديگر وي جلب نظر نمايندگان مجلس و رسيدن به تفاهم با آنها بود. در اين كار نيز توفيق يافت و اكثريت مجلس حامي وي شدند اما اقليت مجلس حاضر نشدند با او سازش كنند. يحيي دولت‌آبادي مي‌نويسد: « هر چه نفوذ امين‌السلطان در مجلس زياد مي‌شود كلمه اين جمع [مقصود اقليت مجلس است] پست شده كار به جايي مي‌رسد كه ديگر نمي‌گذارند تقي‌زاده و رفقاي او در مجلس نطق نمايند بلكه ... در صدد مي‌شوند تقي‌زاده را از مجلس خارج نمايند».

     اقليت نيز با اتكا به نيروي انجمنها مجلس را تحت فشار قرار مي‌داد. به اين منظور كه امين‌السلطان از صدارت كناره‌گيري كند اما وي حاضر نشد استعفا دهد. كسروي درباره پايداري وي مي‌نويسد: « با همه اين فشار مردم، اتابك و همراهان او در انديشه كناره‌جويي نمي‌بودند.... و براي كاستن از تندي جوش و جنب مردم چاره‌ مي‌انديشيد و روي هم رفته به وارونه آنچه مردم مي‌پنداشتند در انديشه پايداري و پافشاري بود.» مردم از ديدگاه كسروي اعضاي انجمنها بودند زيرا همان‌طور كه ذكر شد اكثريت نمايندگان مجلس با امين‌السلطان همراه بودند. كسروي نيز به اين مطلب اذعان دارد و مي‌نويسد: « از آنسوي چنانكه خواهيم ديد مجلس نيز هواي او را مي‌داشت و بيشتر نمايندگان و به ويژه رئيس مجلس و سيدمحمدتقي و ديگران با آنكه نيرنگهاي او را مي‌ديدند دست از پشتيباني برنمي‌داشتند.» جالب است مدعيان مشروطه‌خواهي و هواخواهان مجلس ظاهراً درك درستي از عملكرد مجلس در نظامهاي دموكراتيك ندارند. آنها به اين نكته توجه نمي‌كنند كه وكلاي مجلس شوراي ملي را بايد وكيل انتخابي اقشار مختلف مردم به شمار آورد و رأي آنها در واقع تجلي خواست موكلينشان است بنابر اين نظر اكثريت مجلس را بايد نظر اكثريت مردم دانست و به آن تمكين كرد.

     امين‌السلطان با تمام مخالفينش تماس گرفت او حاضر شد در جامع آدميت به مشروطه قسم ياد كند حتي روز قبل از ترورش به ملاقات اسپرينگ رايس وزيرمختار انگليس رفت و وعده داد كه بتواند بر اوضاع چيره شود اما پيشنهاد انگلستان به اين مضمون كه متعهد شود از اين به بعد بدون اطلاع روسيه و انگلستان از هيچ دولت خارجي تقاضاي وام نكند را رد كرد. اتابك به ملاقات شاه نيز رفت و از او دستخطي در تأييد مشروطه و قانون اساسي گرفت و در مجلس شوراي ملي قرائت كرد. با اين اقدام مي‌خواست اختلاف و بدبيني شاه و مجلس را نسبت به همديگر برطرف سازد و ظاهراً موفق هم شد ولي درست در همان شب مقابل در مجلس وي را ترور كردند.

    آنهايي كه خواهان حذف امين‌السلطان بودند در حقيقت مخالفِ به تفاهم رسيدن نيروهاي سياسي در ايران بودند. از مرگ امين‌السلطان هيچ گروه داخلي منتفع نشد. از زمان ترور او تا به توپ بستن مجلس شورا جريان امور در دست تندروها قرار گرفت و مملكت هر روز بيش از پيش در سراشيب جدايي و درگيري پيش رفت اما اين اوضاع آشفته براي دولتهاي انگلستان و روسيه مطلوب بود. قرارداد 1907م كه مقدمات آن از چند سال پيش تدارك ديده شده بود در 22 رجب 1325ق / 31 اوت 1907م امضا شد و رسميت يافت و اين درست همان شبي است كه امين‌السلطان ترور شد. ديگر در ايران دولتي بر سر كار نبود كه توان اعتراض به اين قرارداد را داشته باشد و تا چند ماه پس از آن هم دولتي كه مورد تأييد مجلس و شاه باشد و بتواند امور مملكت را اداره كند بر سر كار نيامد. اسپرينگ رايس در گزارشي به ادوارد گري مي‌نويسد: « اوضاع بدتر گرديده و بي نظمي مملكت به واسطه مردن اتابك افزايش يافته است». عين‌السلطنه نيز در خاطراتش به بي‌نظمي و « شير توشيري» اوضاع اشاره دارد او حتي درباره قرارداد 1907م مي‌نويسد: « روس و انگليس پس از فوت اتابك صلحي درباب ايران كرده ميان خود تقسيمي نموده‌اند. همان ساعت كه امضاء عهدنامه شد تاريخ زوال و اضمحلال ايران بايد شمرد». در واقع برنده واقعي اوضاع نابسامان ايران انگلستان و روسيه بودند كه بدون مواجهه با اعتراض جدي از سوي دولت ايران توانستند به اهدافشان دست يابند.

 

2677-4  

   علي‌اصغرخان اتابك

 

 

 









 












 
www.iichs.org