شماره دو


 

 

 

 

 

1- يك حكايت      آش شله قلمكار يا آش سرخه حصار

2- نقد شعر          مولانا و فراواقع گرايي 

3- لطيفه             چاي خوش طعم و كنسرسيوم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نقد شعر

مولانا و فراواقع گرايي

                                            فرهاد رستمي
 

گفت: يافت مي نشود جسته ايم ما

گفت : آنكه يافت مي نشود آنم آرزوست

 

اصولا نگاه مولانا به “جهان“ نگاهي “دروني“ است و مولانا بيشتر شاعري “معني گرا“ ست تا “لفظ گرا“. البته اين معني گرايي به منزلة ناديده انگاشتن و انكار “زيباشناسي زبان“ در شعر مولانا نيست. داستان موسي و شبان از اين دست است. در اين داستان شبان رخصت مي يابد با هر زباني كه دوست تر دارد با خداوند سخن بگويد:

 

تو كجايي تا شوم من چاكرت

چارقت دوزم كنم شانه سرت

 

و موسي برحذر داشته مي شود از اينكه شبان را ملامت كند؛ كه چرا با اين الفاظ با خداوند سخن مي گويد:

 

ما برون را ننگريم و قال را

ما درون را بنگريم و حال را

 

اين نگاه دروني و اين بيان معني گرا هر چه از سطح فاصله مي گيرد به بياني فراواقع گرايانه يا سورآليستي متمايل مي شود و مولانا در نهايت با بهره گيري از “صنعت تشخيص“ رنگ تازه أي به “اشياء“ مي زند:

 

عكس او بر روي ديوار ار فتد

از دل ديوار خون دل چكد

 

اما اين رنگ در “انسان“ به رنگ عكس كسي است:

 

رفتم به طبيب جان گفتم كه ببين دستم

هم بيدل و بيمارم هم عاشق و سرمستم

… گفتا كه نه تو مردي گفتم كه بلي اما

چون بوي توام آمد از گور برون جستم

 

تا آنجا كه رشك ملك را برمي انگيزد:

 

باده در جوشش گداي جوش ما

چرخ در گردش گداي هوش ما

باده از ما مست شد ني ما ازو

قالب از ما هست شد ني ما ازو

 

اما اين تكيه بر “انسان“ همه در سايه “زخمه نگار“ و “نواي يار“ ميسر است:

 

ما چو چنگيم و تو زخمه مي زني

زاري از ما ني تو زاري مي كني

ما چو ناييم و نوا در ما ز تست

ما چو كوهيم و صدا در ما ز تست

 

و نگار خود در سايه روشن خيال ديدار مي نمايد و پرهيز مي كند:

 

در بيان نايد جمال حال او

هر دو عالم چيست؟ عكس خال او

 

نه وصل: كه ديدار نيز ميسر نمي شود و هنوز موسي “لن تراني“ مي شنود در كوه طور:

 

صار دكا منه وانشق الجبل

هل رايتم من جبل رقص الجمل

 

معشوقي چنين شورانگيز هرچه خواهد كند:

 

داد جارويي به دستم آن نگار

گفت كز دريا برانگيزان غبار

باز آن جاروب را ز آتش  بسوخت

گفت كز آتش تو جاروبي برار

 

اگرچه در اين دو تصوير خيال انگيزي در اوج است اما يكي از زيباترين جلوه هاي خيال و فراواقع گرايي در قطعة “درختان در نماز“ تبلور يافته است:

 

… بعد از آن ديدم درختان در نماز

صف كشيده چون جماعت كرده ساز

يك درخت از پيش مانند امام

ديگرا ن اندر پي او در قيام

معني تكبير اين است أي امام

كاي خدا پيش تو ما قربان شديم

وقت ذبح، الله كبر مي كني

همچنين در ذبح نقس كشتني

تن چو اسماعيل و جان همچون خليل

كرد جان تكبير بر جسم نبيل

 

و بر همين قياس است اين بيت:

 

ايك نعبد است زمستان دعاي باغ

وندر بهار گويد ايك نستعين

 

باري از درياي هنر مولانا و خيال انگيزي در شعر او تنها شايد به قدر تشنگي چشيده باشيم

 

باقي اين غزل را أي  مطرب ظريف

زينسان همي شمار كه زينسانم آرزوست

 

************************************************   

     

 يك حكايت


آش شله قلمكار يا آش  سرخه حصار يا آش قجرها

 

كار بدون نظم و بي حساب و كتاب را به آش شله قلمكار تشبيه مي كنند

ناصرالدين شاه سالي يك روز در فصل بهار به شهرستانك از ييلاقات شمال غرب تهران و بعدها به قريه سرخه حصار، واقع در تهران مي رفت (نذر ناصرالدين شاه اين بود كه در موقع بروز بيماري وبا در قرية شهرستانك آشي پخته و با تناول آن شفا يافته است. به همين جهت آن آش را به گردن او حق بزرگ و ثابتي است و هر ساله بايد خاطرة خوش آن را تجديد كرد) به فرمان او دوازده ديگ آش بر بار مي گذاشتند كه از قطعات گوشت چهارده راس گوسفند و انواع خوردنيها تركيب مي شد. كليه اعيان و اشراف و رجال و شاهزادگان و زوجات شاه و وزرا در اين آشپزان افتخار حضور داشتند و جمعا به كار طبخ و آشپزي مي پرداختند. وزرا و امرا و روسا در چادرها و خيمه ها جمع مي شدند و سبزي آش  را پاك مي كردند. نسوان و خواتين محترمه كه در مواقع عادي و در خانه خود دست به سياه و سفيد نمي زدند، در اين محل در پاي ديگ آشپزان براي روشن كردن آتش و طبخ آش از بر و دوش و سروكول هم بالا مي رفتند تا هر چه بيشتر مورد لطف و عنايت قرار گيرند. خلاصه هر كس به فراخور شان و مقام خويش كاري انجام مي داد تا آش مورد بحث حاضر شود چون اين آش تركيب نامناسبي از غالب مأكولات و خوردنيها بود، لذا هر كاري كه تركيب ناموزن داشته باشد آن را به آش شله قلمكار تشبيه مي كنند.

 

************************************************ 

  

لطيفه

 

“چاي خوش طعم و كنسرسيوم“

 

پس از نطق علي اميني، وزير دارايي وقت در اولين جلسه ملاقات نمايندگان كنسرسيوم با نمايندگان ايران، چاي و شيريني آوردند. در اين هنگام دكتر اميني به شوخي گفت: از چاي ايران بنويشيد. چاي ما به عكس نفت ما خيلي خوش طعم است. حضار همگي خنديدند. اما مستر لوپيچ، نماينده شركت سابق نفت گفت: “اتفاقا نفت شما هم به مذاگ ما كيلي كيلي خوش طعم است“.
















 
 
www.iichs.org