 |
حرف آخر |
|
فرهاد رستمي
وقتي خاطرات صفر قهرمانيان را ميخواني در شگفت ميماني. اين ”شير
آهنكوه مَرد“ 30 سال از عمر گرامي را در زندانهاي رژيم شاه گذراند، اما
”داغ يك آخ“ را بر دلِ ساواك گذاشت.
صفرخان چندان اهل تئوريپردازي نبود، اصول ديالكتيك نميدانست،
اقتصاد سياسي
و كاپيتال
نخوانده بود،
فلسفه ماركسيسم نميدانست و شايد به
خاطر ندانستنِ فلسفه هيچ گاه وسوسه نشد و خلاصه تا آخرش پاش وايساد،
پاي چي؟ پاي مَرامش، پاي معرفتش.
به شبنشيني زندانيان برم حسرت
كه نقل مجلسشان دانههاي زنجير است
همين صفرخان وقتي از حبس آزاد شد هيچ مشكلي نداشت. تا اينكه ازدواج
كرد. خاطرات صفرخان از اينجا به بعد هيجانانگيز ميشود، انگار بفهمي
نفهمي از عيالِ مربوطه حساب ميبرده.
اكنون اين سؤال مطرح است كه آيا اگر ساواك به جاي 30 سال حبس و شكنجه
كردن صفرخان و آن همه داغ و درفش، همون اول براش زن ميگرفت مُقر
نمياومد؟
|